سلام خدمت شما کاربران عزیز وبلاگ خانواده برتر
پسری ۲۳ ساله هستم، دانشجوی ترم آخر رشته عمران. به یکی از همکلاسی هام که یک سال از من کوچکتر هستن خیلی علاقمند شده بودم.
این رو هم بگم که کلا همکلاسی ها من رو بعنوان یه آدم خیلی مغرور میشناسن، چون اهل جلف بازی و این مسائل نیستم و معمولا خانم ها برای دوستی و ... سمت من نمیان.
جریان از حدود ۲ ترم قبل یعنی یک سال پیش شروع شد، چون من اهل دوستی و ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف نیستم و از دوستی و این قضایا خیلی خوشم نمیاد. ارتباط مون با رد و بدل کردن جزوه و سوالات درسی شروع شد، چون هر دوی ما از خیلی به درسمون اهمیت میدادیم و وضعیت تحصیلی و نمرات مون خیلی خوب بود، ولی ایشون وضعیت درس و بخصوص نمراتش یه مقدار از من بالاتر بود.
ارتباط مون کاملا بصورت درسی ادامه پیدا کرد و ۲ ترم آخری که کلاس های مشترک زیادی با هم داشتیم فرصت مناسبی داشتم تا بیشتر ایشون رو زیر نظر بگیرم و طرز رفتار و برخورد و دخترانی که باهاشون صمیمی هست رو ببینم.
با اینکه اصلا تو این زمینه ها تجربه ای ندارم، ولی شاید باورتون نشه که متوجه میشدم که ایشون هم یه سری سیگنال و علائم مبنی بر وجود علاقه نسبت به من نشون میدن، چون با یکی دو تا از دوستام که تو این زمینه ها خیلی تجربه داشتن هم مشورت میکردم. یه جورایی این جور از رفتارشون استنباط میشد که چرا غرورم رو زیر پا نمیذارم و حرف دلم رو بهش نمیزنم؟!
از زمان آشناییم با ایشون هم هر چند وقت یک بار، بیشتر اوقات زمانی که با هم صحبت میکردیم، طی فواصل زمانی کوتاهی از طریق ربات های ناشناس تلگرامی برام پیام های مبنی بر وجود علاقه می اومد که طرف مقابل نمیتونه رو در رو علاقه ش رو بهم بگه.
راستش من بخاطر اینکه یه سری از شرایط اصلی زندگیم مشخص نشده بود، نمیتونستم الکی به یه شخص دیگه قول بدم و به نوعی ایشون رو هم معطل خودم بکنم. راستش دیگه ترم آخر شرایط کار و ادامه تحصیل و وضعیت نظام وظیفه هم بصورت خیلی زیادی قطعی شد و تصمیم گرفتم که حرفم رو بزنم، بخاطر همین بهشون پیام دادم که فلان روز بعد از کلاس لطفاً بمونید تو دانشگاه، میخوام راجع به یه موضوعی باهاتون صحبت کنم و حتماً باید رو در رو بگم، اونم گفت باشه حتماً
اون روزی که دیدمش هم خیلی خوشحال بود و چشماش برق میزد و مدام بهم زل میزد و زیر نظرم داشت، کلاس که تموم شد وقتی بهشون گفتم که برای امر خیر میخواستم باهاتون صحبت کنم که اگر موافق باشین، خانواده ها هم با هم آشنا بشن.
ایشون گفت حدس میزدم، بعدش کلی تعریف و تمجید و ... ولی گفت نمیتونم، وقتی ازش پرسیدم گفت نمیتونم بگم، حقیقتش حدود ۳ ۴ روز بعدش سر یه سوال درسی که ازشون داشتم آخرش راجع به همون روز ازشون سوال کردم و گفتم حقیقتش نگفتین که چرا؟، گفت نه میخوام و نه میتونم راجع به این چیزها فکر کنم.
ان شاء الله اون کسی رو که دوست دارید پیدا کنید و خوشبخت بشین، واقعاً حس بی اعتمادی و بدبینی نسبت به دخترها برام به اوج خودش رسیده، همیشه میگم کاش هیچ وقت این حرف رو بهش نمیزدم لااقل غرورم حفظ میشد، واقعاً نمیدونم که چرا اینجوری رفتار کرد؟!
خواهش میکنم که اگر هر کدوم از شماها تجربه ی مشابهی دارید راهنماییم کنید و نظرتون رو بهم بگین.
مربوط به ابراز علاقه مستقیم از خود دختر:
در خیابون به دختر مورد علاقه م پیشنهاد آشنایی دادم، اما ...
اگه از دختری خوشم اومد، چکار کنم که همون اول جواب رد نگیرم؟
چرا بعضی از پسرها به دختر مورد علاقه شون پیشنهاد ازدواج نمیدن؟
اگه یه پسر تو خیابون شماره داد چه برخوردی بکنم ؟
چطور از یه دختر برای ازدواج، تقاضای آشنایی بیشتر کنم ؟
فعلا شرایط ازدواج ندارم اما به دوست خواهرم ابراز علاقه کردم
روش جواب منفی دادن به خواستگاری مستقیم از دختر
چرا اکثر دختران اگه مستقیما ازشون خواستگاری بشه ناراحت میشن ؟
خواستگاری مستقیم از دختر همکلاسی
اگه مستقیما از خودم خواستگاری کردند چه جوابی بدم ؟
اصرار در خواستگاری مستقیم از خود دختر تا چه حد باید باشه؟
پیشنهاد مستقیم مطلوب تره یا کمک گرفتن از واسطه ؟
کسب تکلیف از خود دختر قبل از خواستگاری رسمی
بدون داشتن شرایط ازدواج به یه دختر ابراز علاقه کردم
← خواستگاری از دختر همکلاسی (۲۰ مطلب مشابه) ← ابراز علاقه برای ازدواج (۸۱ مطلب مشابه)
- ۴۴۹۹ بازدید توسط ۳۴۰۶ نفر
- چهارشنبه ۱۶ مرداد ۹۸ - ۱۱:۵۵