سلام
دوستان شعرهاشون رو گذاشتن منم تصمیم گرفتم شعرم رو به اشتراک بذارم. کاش یه قسمتی برای خانواده برتری ها فراهم میشد تا بتونن شعرهاشون رو با هم به اشتراک بذارن. شعر گفتن دو تا حسن داره یکی اینکه آدم رو سبک میکنه و دوم یه تخیل آدم پر و بال میده.
اسم شعر "بهرام" هست؛
ابزارم بیناییست
جایی دور ... جایی نزدیک
از فراز بهرام با شما سخن میگویم
بر پهلوی المپوس تکیه داده ام و چای مینوشم
زمین را خیره می شوم و گذر زمان را بر تکه سنگی سرگردان نظاره میکنم
انسانی میبینم زنبیلی در دست، راه به خانه می برد
و از باغ همسایه، میوه اعتماد می دزدد
و در سبد خود بذر دروغ می کارد
واعظی را دیدم برای تبلیغ خدا چیزی طلب می کرد
و حاکمی که راه رستگاری را با شلاق نشان میداد
و گدایی که سلامش را با نان می خورد
من زنی دیدم دلگیر خانه را ترک میکرد
و دختری که در هوس تنهایی، کوچه عشق را پرسه میزد
و مردی که جام شهوت را تا ته سر می کشید
دادگری دیدم که عدالت را با زر وزن می کرد
و رفتگری که آبرویش را جارو می کرد
من شاطری دیدم که با مهارت هوا را چانه می زد
و معلمی که هیچ تدریس نمی کرد
من پرنده ای دیدم که همسرش را دوست می داشت
و گنجشکی که درس آزادگی می داد
مورچه ای دیدم خدمت به خلق را می فهمید
و زنبوری که هستی را انفاق می کرد
من سگی دیدم خدا را خالصانه عبادت می کرد
و پروانه ای که به گل ها اعتماد داشت
من غنچه ای دیدم که سفره اش را پهن کرده بود و صله رحم می کرد
جغدی دیدم در مهتاب کتاب " چگونه با انسانها زندگی کنیم" می خواند
برگی دیدم بیمار
که خورشید غذایش می داد
و باران سیرابش می کرد
من شقایق را دیدم با شبنم می خندید
و علف هرزی که از هرزگی هیچ نمی فهمید
ایمان، شنبه 10 شب، کلبه تنهایی
گوشه دنج میخانه نتوان برد، آن گنج امانت که در نزد تو باشد
نظر و عقیده شما درباره این شعر چیه؟
میخوام کتابچه ی شعرم رو آتیش بزنم...
شعرسرایی علی جون خطاب به خانواده برتری ها
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
عشقی که تو شعرهای سعدی و مولانا و شهریار میخونیم خیالیه؟
شعر خسته ام مثل ... از سیمین بهبهانی
← شعر و شاعری (۱۳ مطلب مشابه)
- ۸۹۳ بازدید توسط ۷۲۶ نفر
- جمعه ۲۵ بهمن ۹۸ - ۱۸:۱۴