چکار کنیم با وجود داشتن علاقه به کسی، تصمیم عاقلانه بگیریم؟

سلام
دو تا سوال دارم که نگرانم کرده  به راهنماییتون نیاز دارم 

اول اینکه چکار کنیم با وجود علاقه به کسی تصمیم رو از روی عقل و منطق بگیریم . ایا میشه؟

دوم اینکه چرا زمان دیدار احساس بی حالی و تپش قلب دست میده طوری که بی تاب و اروم قرار نداریم ایا میشه کنترلش کرد این احساس را ؟ 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

آیا ازدواج یعنی همه چی؟!!

سلام
دوستان ایا ازدواج یعنی همه چی؟!!
من  یک دختر 24 ساله ای هستم در یک محیطی کوچیک که زندگی رو فقط تو ازدواج میبینن و اصلا تحصیلات و درک داشتن براشون مهم نیست فقط دختر یا پسر یه کم که بزرگ شدن زود میگن ازدواج کن و جالبه پسره در امد چندانی هم نداره ها اما بازم با وجود سن کم ازدواجم میکنه و همین عامل رو خانواده ما هم اثر داشته .

من خب از سن کم خواستگار داشتم تا الان اما من خب اون معیارایی که من میخوام خواستگارام نداشتن . من چون ادمه تحصیل دادم دوست دارم طرف مقابلم با تحصیلات باشه درسته که میگن تحصیلات شعور نمیاره اما تنها اون نیست .

من میخوام با کسی ازدواج کنم که درکم کنه یعنی با معیارام سازگار باشه نمیخوام به حرف این و اون که سنت رفته بالا یا همه دارن ازدواج میکنن تو هم زود یکی رو انتخاب کن وارد یه زندگی بشم که مجبور باشم تحمل کنم.  نه زندگی شوخی نیست که بحث یک عمر زندگی ...
اما از یه طرف حرف اطرافیان از یه طرف خانوادم که همش میگن کی میشه شیرینی تو رو هم بخوریم درسته خانوادم گیر الکی نمیدن  اما اینقدر شیرینی و ازدواج میکنن که دیگه الرژی گرفتم  .

یه جوری بهم تحمیل کردن که حس میکنم من تنها با ازدواج مهم میشم یا میتونم به خواسته هام برسم و همش فکرم درگیر این موضوع شده... 

خب من خودم واسه زندگیم خیلی برنامه دارم و مجردی خوبی هم دارم شکر خدا و دوست دارم از زندگی در هر شریطی هستم بهره ببرم نمیگم دلم نمیخواد مزدوج شم ولی دوست ندارم تنها فکر و ذکرم ازدواج باشه ( زندگی شیرین تر از این حرفاست)  :))

اما با این فشارهایی که هست دیگه گاها کم میارم و واقعا حس میکنم اگه من ازدواج کنم دیگه راحت میشم و هیچ مشکلی نمی مونه و بازم میپرسم دوستان عزیز مخصوصا متاهلایی که تجربه دارن ایا ازدواج یعنی همه چی؟؟!!!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

قصدش ازدواجه یا مسخره کردن من ؟

سلام

من عاشق پسری شدم که در اولین برخورد گفت متعصب و غیرتیه . از گذشتم پرسید منم گفتم در گذشته دور کسی رو دوست داشتم اما... اونم ازم مهلت 10 روزه خواست تا فکراشو کنه بعد از دو ماه که اتفاقی منو دید گفت نتونسته با این موضوع کنار بیاد منم گفتم پس تموم.

اما گفت بهتره بیشتر با هم اشنا بشیم دو ساله میشناسمش از اول گفت قصدش دوستی نیست و تا الان هیچ تماس تلفنی و قراری نداشتیم  15 باری اتفاقی منو دیده ( اخه تو یه شهرکیم ) و سمتم اومده .

البته من خودمو میزدم به اونور که ندیدمش تا تو رودروایسی مجبور نشه بیاد سمتم یه بار از ازدواج میگه دفعه بعد میگه شرایطشو ندارم . بهم میگه اونقدری که تو منو دوست داری من دوست ندارم ازت خوشم میاد اما عاشقت نشدم .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

چطوری نظرم رو نسبت به ازدواج سنتی تغییر بدم ؟

سلام به همه شما دوستای عزیزم  

من مدتی هست که با این وبلاگ آشنا شدم  واقعا عالیه  باید از  شما تشکر کنم  خدا خیرتون بده که جایی هست که میشه راحتتر درباره مسائل ازدواج صحبت کرد حتی توی کلاس تنظیم خانواده هم اینقدر اطلاعات مفید یاد نگرفتم!!!

راستش یه موضوعی هست که چندین بار دربارش با دوستام و حتی بزرگترها صحبت داشتم ولی نتیجه خوبی نگرفتم تازه فهمیدم مشکل فقط من نیست  خیلی از دخترای هم سن و سال من بعنی حدود 25 چنین مشکلی رو دارند  .

من از همون دوران بچگی دوست داشتم ازدواج نیمه سنتی داشته باشم یعنی من و همسرم توی محیط دانشگاه یا کار یا هر جای دیگه همدیگرو ببینیم و بپسندیم نه دوستی و بعد خانواده ها وارد عمل بشن  .

هیچ وقت از دوستی های قبل از ازدواج خوشم نیومده و تاییدشون نمیکنم ولی خب تقریبا تمام پیشنهادها برای دوستی بوده پس منم قید این نوع ازدواج رو زدم و برخلاف میلم قبول به ازدواج سنتی کردم ولی نمیدونید چقدر عذاب آوره که مادر و خواهر پسر اول بیان خونتون خوب نگات کنن مثل یه کالا اگر خوششون اومد و پسند کردن بعدش آقا داماد رو بیارن  .

اخه تا حالا چند مورد هم یعنی مامانه اومده و بعدش رفته دیگه پشت سرشو هم نگاه نکرده   مثلا یک موردش این بوده که چون وقتی فهمیده که من چادری نیستم قید همه چیز رو زده جالبه که بدونین مادره فقط چادری میخواسته پسره نظرش این نبوده!!!

خلاصه از این که توی خونه بشینم و مامانه یا خواهره بیاد مثل یک کالا منو نگاه کنه  خوب آمار منو بگیره و یه شربت هم بخوره بره اصلا خوشم نمیاد خب چرا از همون اول پسر رو با خودشون نمیارن؟؟

چرا اول باید خانواده پسر بپسندن مگه خانواده دختر دخترشون رو از سر راه آوردن؟؟؟ دختر هم عزت نفس داره مخصوصا دحترای مثل من که اهل دوست پسر نیستن . میدونم اشتباهه ولی گاهی به خودم میگم انگار دخترایی که اهل دوستی قبل از ازدواج هستن دستشون برای انتخاب بازتره  

ممنون میشم که شما دوستای عزیز چه خانم و چه آقا راهنماییم کنید و بگید چطوری نظرم رو نسبت به ازدواج سنتی اگر که خوبه تغییر بدم     

بازهم ممنون 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

چرا همه خاستگارام من رو پس میزنن؟

سلام دوستان ....
خواهش میکنم جواب سوالم رو بدین،
به نظرتون چرا من که یک دختر با قیافه متوسط و تا الان سعی کردم نجیب و باحیا باشم، اینقدر خاستگارام دلم رو میشکنند، بعدش یا خودشون یا خانواده شون پشیمون میشن،؟

چرا به راحتی با احساسات ما دخترا بازی میکنن؟؟ اولش همش حرفای عاشقانه میزنن ،و خوب که ما رو به خودشون وابسته کردن میرن؟ من دوران کودکی با کار کردن ،پول در میاوردم... همش میگم خداااااا.... 

ولی دلم خیلی گرفته ،چند روز پیش سومین خاستگارم هم خوب من رو به خودش وابسته کرد بعدش پشیمون شد ، فقط بهم گفت حلالم کن... با وجود سختی های زیاد که تو یه خانواده پر جمعیت ولی درامد کم ولی اصیل کشیدم، با زحمت زیاد و پیاده روی یک ساعته تا مدرسه ،درس میخوندم... همش رتبه اول بودم... کنکور رتبه  3 رقمی اوردم... بهترین دانشگاه درس میخونم.

ولی  دیگه دارم ازخودم نا امید میشم، همش میگم حتما یه مشکلی دارم که خاستگارام اینجور با احساساتم بازی میکنن. تو دلم عقده شده ،یه خاستگار برام بیاد ولی بپسندم، همش من رو پس میزنن... به نظرتون من چه مشکلی دارم؟؟؟؟

چرا هیچ کس ازم خوشش نمیاد؟؟؟،قیافم به متوسطه ولی به دل میشینه، خیلی ازدوست هام بودن ،از اول تو خوشی الانم تو خوشی هستن، من همیشه برای خوشبختیشون دعا میکنم، ولی همش میگم حق من که تو کودکی و نوجوانیم این همه سختی کشیدم ،بازم این هست که خاستگارام من رو با تحقیر کردن پس بزنن..؟؟؟

شاید باورتون نشه ،یکی از خاستگارام بعد از چندین ماه حرف عاشقانه زدن، به بدترین وجه خودم و خانواده ام رو تحقیر کرد، حتی نمیتونم نفرین کسی کنم، طاقت ناراحتی هیچکس حتی دشمنم ندارم، همش میگم بخاطر همین صاف و مهربون بودنم هست که من رو تحقیر میکنن، از اینکه خاستگار بپذیرم دیگه وحشت دارم،میترسم بازم مثه قبلی ها باشن ...

چیکار کنم دوباره اعتماد کنم؟؟ البته بعد از اخرین خاستگار دیگه کسی نیومده، همش میگم بهتر که دیگه برام خاستگار نیاد ،تا اینکه ضایعم کنن.... منم دوست دارم ،مثله دوستام حداقل خودم جواب منفی بدم ، نه اینکه اونا من رو ضایع کنن... ولی هیچ وقت اینطوری نشد... هر چی دعا کردم بازم خدا .....

خواهش میکنم راهنماییم کنین، به نظرتون من چه مشکلی دارم ؟ تحصیل بالا، استعداد، نجابت، قیافم هم متوسطه، اخلاقم هم با همه خوبه، چرا همه خاستگارام من رو پس میزنن؟؟؟

همش میگم بخاطر این هس که من صاف و صادق هستم،اینجوری ضایع میشم...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

از چه راه هایی بفهمم خواستگارم شکاک هست یا نه؟

سلام خسته نباشید.
خواستگاری دارم که از همه لحاظ آدم موجه و قابل قبولیه. در مورد گذشتش چیزی به من گفته که میخوام نظرتون رو راجبش بدونم.

ایشون توی دوران دانشگاه چهار سال با همکلاسیشون به قصد ازدواج دوست بوده ،اون دختر بهش پیشنهاد رابطه جنسی میده ولی ایشون به گفته خودشون با وجود تحریک زیاد بخاطر علاقشون به اون دختر و اینکه نمیخواستن حرمتش رو لکه دار کنن پس زدن اونو و دختر هم گفته از من بدت میاد و گرنه کیه که سکس بهش پیشنهاد بشه بگه نه؟!

خلاصه با اون دختر رابطش رو قطع میکنه. چند ماه بعد هم ظاهرا وقتی میره خونشون می بینه خواهرش با دوست خود این آقا مشغولن . ... ایشون هم کلا الان قید خواهرشو زده و برای خواستگاری هم با پدرش اومد.

مادرش هم خارج از ایرانه. حالا سوال من از اینجا شروع میشه:

ایشون یه چیزی به من گفت که منو به فکر فرو برد،گفت ببین من توی زندگیم از دو تا از نزدیک ترین زنهای زندگیم خیانت دیدم .تا مدتها از همه زنها حالم بهم میخورد و تو اولین دختری هستی که نتونستم راجبت مثل بقیه قضاوت کنم .اگر روزی به من خیانت کردی سرت رو گوش تا گوش می برم و توی این حرفم هیچ شکی نداشته باش!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

می خوام بفهمم خودش منو انتخاب کرده یا خانوادش ؟

سلام

دختری 20 ساله هستم و امسال به دانشگاه میرم. تا حالا خواستگارانی داشتم ولی پدر و مادرم به دلیل سن کم قبول نکردن و کسی به خونمون نیومد. قیافه  خوبی دارم خانه دار و  آبرودار و تقریبا مذهبی هستیم

متوجه شدم  یکی از اقوام منو برای پسرش در نظر داره.این اقا پسر پسر عموی پدرم هست و شهر دیگه ای زندگی میکنه که تا شهر ما حدود 3 الی 4 ساعتی راهه. رفتارهای های اونا ضایع نبود ولی من یه حدس هایی زدم.خلاصه چند وقت پیش پدرشون با پدرم در میون گذاشتن و قراره چند روز دیگه بیان خواستگاری. من خیلی دو دلم

این اقا خیلی کاریه هم توی یه شرکت کار میکنه و بعد از ظهر میاد مغازه ی پدرش وایمیسته و خونه هم داره .خانواده خوب و مذهبی هستن. خیلی خوش برخورد و اجتماعیه و خیلی شوخ و خوش اخلاقه دقیقا چیزی که من دوست دارم

ولی مشکلی که من دارم اینه ایشون قبلا نامزد داشتن که از فامیلای مادریشون بوده البته الان باهاشون قهرن. لاغره و من تو پرم و همیشه دوست داشتم شوهرم کمی هیکلی باشه. و قبلا چند تا دوست دختر داشته ولی من تا حالا با پسری دوست نبودم . خیلی برام مهمه بدونم خودش منو انتخاب کرده یا خانوادش ؟

 به نظرتون من چی  بگم ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

مادرم به من اعتماد نداره یا به خواستگارم ؟

سلام
چند وقت پیش برام خواستگاری اومد و وقتی ما داشتیم می رفتیم توی اتاقم که با هم صحبت کنیم مامانم به سرعت پشت سر من و اون آقا اومدن و گفتن در رو باز بذار .

مثلا مادرم فکر میکرد یواش هم گفته ولی صداش به شدت تابلو بلند بود! و راستش من جلوی اون پسر خیلی خجالت کشیدم.... آخه به من اعتماد نداره یا به پسری که با خانوادش اومده خواستگاری؟! اصلا مگه در بسته باشه آدم توی اون موقعیت کاری میکنه؟! از یک هفته قبل اومدن اونها من از اضطراب توی در و دیوار بودم حالا توی جلسه خواستگاری مثلا می تونستم اصلا کاری کنم؟!

فکر من درسته یا مادرم؟؟ توی نظرمه که برای دفعات بعدی که برام خواستگار اومد به مادرم بگم لطفا دیگه نگو و میخوام در رو نیمه باز بذارم آخه مادرم اون دفعه خیلی تابلو مدام میرفت میومد به حرفای ما گوش میداد و من هم رشته کلام از دستم خارج میشد و نصف حرفای پسره رو نمیفهمیدم چون جلوی مامانم خجالت میکشیدم ...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

چرا موارد خاص باید در مراحل آخر خواستگاری مطرح بشن؟

سلام

بعضی از موارد هستند که بنا به دلایلی عقلانی ، به صلاح نیست در همون جلسه اول خواستگاری مطرح بشن و باید اون ها رو به جلسات بعد موکول کرد .

مثال های زیادی میشه زد ، مثل بحث مهریه ، اخلاق خاص ، بحث سایز اندام ، شرایط خاص زندگی بعد از ازدواج ، اشتغال خانم ، بحث بکارت و ... .

یه دختر یا پسر ، در کنار داشتن شرایط بسیار خوب برای ازدواج ، ممکنه ویژگی یا تقاضای بخصوصی داشته باشه که حتما باید مطرح بشه .

چند مثال :

زندگی با خانواده شوهر :

اگه پسری در همون جلسه اول خواستگاری ، قبل از این که داشته های خودش رو رو کنه ، به دختر خانم بگه اگه ازدواج کردیم باید با پدر و مادرم زندگی کنیم ، ممکنه دختر خانم در همون جلسه اول " نه " رو بگه و پسر فرصت نکنه که عرض اندام کنه .

اشتغال خانم :

ممکنه دختر خانمی تمایل داشته باشه که بعد از ازدواج ، از تحصیلاتش برای کسب درآمد استفاده کنه ، اگه در همون مرحله اول بگه من بعد از ازدواج می خوام برم سر کار ، ممکنه آقا پسر بره و پشت سرشم نگاه نکنه .

پیشنهاد بنده اینه که ابتدا به نحو احسن خودتون رو معرفی کنید ، بعد شرایط خاص تون رو بگید . این طوری مثلا دختر خانم ممکنه بگه ، شرایطش که خیلی خوبه ، پس می تونم با کمی سیاست داشتن ، در طبقه ی بالای خونه ی پدر و مادرش زندگی کنم یا حتی در یه خونه ، یه اتاق موقت اختصاصی داشته باشم و در کنارشون زندگی کنم .

یا این که آقا پسر اگه در مراحل آخر خواستگاری بحث اشتغال رو از زبون دختر خانم شنید ، با خودش بگه دختر خوبیه ، اخلاق خوبی داره ، خانواده محترمی داره و ... ، پس می تونم با یه برنامه ریزی در کنار یه خانم شاغل زندگی خوبی داشته باشم .

ممکنه عده ای عقیده داشته باشند که برخی مسائل حتما حتما باید در جلسه اول گفته بشه ، مثلا بحث ناباروری یا نداشتن بکارت . این نظر هم ممکنه برای بعضی ها منطقی به نظر برسه . بنابراین گفتن یا نگفتن این موارد بستگی به سبک و سنگین کردن اوضاع داره و تشخیصش بر عهده ی خود شماست .

به تاخیر انداختن بیان موارد خاص یه عیب هم داره . عیبش اینه که ممکنه یکی از طرفین سعی کنه یه فضای عاطفی ایجاد کنه و با استفاده از احساس طرف مقابل اهدافش رو به پیش ببره . بنابراین لازمه که حواستون رو جمع کنید تا از این طریق چیزی به شما تحمیل نشه . یا به طرف مقابل تذکر بدید که فضا رو عاطفی نکنن .

بنابراین اگه خواسته ، ویژگی و یا شرایط خاصی دارید که حدس می زنید اگه اونو مطرح کنید با " نه " مواجه میشید بهتره که ؛

اولا سایر ویژگی های مثبت تون رو تقویت کنید و با دست پر در جلسه خواستگاری حاضر بشید .

ثانیا در مراحل اول خواستگاری اونا رو مطرح نکنید .

موفق باشید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

دلم مرگ می خواهد از جنس آرامش

سلام
دلم سیپروترون نمی خواهد از جنس استات دلم  مرگ می خواهد از جنس آرامش...

پسری هستم  مومن و  مذهبی . مسکن دارم- ماشین دارم- سواد دارم - پول دارم ولی چه فایده؟؟؟
حتی دخترهای مومن هم با من ازدواج نمی کنند.اول خواستگاری دخترهای معمولی می رفتم و  هر جا می شنیدن من مذهبی ام ردم می کردن. بعدش رفتم سراغ دختر های مومن. اکثرشون که بهم معرفی شدن تحصیلات پایینی داشتن با این وجود گفتم عیب نداره خدا راضی باشه...

اما نمی دانستم حتی دخترهایی که یک نخ موشون هم بیرون نیست وقتی می شنون من با ماهواره و موسیقی مخالفم ردم می کنن. ای خدا چه به سر دختر ها اومده؟ حالا تصمیم گرفتم برای رهایی از فشار جنسی سراغ قرص های  نابود کننده تستسترون رفتم.

گفتم خدایا تو این دنیا ی پر از ظلم و انسان های غیر مومن راهی جز این ندارم .سرمو انداختم زیر رفتم تو داروخونه و گفتم "لطفا یه  جعبه سیپروترون استات "خانم فروشنده گفت :"واسه چی می خوای؟ خیلی قرص خطرناکیه" منم گفتم برای درمان رزش مو و  تو دلم گفتم "از عذاب خدا که  خطرناک تر نیست".

مدتی هست این قرص رو به عنوان همسر انتخاب کردم. همسری که تمایلات منو ارضا نمی کنه بلکه خاموش می کنه. دیگه میل جنسی ندارم اما زندگیم  به شدت سرد شده و  هییچ امیدی ندارم.
از همتون می خوام برام آرزوی مرگ کنید که در این دنیا جایی برا من نمونده. لعنت به این دنیا و آدماش .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

مزایا و معایب ازدواج راه دور چیه؟

سلام

من 23 سالمه مشکل من این که خونواده متشنجی دارم با اینکه خودم و خواهرام و مادرم آروم هستیم ( 2 تا از خواهرام ازدواج کردن من و خواهر بزرگترم مجردیم ) .

من 1 بار نامزدی ناموفق داشتم که طلاق از طرف من بود چون واقعا اگه ازدواج میکردم بدبخت میشدم . از لحاظ تحصیل بگین من و خواهرم هر دو تحصیلکرده هستیم و با پول خودمون تحصیل کردیم از لحاظ قیافه هم باید بگم زیبا هستیم. پدر و برادرم زندگی رو به ما زهر کردن برادرم اونقدر ما رو اذیت میکنه فحش میده کتک میزنه دیوونس رسما بعدش وقتی به بابام میگیم که فلان کارو کرده هیچی نمیگه لام تا کام .

یه بار هم عصبانی شد گفت : چیکار کنم من گمشید برید از خونه . بعد از اون حرفش دیگه دلم باهاش صاف نشده و همینطوری الکی حرف میزنم اونم بخاطر خدا که گفته احترام نگه دارید بیچاره مادرم سرطان کلیه گرفته بودم خدا رو شکر خدا به ما بخشیدش اونوقت برادر بیکار و خوش گذرونم که پول تو جیبی شو از بابام میگیره دم به دیقه روحیه مامانم خراب میکنه و میگه ان شاء الله اون یکی کلیه ت هم خراب شه بمیری.! 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

بعد ازدواج نباید "تمام" شرم و حیای بین زن و شوهر از بین بره

سلام

دختری هستم و اعتقادم بر اینه که حتی بعد ازدواج نباید "تمام" شرم و حیا بین زن و شوهر از بین برود، اون حدیث رو هم میدونم که میگه زن باید برای شوهرش بی حیا ترین باشه و ...

اما اعتقادم اینه که همیشه یه "حداقل فاصله ای" رو باید نگه داشت . مثلا من به شخصه با هم حمام رفتن رو اصلا جالب نمیدونم چون به نظرم یکی از شخصی ترین مسائل هر فرده و به نظرم کمی شرم و حیا طرفین رو برای همه جذاب تر میکنه.

ممنون میشم اگه آقایون بیشتر شرکت کنن و بگن این فکر من میتونه درست باشه؟

مرتبط با بُعد جنسی شوهرداری:

نکاتی برای شوهرداری - خانوم ها بخوانند

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

هر کی میاد خواستگاریم دیپلم داره

سلام
نمیدونم خدا تو سرنوشتم چی قرار داده. همه چیز برا من یهویی به هم میریزه. این بار چندم. نمیدونم خودم چقدر مقصرم. هر چی دارم داغون میشم.

تقریبا دو ماه پیش یه اقایی با خونوادش اومدن خواستگاری. مادرشون تو مسجد منو دیده بود. یه جلسه با دخترشون اومدن و جلسه بعد با پسرشون . هر دو خونواده کاملا از هم راضی بودن. ما هم حدود نیم ساعت تو اتاق  با هم صحبت کردیم. هر دو از هم خوشمون اومد. این دو ماه چهار جلسه زیر نظر خونوادها با هم صحبت کردیم و هر دو به توافق رسیده بودیم. فقط یه مشکل داشتیم اونم سر کار رفتن من بود.

راستش من ٢٩ سالمه و فوق لیسانس دارم و تا چند وقت دیگه تو یه موسسه مالی اعتباری مشغول بکار میشم. از نظر چهره متوسط  به بالا هستم .خونواده خیلی خوب و سالمی دارم.

خودمم تا این سن دست از پا خطا نکردم. همیشه رفتارای سنگین و خانومانه داشتم در عین خوش برخوردی و احترامی که برای دیگران قائلم. از نظر مالی در سطح متوسطی هستیم. همیشه پاک  و سالم زندگی کردم تا خدا هم یه ادم اینجوری قسمتم کنه.

تا این سن یه گاه اضافه به یه پسر نکردم دیگه چه برسه به دوستی و از این جور کارا. تو محل هم که همه ما را مبشناسن و هم خونوادمو قبول دارن و هم خودما.

اقا پسری که باهاشون صحبت کردم ٢٩ سالشونه و دیپلم هستن . از نظر من خونواده و خودشون خیلی عالی بودن. از نظر ایمان و سالم بودن حرف نداشتن . بسیار مهربون و با شخصیت .حقوقشون ٩٠٠ بود و مستاجر.

وقتی دیدم پسر خوبیه و میشه به عنوان یه مرد روش حساب کرد تصمیم گرفتم جواب مثبت بدم.اون اقا و خونوادشونم که واقعا منو میخواستن. همش میگفت هم خودتون عالی هستید هم خونوادتون.

باورم نمیشه مادرشون دیروز زنگ زدن خونمون  و با کمال ارامش و البته عذر خواهی گفتن پسرمون منصرف شده. از دیروز تا حالا مات و مبهوتم. کارم شده گریه. نمیدونم این چه شانس و قسمتیه که من دارم. بخدا دیگه دارم کم میارم.

هر کی میاد خواستگاریم دیپلمست. نمیتونم همینجور بشینم ببینم کی یه خاستگار هم سطح خودم بیاد برام. من این اقا را با همه شرایطی که داشتن قبول کردم ولی اون راحت پشت زد به همه چی.

بخدا از خواستگار قبول کردن ناامید شدم.حوصله خودمم ندارم. روح و روانم خستس. مشکلم اینکه خواستگارام خیلی به دلم نمیشینن. منم تمایل به ازدواج باهاشون نشون نمیدم.
ولی این اقا  را واقعا دوست داشتم. همه جوره کنار میومدم. میدونم سخت بود زندگی با این حقوق کم بدون هیچ پشتوانه ای. ولی وقتی ایمان و اخلاقشون و سالم بودنشونا دیدم به شرایط مالیش کاری نداشتم. از نظر اخلاقی هم خیلی به هم شبیه بودیم ولی نمیدونم چرا پشیمون شد.

دارم دیوونه میشم.چرا یه پسر اینقدر راحت با احساسات یه دختر بازی میکنه. مگه من توقعم بالا بود. مگه میشه ی پسر از یه دختر خوشش بیاد و بعد اینقد راحت کنارش بذاره. تا حالا چند مورد اینجوری برام پیش اومده . دیگه دارم کم میارم.

من میخوام ازدواج کنم ولی نمیشه . نمیدونم کجای کارم مقصرم.

تو را خدا کمکم کنید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) تفاوت تحصیلی در ازدواج (۳۵ مطلب مشابه)

الان یک ساله نه ول میکنه بره نه میاد خواستگاریم

سلام امیدوارم که خوب باشید
من چند تا سوال دارم و ازتون راهنمایی میخوام .

30 سالمه و مشکلی تو قیافه و تیپ و هیکل واسه ازدواج ندارم ولی همیشه دنبال یه مرد خوب و با ایمان بودم تا اینکه دو سال پیش با یکی اشنا شدم که از ادم با اخلاق و مذهبی بود ، وقتی ازم خواستگاری کرد شرایط ازدواج نداشتم واسه همین نه گفتم ولی 9 ماه تموم رو مخ ما بود تا بالاخره قبول کردم بیاد خواستگاری و موضوع رو با خانواده ام مطرح کردم .

ولی بعد از این ماجرا متوجه شدم که قبلا ازدواج کرده و خانمش فوت کرده ، دوباره گفتم نه و اون دوباره اصرار تا راضی شدم وقتی قرار خواستگاری گذاشتیم نیومد !!! الان یک ساله نه ول میکنه بره نه میاد دیگه عصبیم کرده بهونه شم اینه که خانواده ام راضی نمیشن من زن بگیرم و ازشون دور شم ( ما تو دو تا شهر مختلف هستیم و من تک فرزندم و خانواده من هم اجازه نمیدن ازشون دور شم) .

ضمن اینکه منم اونو دوست دارم و واقعا نمیدونم چیکار کنم که این آقا به خواستگاری بیاد و یا کلا فراموش کنه که منم بتونم برم دنبال زندگیم .

میشه راهنمایی کنید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

خواستگاری که دکتر بهش گفته احتمال 50 درصد ناباروری داره

با سلام
اگه برای دختری خواستگاری بیاد که از همه نظر هم کفو هم باشن و تا حدودی همدیگه رو دوست داشته باشن ولی اقا پسر بگه که دکتر بهش گفته احتمال 50 درصد ناباروری داره به نظر شما دختر چه جوابی باید بده؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)