شاید این موضوعی که میخوام بگم یه درد و دله یا التماس دعا اما هر چی هست خواهش میکنم منت سر بنده بذارید و بخونید اگر راهنمایی دارید لطف کنید بگید و اگر نه برام دعا کنید خیلی محتاجم به دعا چون از همه نا امید شدم همه به جز خدا .
از خدا دلگیرم اما نا امید نیستم، معذرت میخوام اگه طولانی میشه،
من یه دختر 24 ساله ام نزدیک به شش ماهه عقد کردم قرار بود شهریور عروسیم باشه اما ... . نمیدونم از کجا بگم خیلی سخته آدم از عزیزانش بدی ببینه اونم پدر مادرش، هر جور فکر میکنم نمیتونم نظراتشون رو درک کنم نمیتونم قبول کنم این حرفاشون بخاطر من و خوشبختیمه.
درسته که همسرم رو خودم انتخاب کردم و با اصرار خودم راضی شدن اما حالا که عقد کردیم دیگه نباید تحقیرش کنن این انتظار زیادیه؟ بخاطر اینکه میخوان یه عروسی مفصل داشته باشم عروسیمونو انداختن عقب هیچکسم به حرف من گوش نمیده، منو نامزدم همه برنامه هامون رو برای شهریور چیده بودیم بخدا دلم خونه،نامزدم فقط اونقدری که اینا میخوان پول نداره پس اندازش قده یا عروسی معمولی و کرایه خونست اونم با وام ازدواج و حساب رو کادوی عروسی.
بابام بهم میگه تو که دستت تو جیب خودته چه مشکلی داشته ازدواج کردی آخه این حرف بمن میزنه اونم بعد از شش ماه که از عقدم میگذره. مدام عیب میذاره رو شوهرم چون انتخاب خودم بوده.
بخدا شوهرم خیلی پسر خوبیه خیلی درکم میکنه در برابر تمام تحقیرا سکوت کرده حتی بمن دلداری داده اره خانوادشون از ما پایین ترن ولی فقط از نظر مالی نه فرهنگی نه اخلاقی.
خانوادش خیلی مهربونن من هیچ مشکلی نه با شوهرم نه خانوادش ندارم هر شب کارم شده گریه، شوهرم باذوق و شوق اومده بود خونمون بریم واسه کارت عروسی مامانم میگه مگه دخترمونو از سر راه اوردیم ؟
لقمه بزرگتر از دهنت برداشتی باید جورشو بکشی خنده رو لبش خشک شد منم شوکه شدم تمام بدنم یخ کرد، نمیدونم باید چکار کنم، نامزدم یک سال دیگه از درسش مونده ارشد روانشناسی بالینی میخونه تو یه دانشگاه خوب هم کار میکنه هم درس میخونه .
تحمل تحقیر شوهرم از همه چی واسم سخت تره کارم فقط شده گریه همش دارم ازش عذرخواهی میکنم بخاطر حرفای خانوادم که واقعا جیگره ادمو میسوزونه اخه با حقوقی که با اضافه کاری و همه میه دو تومن مگه میشه عروسی چهل پنجاه میلیونی گرفت بعدش بریم یر زندگیمون علف بخوریم؟ چادر بزنیم تو خیابون؟
نامزدم بخاطر درسش نیمه وقت کار میکنه خب حقوق منم هست ما واسه شروع زندگیمون مشکل نداریم اگه بدونن من حقوقمو میدم به شوهرم که دیگه هیچی، بخدا نامزدم فقط میگه درست میشه تو غصه نخور من تا جایی که بتونم سعی میکنم به خواسته های مامان بابا جواب بدم حق دارن دخترشونی جیگرگوششونی نگرانن.
یه کلمه از این حرفارو به خانوادش نگفته، ولی دارم میبینم که داره داغون میشه دنبال یه کار دیگه ام میگرده میگه تو اب تو دلت تکون نخوره من خودم همه چیو درست میکنم دارم دق میکنم .
تو رو خدا کمکم کنین. دوست ندارم حرمت بین خانوادمو خودم شکست شه وگرنه بدون عروسی پا میشدم باهاش میرفتم سر زندگیم، الانم اگه نامزدم راضی باشه اینکارو میکنم.
فشاره درسش از یه طرف کار از یه طرف حرفای خانوادم از طرف دیگه فشار جنسی از یه طرف دیگه داره از پا درش میاره، الان یه ماهه درست همو ندیدیم .
میگه روم نمیشه بیام خونتون ولی من میدوم بخاطر تحقیرا نمیاد منم که از صبح تا هفت غروب سر کارم چند بارم من رفتم خونشون بابام بهم میگه اون نمیاد تو چرا میری ؟
از دوستان عاجزانه میخوام برام دعا کنن من حتما اونقدر دلم پاک نیست که خدا حرفامو قبول کنه شمایی که پیش خدا ابرو دارین دعا کنین اول خدا به شوهرم صبر بده و کم نیاره بعدش دعا کنید با خیر و خوشی و رضایت خانوادم برم سر زندگیم.
ممنون که این متن طولانیمو خوندین و معذرت میخوام سرتونو درد آوردم خدا به همتون خیر بده.
"هستی20"
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)