سلام.
حدود دو سال پیش یکی از همکلاسیام ازم خواستگاری کرد و من جواب
منفی دادم چون به یه نفر دیگه علاقمند بودم و این موضوع رو هم به خودش گفتم
و قضیه تقریبا تموم شد تا این ترم که ترم آخر بودیم و دیگه همه چی داشت
تموم میشد و خیلی از ماها دیگه همو نمیدیدیم!
و معمولا تو دور همیایی که
با دخترا کلاس داشتیم خیلیا میگفتن که فلانی پسر خیلی خوبی بود و اشتباه
کردیم که از دستش دادیم و کاش یکیمون تورش می کرد و از این حرفا!
از یه
طرفم دو تا از دخترای دانشکده که به این آقا علاقه داشتن همیشه میومدن
در مورد خوبیاش پیشم میگفتن و ازم راهکار می خواستن که چطور توجهشو به سمت
خودشون جلب کنن و کاری کنن که عاشقشون بشه! منم بهشون راهکار میدادم و
میگفتم رفتاراشون باهاش چطور باشه و....
اینکه بقیه در مورد ویژگی های +
اون برام تعریف می کردن باعث شد من فکر کنم که بهش علاقه دارم یا بهتر بگم
باعث شد با خودم فکر کنم که اگه از دستش بدم بعدا پشیمون میشم! و سر این
قضیه شروع کردم به چراغ سبز نشون دادن و اینقد با برنامه پیش رفتم که
دوباره ازم خواستگاری کرد و خیلی زود نامزد شدیم!
اما از چند روز بعد
نامزدی کلا حس میکنم علاقه ای بهش ندارم!!! اون آدم خیلی خوبیه،با ایمان و
چشم پاکه، درآمد خیلی خوبی داره،خانوادش خیلی خوبن، منو در حد جونش دوست
داره و به خاطرم هر کاری میکنه، ماشین و خونه داره، اخلاقش فوق العادست
و....
اما ویژگی های بدش از نظر من :
1- با اینکه قدش بلنده هیکلش ورزشکاری نیست و لاغره
2- هم سنیم و حس میکنم نمی تونم بهش تکیه کنم!
3-
احساس میکنم خیلی از اخلاقاش مردونه نیست ( البته ما از دو تا شهر مختلفیم
من اصالتا کرد هستم و ایشون اهل یکی از شهرای بزرگه و شاید دلیل اینکه من
حس میکنم اخلاقاش مردونه نیست مقایسش با مردا و پسرای شهر خودمون و تفاوت
فرهنگامونه )
و اینا باعث شده که من نسبت بهش سرد بشم و اونطور که باید دوسش نداشته باشم..
راستی
جریان نامزدی ما که قراره حدود 8 مال طول بکشه فقط خانواده من و خانواده
اون در جریانن و یه صیغه محرمیت بینمون خوندن تا هم دیگه رو خوب بشناسیم و
اگه با هم تفاهم داشتیم بعد عقد کنیم و بین فامیل این قضیه رو علنی کنن)
سوالای من:
1-
من تو این 1 ماهی که نامزدیم هیچ علاقه ای به این آقا پیدا نکردم و فقط
زمانی حس میکنم که انتخابم درست بوده که پیش همیم یا وقتی که تلفنی باهام
حرف میزنه اما بازم دوسش ندارم اگه این حس من ادامه پیدا کنه و چیکار کنم؟ اصلا چیکار کنم که بهش علاقمند بشم؟.الان رفتارم چطور باشه که اگه خواستیم از هم جدا شیم زیاد صدمه نبینه؟
2-
همیشه حرفای عاشقانه بهم میزنه و منم در جوابش مجبورم بهش دروغ بگم که
خیلی دوسش دارم و عاشقشم و از این جور حرفا و اینکه تو این شیش-هفت باری که
با هم درمورد مسائل مختلف حرف زدیم توی 80 درصد موارد با هم توافق نظر
داشتیم!
به نظرتون ازدواج دو نفر که با هم تفاهم زیادی دارن اما
یکیشون عاشق دیگری نیست دووم خواهد داشت و این دو نفر می تونن با هم یه
زندگی خوب بسازن؟
3- یکی از مشکلات من دخترایی هستن که تو دانشگاه بهش علاقمند بودن و خودم از 4 تاشون خبر دارم که چقد دوسش داشتن و خیلی به خاطر این عشقشون زجر کشیدن؛
الان
2 تاشون همش به بهانه های مختلف یا بهش پیام میدن یا ایمیل و یا اینکه بهش
زنگ میزنن....من بهش گفتم دیگه جوابشونو نده اونم همینکار میکنه
اما
واسه یکی از اون دخترا خیلی نگرانم چون حالش خیلی وخیمه و چون خودم
میشناسمش دوست ندارم تحقیر بشه و از خودش بدش بیاد و افسرده تر از اینی که
هست بشه! موضوع نامزدی ما هم که قرار بوده مخفی بمونه و نمیشه این موضوع رو
بهشون بگیم تازه اگه موضوع نامزدی ما رو بفهمن دق میکنن و من نمی تونم
اصلا تو چشاشون نگاه کنم چون مثلا میومدن از من مشاوره می گرفتن که چطور دل
محسن به دست بیارن!!!!
حالا به نظرتون با این خانما چیکار کنم؟
اینکه بگم جوابشونو نده کافیه؟ من خودم دخترم و این تجربه رو داشتم و
میدونم چقد دارن عذاب میکشن و چقد خیالبافی میکنن!
"گلاره"
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۱۷۶۵ بازدید توسط ۱۴۰۵ نفر
- جمعه ۱۶ مرداد ۹۴ - ۲۱:۳۸