با هر چیز کوچیکی تحریک میشم

سلام

من یه مشکل اساسی دارم که کمک فوری میخوام.

من یه دختر بیست و اندی سال هستم که به شدت گرم هستم و با هر چیز کوچیکی تحریک میشم و متاسفانه مایع مذی از من ترشح میشه و من اصلا دوست ندارم اینجوری باشم.

بنده در حال حاضر مجرد هستم و ان شاء لله به زودی عقد میکنم و میترسم با کوچکترین حرکتی از سمت همسرم سریع مایع از من ترشح بشه که این مساله منو خجالت زده میکنه چون واقعا ترشحاتم کم هم نیستن.

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.خانم هایی که تازه عقد کردن میگن چیکار میکنن واقعا برام معظلی شده و آقایون هم لطفا نظرات شون رو بگن 

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

من افتادگی رحم دارم ؟

سلام
راستش من یه مشکلی دارم یعنی یه سوالی خیلی ذهنمو درگیر کرده طوری که همیشه نگرانم اصلا هم روم نمیشه از کسی بپرسم .
از بین لبهای بزرگ آلتم یه تیکه گوشت شبیه لوزی آویزونه یعنی من مشکلی دارم ؟ افتادگی رحم که میگن یعنی این؟
باید دکتر برم ؟
اندام همه مثل همه یا ممکنه فرق داشته باشه خیلی نگرانم خواهش میکنم راهنماییم کنین
من مجردم و 19 سالمه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چطور مرد متاهلی رو که عاشقم شده از زندگیم بیرون کنم؟

سلام

سوال من اینه چطور مرد متاهلی رو که به زعم خودش عاشق من شده از زندگیم بیرون کنم. من مجردم و 29 ساله اون مرد متاهل 43 ساله. حتی دخترش شوهر کرده و بچه داره.

میگه من با زنم هیچ مشکلی ندارم اما تو رو دوس دارم و میخوام زن دوممم باشی. خونت طبقه بالای خونه خودم و زندگیت از زن اولم جدا اما توی یه ساختمان.

من از حرفاش فهمیدم که مرا برای ارضای میل جنسی خوثش میخواد وقتی با عصبانیت بش گفتم میگه اساس زندگی همینه. چه کار کنم از دستش خلاص شم ؟

مرتبط :

حتی اگه تنها باشیم بهتر از اینه که در رابطه ی غلطی پا بذاریم

تنها زندگی کردن خیلی بهتر از با خفت زندگی کردنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چی کار کنم دعواهای پدر و مادرم تموم بشه؟

سلام دوستان

چند وقت پیش پستی گذاشته بودم که عنوانش این بود ادامه تحصیل یا حضور در تیم ملی که من با توجه به شرایطم الان هم در تیم ملی هستم هم درسم رو ادامه میدم.

اما بیش تر وقتم در اردو های تیم ملی میگذره اما مشکل من پدر مادرم هستن از وقتی رفتم تیم مامانم به سر من و بابام غر میزنه که اگه نرفت المپیک چی اگه آخرش چیزی تو این ورزش عایدش نشد اگه  حق بچمو خوردن یه آبم روش چی ؟ اگه آخرش چیزی نشد چی و هم روحیه ی من رو خراب میکنه هم میونش الان با بابام شکر آب شده .

چند وقته با هم قهرن اصلا جدا از  هم می خوابن و همین طور شرایط روحی من رو هم به هم میزنن به خدا منی که از شش صبح تا هشت شب یه بند در اردو تیم ملی هستم وقتی هم که میرسم خونه باید دعواهای مامان بابامو تحمل کنم .

دیگه دارم می برم شب ها با این که خیلی خوابم میاد اصلا خوابم نمیبره یه بند فکر میکنم این ها نتایج تصمیم منه و تصمیم اشتباهی گرفتم از طرفی حرف های مامانم هم توی دلم رو خالی میکنه و باعث میشه استرس بگیرم کمکم کنید بگید چی کار کنم این دعوا هاشون تموم شن؟

بیشتر بخوانید ...

پدر و مادرم هر 20 روز یک بار یه دعوای درست و حسابی می کنند

چطوری جلوی طلاق پدر و مادرم رو بگیرم ؟

والدینم 50 رو رد کردن ولی هنوز با هم دعوا دارن

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

کی قراره زندگی به ما هم روی خوش نشون بده

دوستان سلام
من و خونوادم زندگی خیلی سختی داشتیم . خییلی تو گذشتمون و البته حال زجر میکشیم ، به دلایل مختلف . از مسائل و مشکلات مالی گرفته تا بیماری پدرم و .... که اینجا مجال گفتن نیست.

اما یه جواریی تحمل کردیم به امید آینده / گفتیم کم کم مشکلات حل میشه. زندگی بهتر میشه اوضاعمون بهتر میشه و همش به خودم میگفتم امید داشته باش ، از رحمت خدا نا امید نشو...

به همین دلیلم چسبیدم به درسم و سعی کردم راه درستو برم و پامو کج نذارم تا هم خدا ازم راضی باشه و هم خوب ازدواج کنم.

اما مشکلی که الان به شدت درگیرشیم خواهرمه. این همه مامانم بهمون میگفت بچه ها سختیا رو تحمل کنید ایشالا خوب ازدواج میکنید و در آینده خوشبخت میشین و ...  خواهرم با یکی از اقواممون ازدواج کرد اونم خیییییلی خونوادم از لحاظ مالی آسون گرفتن به دامادمون  فقط به اصطلاح به خاطر رضای خدا و رسول خدا ... باور میگنید با 2 میلیون تومن مراسم عروسی گرفتن؟؟؟؟

با اینکه تحقیق کرده بودیم اصلن فکرشم نمیکردیم که دامادمون با خونوادش که اتفاقا فامیل بودن تو زرد از آب در بیان. شوهر خواهرم یه جورایی مشکلی روانی داره و هیچ جوره درست نمیشه. هیچ جوره.

الان تنها راهش طلاقه . خوشحال میشم که خواهرم از شرشون راحت میشه... اما یه مشکل، توی اقوام ما تا حالا هیچ دختری طلاق نگرفته و همه یه جورایی خوشبختن. این بدبختی نصیب ما شده متاسفانه . از عواقب این طلاق نگرانم. دلشوره دارم که بقیه چطوری خواهر بدبختمو قضاوت میکنن ؟ چطوری ما رو مسخره میکنن. اصلا خواهرم چطوری با این مساله کنار میاد؟ تو فامیل ما طلاق خیلی بده > منم خیلی نگران خواهرمم، که بعدش چه اتفاقی میفته و چطوری باهاش رفتار میشه؟

یه جورایی هم اون یه ذره ایمانی که داشتم از دست دادم ، خودمو باختم . از رحمت خدا ناامید شدم . همش میگم چرا هرچی سختیه نصیب ماشده ؟ چرا هرچی بدبختیه سر ما اومده ؟ چرا اطرافیانمون این طوری نبودن ونیستن و اتفاقا خیلی خوبم ازدواج کردن .خوشبختن، حداقل یه ذره از مشکلات مارو ندارن. البته نمیگم که چرا اونا مشکل ندارن  میگم که چرا ما مثل بقیه خوشبخت نیستیم.؟؟؟؟

به خدا دیگه بریدم دیگه اصلا دوست ندارم نماز بخونم خسته شدم. کم آوردم . کارم همش شده گریه . 23 سالمه اما احساس پیری میکنم . پس کی قراره زندگی به ما هم روی خوش نشون بده.............

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

من انحراف زانو به سمت داخل دارم

سلام به همگی پیشاپیش بخاطر تکراری و کلیشه (!) بودن سوالم ازتون عذر میخوام.
من یه دختر بیست و چند ساله هستم با ظاهر متوسط رو به بالا و راضیم از ظاهرم شکر خدا.
ولی یه مشکلی دارم که خیلی اذیتم میکنه روحی و جسمی و اجتماعی و ...
من انحراف زانو به سمت داخل دارم یعنی وقتی زانوهام به هم چسبیده مچ پاهام تقریبا دوازده سانت از هم فاصله داره.

هیچوقت نمیتونم خوش پوش باشم! البته چادر میپوشم ولی دوس دارم تو جمع محارم شیک باشم ولی هیچوقت نتونستم و بخاطر همین همیشه یجورایی یا خودمو از بقیه جدا کردم یا اینکه بقیه بهم توجه نمیکردن. ( متاسفانه الان قبول کنید یا نه ظاهر آدما حتی از فهم و شعورشون هم تو روابط اجتماعی مهمتره )
خلاصه از همه این اذیتاش هم که بگذرم و تحمل کنم استرس آینده هیچوقت رهام نمیکنه
حالا سوال من از آقایونی که دارن این مطلبو میخونن اینه که 1_اگه شما ازدواج کنین و ببینید که همسرتون همچین مشکلی داره عکس العملتون چیه؟خیلی میخوره تو ذوقتون؟!
2 _ واقعا چقدر واستون مهمه ؟ مثلا من حتی نمیتونم شلوار تنگ بپوشم چون خیلی زشت میشم! و شنیدم که پاهای خانوم واسه مرد خیلی تحریک کننده ست

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

بعضی مواقع فکر میکنم اعتماد بنفس ندارم

سلام دوستان...
خواهشا کمکم کنین دارم دیوونه میشم....
23 سالمه خانواده متوسطی داریم بابام بازنشسته است و مامانم خونه دار خدا رو شکر زندگی خوبی داریم .

من دانشجو هستم امسال کارشناسیمو تموم میکنم قیافه متوسط به بالاییم دارم و بیرون تقریبا محجه هستم و خط قرمزایی برای خودم دارم خانواده مادریم تقریبا مذهبی هستن منم از نظر اخلاق به اونا رفتم استعداد و مهارت یادگیری عالی دارم طوریکه که وقتی یه کار هنری انجام میدم همه تو کفش میمونن از هنرها هم به خیاطی علاقه وافری دارم اموزشگاه میرم تو اموزشگاه از همه زرنگترم...
ولی متاسفانه یه مشکلی دارم همه میگن خیلی پاکی طوریکه دلم نمیاد کسی رو ناراحت کنم اصلا هم کینه ای نیستم یادم نمیاد از کسی دلخور باشم میخوام بد باشم وقتی بیرون کسی از پاکیم سو استفاده میکنه میام تو خونه درگیر میشم و دعوا راه میندازم .

فعالیتم زیاده ولی فک میکنم جای پیشرفت ندارم خیلی آرومم خیلی کم حرفم وقتی اطرافیانم حرف میزنن خندم میگیره چون احساس میکنم در مقابل اطلاعات من هیچی نمیدونن ولی اونا میتونن عقایدشونو بگن ولی من نه اصلا سیاست حرف زدن ندارم .

میخوام خوب باشم ولی تو این جامعه چطور اینکارو انجام بدم وقتی خوبم عذاب وجدان دارم وقتیم بدم باز دوباره عذاب وجدان دارم...

جلوی چشم خودم حقمو میخورن ولی جیکم در نمیاد نمیتونم اجتماعی باشم نمیتونم موفق باشم نمیتونم رویاهامو دنبال کنم بعضی مواقع فکر میکنم اعتماد بنفس ندارم نمیدونم چیکار کنم نمیدونم چمه دارم میترکم از حرص...
کمکم کنین..
مچکرم!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

برادرم روز به روز مادر و پدرم و پیر و افسرده میکنه

سلام
من دختری 23 ساله هستم حقیقتش من یه مشکل خانوادگی دارم که سه ساله عذابم میده. طوری که واقعا استرس و اعصاب معده گرفتم و تقریبا مدتی است به باشگاه ثبت نام کردم تا با ورزش کمی به استرسم غلبه کنم.
من برادری بزرگتر از خودم دارم که واقعا بدبختمون کرده یه بدبین به تمام معنا و کلا عصبیه سر هر چیزی عصبانی میشه نه پیش مشاور میره نه روانپزشک هیچی
یعنی واقعا ما موندیم چیکار کنیم بیچاره مادرمم دیابت پیدا کرد این مدت از بس فکر این برادرمو کرد:(
یعنی از صبح تا شب فقط توی تنشم که قراره امروز چه بحث و دعوایی پیش بیاد.
اینجا جاییکه که چون از همه جا ناامید شدم دردیه که نه میشه به دوست گفت نه اشناها نه اقوام. فقط میریزم تو دلم . دیگه بخدا کلافه شدم . بعضی وقتا با خودم میگم خدا کنه یه مورد باب میلم پیش بیاد از این دیوونه خونه راحت بشم یعنی دیگه کششی برام نمونده..
خواستگارایی داشتم که یا قیافشونو نمیپسندیدم یا سطح تحصیلاتشونو و...
ولی موقعیت برا دوستی از 18 سالگیم تا الان برام زیاد بوده ولی خدا رو شکر با این همه فشار زندگی برا کمی بیخیال شدن و فراموش کردن مشکلم سمته جنس مخالف نرفتم..
ولی میترسم میترسم روزی نفسم به عقلم غلبه کنه :(
به نظرتون من با این برادرم چه کنم؟ برادری که روز به روز مادر و پدرمو پیر و افسرده میکنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

لباس های زیر گیاهی باعث نازایی میشه؟

خانوم ها، میگم لباس زیرهایی که چند وقته اومده اسمش گیاهیه ضرر داره؟!، نپوشیم؟، بپوشیم؟، چیکار کنیم؟، بعضی ها میگن نپوش و نخی بگیر که بهتره و عفونت نمیکنی. آخه اون ها هم خوشگل تره هم نرم. من خیلی وقته اون ها رو استفاده میکنم. یعنی نازا شدم رفت؟!

مرتبط:

خانم ها، تجربه خودتون رو از خرید لباس زیر بنویسید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

پدرم خیلی عجله داره واسه شوهر دادن دختراش

سلام من تو خونواده ای بزرگ شدم که دیدگاهشون ( البته دیدگاه پدرم ) اینه که پسر داشتن یه نعمته و دختر داشتن دردسره!

البته این در حالیه که تو خونه ما که دو دختر هستیم و یک پسر ، من و خواهرم همیشه مطیع حرفای پدر بودیم و این در حالی هست که برادرم زیاد به حرفاشون توجهی نمیکنه!

پدرم خیلی عجله داره واسه شوهر دادن دختراش! خواهرمو تو سن هفده سالگی به اولین خواستگارش ( با وجودی که خواهرم اصلا نمیخواست ازدواج کنه ) جواب مثبت داد و عروسش کرد. واسه منم خیلی تلاش داره که زود عروسم کنه اما خب تا الان که قسمت نشده!

حالا که من با 22 سال سن هنوز ازدواج نکردم ، پدرم همیشه تحقیرم میکنه... تحقیر که چه عرض کنم ! حتی مسخرم هم میکنه! دلم واقعا میشکنه با هر بار تمسخرشون! حرفی هم نمیتونم بزنم چون سریع عصبانی میشن و دعوام میکنن...

خیلی خسته ام... آرزوی یه تعریف به دلم مونده .... همیشه از کارام ایراد میگیرن دلم تو این دنیا به هیچی خوش نیس! رابطه پدر و مادرم هم اصلا با هم خوب نیس... پدرم ، مادرم و حتی خونواده مادرم رو هم مسخره میکنه... من می بینم که دل مامانم میشکنه! اما هیچی نمیگه... با وجودی که مامانم مریضه ، اما اصلا ملاحظه شونو نمیکنن .

پدرم همیشه انتظار دارن که مامانم مث یه برده براشون خدمت کنه و مطیعشون باشه... در کل روزی نیس که پدرم از یه نفر از ما دو نفر ( من و مامانم ) یا یه کارمون ایراد نگیرن و ما رو سرزنش نکنن. حس میکنم با وجود این همه سردی که تو خونمون هس ، هم من و هم مامانم افسرده شدیم .

اما هیچ کدوممون به روی همدیگه نمیاریم و سکوت میکنیم... خسته ام و درمونده ... نگاه پر از غم مامانمو که می بینم دلم آتیش میگیره! تو دلم تنها دلخوشیم اینه که ی روزی ازدواج میکنم و همسرم جبران میکنه واسم...

اگه تو خونه پدریم از محبت محرومم اما همسرم دوسم خواهد داشت...از یه طرفم با خودم میگم اگه من برم ، مامانم طفلکم چی میشه؟حداقل الان پیششون هستم یه مقدار از بار رو دوششو بر میدارم... بعدا چی میشه؟مامانم به خاطر مریضیش نباید کار کنه... اما پدرم متوجه این موضوع نیس!! گاهی وقتا با خودم فکر میکنم که پدرم حتی از مرگ مادرم خوشحال هم خواهد شد!
دلم خیلی پر بود! با گریه تموم این سطرا رو نوشتم... منو راهنمایی کنید لطفا... چیکار میتونم بکنم با این شرایط؟

چجوری اوضاع خونه رو یکم مساعد کنم ؟ چجوری یکم مامانمو شاد کنم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

تصمیم گرفتم رابطمو باهاش قطع کنم

سلام

من دختر 18 ساله ای هستم و یک سال پیش تو دنیای مجازی با یه پسر همشهری که هم سن خودم بود دوست شدم. خییییلی داستانش طولانیه. من اصلا همچون دختری نبودم که با پسر دوست بشم و خیلی درس خون هستم.

دو تامون از خونواده های سرشناس و اصیل شهرمون هستیم. الان یه ساله باهمیم و فقط 2-3 بار همو دیدیم و هیچوقت دستمونم بهم نخورده. هیچ وقتم تو حرفامون از خط قرمزا رد نشدیم حتی ابراز علاقمونم خیییلی کم بوده ولی همو دوست داریم.

خلاصه من هیچ بدی و کار و پیشنهاد و حرف غیرمعمولی ازش نشنیدم...

از وقتی اومدم این سایتو مشکلات بقیه دخترا که با پسری دوست شده بودن رو خوندم تصمیم گرفتم رابطمو باهاش قطع کنم ولی خییلی سخته...خواهش میکنم کمکم کنید و راهنماییم کنین با این شرایطی ک گفتم..منم مثه خواهر خودتون..لطفا

میدونم در کل کارمون گناه و اشتباهه ولی واقعا پیام دادنامون در حد حرف زدن با یه همکلاسی بوده شاید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

قرار دعا برای ازدواج هم

سلام دوستان 

من چند روز پیش یه پست گذاشتم با این عنوان : قرار دعا برای هم که در اصل باید عنوان به این شکل میبود: قرار دعا برای ازدواج هم

من حس کردم یه سری ها این پست رو نخوندن ( شاید چون عنوانش زیاد مزتبط نبود ) در اصل من منتظر خیلی از بچه ها بودم و هستم که هنوز خبری ازشون نیست چون من حس میکردم خیلی ها اینجا هستن که دوست دارن ازدواج کنن این پست رو گذاشتم و انتظارم بیشتر بود گفتم شاید به خاطر عنوانشه که استقبال چندانی نشده شاید اصلا نخوندنش هنوز  به هر حال ما چون عجله داریم تا دو روز دیگه قرار شده که صبر کنیم تو این مدت هر کی دوست داشت میتونه تو این ختم شرکت کنه

نکته: دوستان این ختم فقط برا ازدواجه برای نیت های دیگه لطفا پست جداگانه بذارید

نکته2: هم کسانی که قصد ازدواج دارن و هم کسانی که دوست دارن برا مجردای خانواده برتر دعا کنن میتونن تو این ختم شرکت کنن

نکات ختمی که قراره بگیریم رو خدمت دوستان بگم:
1 _ اینکه زمانی که تعیین شد تغییر کرد و بجای دوشنبه سه شنبه شروع میشه
2 _ اینکه تصمیم گرفتم بجای 40 روز  10 روز 10 روز ختم رو پیش ببریم ینی چی؟ ینی اینکه ما نیت میکنیم که 10 روزه حاجت بگیریم اگر نگرفتیم ادامه میدیم
نکته: اونایی که حاجت گرفتن مطلع کردن فراموششون نشه
3 _ قرار بر اینه که صلوات فرستاده بشه حالا چجوری؟
تا اینجا تعدادمون 64 نفره  اون کسی که میخواد این  64 نفر ( خودتون هم دعا کنید ) رو دعا کنه در کل هر روز باید روزی 64 تا صلوات بفرسته هر صلوات به نیت یه نفر
 4_ چجوری این کارو انجام بدین که راحت تر باشه؟؟؟
64 تا تکه کاغذ کوچیک (در حدی که بشه روش اسم نوشت) درست کنید اسم تمام گروه رو از تو لیستی تو پست قبلی هست یادداشت میکنید رو کاغذا دونه دونه کاغذارو بر میدارید اسم هر کس بود به نیت حاجت اون صلوات میفرستید و کاغذ رو کنار میذارید (اینجوری تمرکزتونو با دیدن اسامی دیگه از دست نمیدین و به شک نمیفتین که این الان به نیت کی بود)
5 _ یه پیشنهاد (که علی آقا یادآوری کردن) : هر کس دوست داشت این صلوات ها رو برای سلامتی امام زمان و به نیت حاجت روایی دوستان میفرسته
هر کس نظری داشت حتما در میون بذاره تا استفاده کنیم

" پرتو خورشیدی "

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

نمیتونم ببینم یه پسر غریبه بیاد با خواهرم محرم بشه

من ۲۲ سالمه و خواهرم ۲۳ سالشه و خیلی دختر با ایمان و خوبی هست ما خیلی رابطه صمیمی و خوبی با هم داریم و واقعا همو دوس داریم اما یه مدته که یه چیزی ذهنم رو درگیر کرده , برای خواهرم خواستگار میاد و احتمالا بالاخره همین روزها و ماهها ازدواج کنه , راستش من اصلا نمیتونم ببینم یه پسر غریبه بیاد با خواهرم محرم بشه حتی محرم تر از من , با خواهرم بیرون بره و دستش رو بگیره , اخه خواهرم همیشه با من بیرون میره و کلی با هم حرف میزنیم , یا داماد تو خونه خودمون بیاد و خواهرم بی حجاب کنارش بشینه و اونم به خواهرم جلوی چشمم دست بزنه و لمسش کنه و باهاش شوخی کنه .

یه چیز دردناک تر اینکه اصلا نمیتونم ببینم یه نفر بیاد و شب خونمون بمونه و شب با خواهرم بخواد رابطه داشته باشه , وقتی تو ذهنم تصور میکنم که اون توی اون اتاق داره خواهرم رو لخت میکنه و ازش استفاده میکنه عصبانیتم بالا میره . خواهرم خیلی دختر محجوب و با حیایی هست , اصلا حتی اهل رقصیدن و پوشیدن لباس های نامناسب نیست حتی تو مجالس زنونه لباس های پوشیده و مناسب میپوشه , بعد تصور کنید یه لندهور! بیاد و از خواهرم بخواد بی حیا بشه پیشش .

وقتی به این فکر میکنم که ممکنه بخواد .........رو تو دهن خواهرم بکنه , دهانی که همیشه ذکر میگه و قرآن میخونه ,نفرت همه وجودم رو میگیره , دوس ندارم خواهرم ازدواج کنه , میخوام همیشه با هم باشیم ولی میدونم شدنی نیس.

بعضی شبها گریه میکنم , خیلی سخته وقتی فک میکنم که ممکنه ادم بدی باشه و با خواهرم دعوا کنه یا خدانکرده دست روش بلند کنه یا بهش توهین کنه یا تحقیرش کنه .

میخواستم از پسرا بپرسم شما هم همین حس منو دارین؟ تجربه  شما  چیه؟

دخترها  هم  بگن  از اینکه  جلوی پدر و برادرشون  برن  شب تو  اتاق با همسرشون بخوابن  حس خجالت  ندارن یا  جلوی برادرشون برن کنار  شوهر  بشینن  براشون راحته؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

با بقیه ی عمرم چه کنم ؟

سلام

من دختری 30 ساله و مجرد هستم. فوق لیسانس از یکی از دانشگاه های معتبر دولتی و از نظر ظاهری چهره ای بسیار معمولی و از نظر اخلاقی آرام هستم.

در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام و از نظر حجاب چادری هستم. همیشه وقت خود را با کتاب پر کرده ام. در جمع معمولا آرام بوده و نه این که منزوی باشم ولی زیاد اظهار نظر نمیکنم. تا کنون هیچ خاستگاری نداشته ام. تنها کاری که در حال حاضر انجام میدهم تدریس در یک موسسه است.

دو بار آزمون دکتری داده ام ولی موفق نشده ام. بسیار دنبال کار گشته ام ولی کاری متناسب با آموخته هایم نیافته ام. هر کس ایرادی میگیرد یکی متناسب نبودن سطح تحصیلات با شغل مورد نظر یکی جنسیت یکی سن بالا و خلاصه ... حتی سعی در آموختن هنر های دیگر مانند برنامه نویسی داشته ام ولی موقع استخدام ملاک را رشته تحصیلی در نظر میگیرند....

به نظر شما منی که نه شغل درست و حسابی دارم و نه حتی خواستگاری داشته ام با بقیه عمرم چه کنم ؟ این فکر حسابی منو پریشون کرده اشتباه نکنین از یاد خدا غافل نیستم ولی خیلی ساله که حتی دعاهام مستجاب نمیشه...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

تا چه سنی باکره بودن برای بدن ضرر نداره؟

سلام و خسته نباشید

من تا چند سال دیگه سنم به بالای 30 میرسه .اعتقادی به دوستی نداشته و ندارم با شرایط امروزی جامعه ازدواج رو معقول نمیدونم . میخواستم بدونم تا چه سنی باکره بودن برای بدن ضرر ندارد .

یعنی اصلا به طور کل آیا بکارت ضرری داره ( چه از نظر جسمی یا روانی ) ؟ اگر ضرر داره اون ضررها چیه  . 

ممنون میشم راهنماییم کنید 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)