سلام
داستان زندگى من عجیبه ، داستان اشنایى واسه ازدواج مون عجیب تر ، ماجرا از این قراره که :
من یه پسر ٢٦ سالم ، دانشگامو میرم کنارش کار هم میکنم ، به لحاظ دارایى پولدار نیستیم ، پدرم بهم یه مغازه واسه کار داد ، که اونو فعلا اجاره دادم چون پول نداشتم جنس بخرم ، یه ماشین هم به کمک وام و پولاى خودم خریدم ، کارمو هم انجام میدم ، رشتم مهندسىِ موادّ هست ، با توجه به خراب بودن بازار کار مهندسى ایران ، قصدم اینه بخونم واسه تدریس در دانشگاه و کاراى امثالهم ؛ شغل فعلى منم مرتبط با رشتم نیست .
همیشه سعى ام بر این بوده سرم به کار خودم باشه ، حقیقتاً توى این مدت هم دوست دخترى نداشتم جز یه مورد تلفنى اونم تو ١٦ سالگى به مدت دو ماه ، یه سال و نیم پیش یه دخترى تو دانشگاه سر راهم قرار گرفت ، اوایل میومد و سوالات درسى میپرسید و جزوه میگرفت ، اخر یه روز حرف دلشو زد ، برگشت گفت از شخصیتت خوشم اومده . منم در ارتباط با جنس مخالف اعتماد به نفسم خیلى پایینه ، گفتم ممنون ! ...
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج با دختر/پسر پولدار (۲۷ مطلب مشابه)