سلام .
توی چند تا پست پیش یه خانومی نوشته بودند که چرا هرچه قدر دعا میکنند دعاشون براورده نمیشه . آقای نجفی شما پاسخ داده بودید که شاید چون خدا میخواد اون شخص بیشتر باهاش صحبت کنه , درد و دل کنه . شاید اون دعا به صلاحش نیست . شاید خدا چیز بهتری براش میخواد . من از خدا یه چیزی میخواستم و براش دعا هم کردم . سوره ی قرآن خوندم , آیه هارو تکرار کردم , ملتمسانه ازش خواستم و مشکلم هم خیلی حاد و ضروری بود . اما امشب فهمیدم چیزی که از خدا میخواستم براورده نشده و اوضاع اونجوری که دوست داشتم پیش نرفته . اولش خیلی نا امید شدم . خیلی . اما بعد سعی کردم به این فکر کنم که حتما اتفاق افتادن اون مسئله به صلاح من نبوده . حتما خیر خدا تو یه چیز دیگه است .
خدا همیشه بهترین شرایط و اوضاع رو برای بنده هاش میخواد و حتما چون بهترین رو برای من میخواد اون قضیه براورده نشد . با این فکر ها تا حدودی ارامش پیدا کردم ولی مسئله اینجاست که یه فکر دیگه ام مثل خوره افتاده به جونم و ولم نمیکنه . حتی قوی تر از اون فکر های خوب اولیه و اونم این که فکر میکنم حتما برای خدا ارزش نداشتم . حتما نخواسته بهم اهمیت بده . یا شاید هم اصلا تو این مدت گوش نکرده من چی میگم . این فکر های منفی خیلی ازارم میده . هر کاری میکنم به جنبه ی مثبتش فکر کنم نمیشه . واقعا دارم دیوونه میشم . انقدر اونقضیه برام حیاتی بود که دیگه حتی انگیزه ی نماز خوندن معمولی رو هم از دست دادم و احساس میکنم یه کار بی فایده است. اگه راهی به ذهنتون میرسه کمکم کنید .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)