سلام. یه خانم سی ساله هستم.
خیلی بد زبان هستم. خیلی. بخصووص با پدر و مادرم. هر دفعه بعد از اخلاق زشتم عذاب وجدان منو می گیره. ولی فایده نداره. چون هم دلی که شکستم، شکسته. هم حرمت و... از بین رفته. نه پشیمونیم اصلاحم کرده نه اشک هام.
یه جوری بادکنک خالی ام. فقط زبون تیزی دارم. بعضی وقت ها دوست دارم لال بشم. خیلی اعصابم خورده بقیه رو آزار میدم. مخصوصاً مادرم. همیشه فکر می کنم حق بامنه. بقیه نفهمن. خیلی سخته دیگران رو می بخشم.
هر نوع سرزنشی به ذهن تون می رسه لطفاً برام بنویسید. من با زبونم چه کار کنم. حتی یک تاصد شمردم. که آروم بشم، محیط ترک کردم. آب خنک خوردم. چند روز از اون اتفاق صبر کردم. تا بهتر شم.
ولی زبونم عین نیش ماره و صدای بسیار بلندی دارم. ضمناً افسردگی ام دارم و یه کوچولو ام اس. چون به شدت استرسی ام و حساس. الآن دم عیده با مادرم دعوام شده. دوباره آشتی کردیم. ولی حالم بده.
من خیلیی قدر نشناسم. خیلی. کلی گریه کردم. شوهرم اومد خونه به دروغ گفتم پودر فلفل سیاه خونه تکونی میکردم. رفته چشمم. قرمز شده گریه کردم. ولی از درون داغونم و فقط خودم می دونم گریه ام سرچی بوده.
با خدا هم رابطه خوبی ندارم. فقط نماز ظهر و مغرب می خونم. حتی از خدا هم طلبکارم.
از خودم و این رفتارهام متنفرم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)