در دبیرستان افسرگی شدید گرفتم

من یه پسر 19 ساله هستم در منطقه شمالی کشور . در دوران مدرسه دانش آموز بسیار زرنگی بودم اما متاسفانه در 3 دبیرستان افسرگی شدید گرفتم و با تمام زحمت و عذاب درسامو می خوندم نومیدی من به حدی شدید بود که روزی 3 بار آرزوی مرگ میکردم .
در سال پیش دانشگاهی افسردگی و نومیدی من شدید شد و درسامو کنار گذاشتم امسال هم پشت کنکور بودم و نتونستم روی کتاب باز کنم و 1 ماه بعد کنکور دارم به نظرتون تو این 1 ماه میشه درس خوند و پزشکی قبول شد
خواهش میکنم کسی تجربه داره بگه زندگیم داره نابود میشه نابود میفهمین

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

چون عقدیم زشته شبا پیش هم باشیم؟!

سلام
دختر 23 ساله ام و همسرم 27 سالشه
ما 3 ماهی میشه که عقد کردیم
خدا رو شکر همه چی خوبه
اما یه سوال
1) همسرم محل کارش یه شهر دیگست و فعلا فقط آخر هفته ها میاد اینجا
و آخر هفته ام که میاد هر شب خونه ماست
خانوادم مشکلی ندارن
بنظرتون این کار اشتباهه؟ خودمم دوست دارم ب جای ی هفته ای که ازهم دوریم حداقل این 2-3 شب اخرهفته باهم باشیم
ولی کلا تا این حد تو دوران عقد خوب نیست؟؟؟

2) ما تا الان خیلی با هم رابطه داشتیم و فقط اون اصل ماجرا رو گذاشتیم برای بعد از مراسم عروسی تا این حد رابطه زیاده؟
با توجه به اینکه هردومون گرم هستیم و مذهبی
خب اون بنده خدا هم امید داشته ازدواج کنه راحت شه دیگ منم همینطور
حالا تقریبا یک سالی مونده تا بریم خونه خودمون ولی چون عقدیم بگم زشته شبا پیش هم باشیم؟!!!!!
بنظرتون باید ارتباطمو کمش کنم؟

چطور نظر یک دختر چادری رو در مورد خودم بفهمم؟

با سلام
چند سوال از دختر خانوما داشتم.
اول توضیحاتی در مورد خودم:
من پسری هستم که از طرف خیلی از دوستام چه تو دانشگاه و چه محل زندگی چهره م رو  خیلی مسخره کردن که باعث شده تا حدود زیادی اعتماد به نفسمو از دست بدم.
تا حالا با هیچ دختری دوست نبودم (با وجود اینکه از طرف جنس مخالف پیشنهاد دوستی داشتم).
آدم مومنی نیستم ولی سعی میکنم واجباتم رو تا حدودی انجام بدم و کمتر مرتکب گناه بشم.
با وجود تلاش زیاد و مقاومت چند روزه یا چند ماهه و حتی یک با به مدت یک سال ولی متأسفانه مرتکب گناه استمناء میشم.
از نظر اکثر اطرافیانم ( اگه تعریف از خود نباشه ) آدمی معقول،خوش اخلاق و دوست داشتنی هستم.
اول اینکه نظر شما در مورد همچین پسری چیه؟
دوم اینکه از یه خانوم خوشم میاد که ایشونم اهل دوستی با جنس مخالف نیستن و چادری و مغرورن. ولی خوب همه هم ازشون تعریف میکنن.
من هنوز شرایط ازدواج ندارم ( البته تا حدود یک سال دیگه تا خدا چی بخواد ) ولی میخواستم نظر اون خانوم رو در مورد خودم بدونم اما میترسم که بخاطر چهره و یا هر دلیل دیگه ای جواب نه باشه (دوست ندارم رسانه ای بشه ) به نظرتون با خودشون مطرح کنم یا نه ؟ و اگه مطرح کنم چطوری؟
اضافه کنم که قبلا پیشنهاد دوستی بهشون دادن و از اونجایی که دهن شما خانوما قرصه قرصه( شوخی ) به دوستاشون گفته بودن

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ازدواج با دختر مذهبی (۶۰ مطلب مشابه) مسائل خانم های چادری (۱۱۸ مطلب مشابه)

اصلا دیگه نمیدونم واسه چی زنده ام ؟

سلام.

من یه جوون بیست و خورده ساله هستم. من یه مشکل الرژی ارثی دارم. بطوریکه بیشتر وقت ها دهنم بو میده. حتی چند نفر توی فامیل که مشکل منو داشتن عمل کردن اما فایده ای نداشت.

تا حالا هزار تا دکتر رفتم اما فایده ای نداره. سینوس هام چرک زیادی تولید میکنند که داخل حلقم میریزه و بوی بدی میگیره و هیچی نمیتونه جلوی تولید اینارو بگیره هر دارویی رو امتحان کردم. دیگه خسته شدم. هیچ دوستی ندارم. نمیتونم ازدواج کنم. تنهام.

بعضی وقت ها تو دلم ... کارم به جایی رسیده که فک میکنم دارم عقلمو از دست میدم. نگید وسواس ذهنی داری چون چند نفر دیگه هم مثل من همین مشکلو تو فاملیل دارن و همین حالتای روحی افسردگی رو توشون متوجه شدم حتی با یکشون صحبت کردم. اصن دیگه نمیدونم واسه چی زندم. کاشکی منم مثل شماها مشکلاتم اینطوری بود ساده بود قابل حل بود نه لا ینحل.بنظرم دعا کردن و این حرفا همش مزخرفه دیگه از اون ماه رمضون بدم میاد.یادم میاد چندتا ماه رمضون دعا کردم اما از خدا هیچ جوابی نگرفتم.دیگه داره حالم بهم میخوره از این زندگیم.کاش به دنیا نمیومدم. فقط زودتر میخام تموم شه همین

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

چون به دلم ننشست رهاش کنم؟

سلام
به خواستگاری دختر رفتم تقریبا همه ملاک های بنده رو داره.مشکلی دارم که نظر دوستانی که این مشکل رو داشتن رو می خوام:
نسبت به دختر خانم هیچ احساسی ندارم دختر خیلی خوبیه ها ولی نه با دیدنش بدم میاد ازش نه خوشم میاد. نه زشته نه زیبا برام معمولیه اونی که از لحاظ زیبایی می خواستم نیست ولی چون تقریبلا اکثر ملاک هام رو داره نمی تونم رهاش کنم.
چون به دلم ننشست رهاش کنم؟
کاملا عاقلانه نشستیم صحبت کردیم دیدم ملاک های بنده رو داره / بنده هم مثلا خیلی از شما می گم عاقلانه انتخاب کن و عاشقانه زندگی کن / این عشق خب الان به وجود نمیاید درست ولی علاقه هم همین طوره؟ الان اصلا نیاز نیست کمی به سمت خانم جذب بشم؟ و برام جذابیت داشته باشه؟
آیا مشکل از منه و سخت دارم می گیرم؟
ممنونم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

عاشق کلاس و بازخورد پزشک بودن هستم

سلام دوستان

دختری 25 ساله و مجرد هستم دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد ژنتیک . مشکلی که من دارم و خیلی عذابم میده اینه که نتونستم پزشکی بخونم. همون سال اولی که کنکور دادم رفتم دانشگاه و پشت کنکور نموندم. در حقیقت عملا تلاش چندانی برای رسیدن به هدفم نکردم.

ولی این موضوع چیزی مثل عقده و حسرت در روح و جانم ریشه دوونده و واقعا بهم احساس سرخوردگی میده. تو خودم که عمیق می شم می بینم من واقعا هم عاشق شغل پزشکی نیستم شایدم اصلا به خاطر سطح استرس نسبتا بالایی که دارم و رقیق القلب بودنم این شغل چندان هم برام مناسب نبوده باشه.

بازخوردهایی که از اطرافیانم می گیرم منو بیشتر سرخورده می کنه هر وقت گذرم به بیمارستانی یا ملاقات با آشنای پزشکی می خوره احساس حقارت می کنم و اطرافیانم نه از سر طعنه بلکه یه جور دلسوزی آزار دهنده میگن که تو حیف شدی پزشک نشدی .

این حرفشونم به خاطر استعداد بالقوه ی تحصیلیم و هوشم بود که همیشه همه در دوران تحصیل بهش معترف بودن. یه جورایی زندگیم دچار کمبود شده تو رشته ی خودم هم انگیزه پیشرفت رو از دست دادم. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)

نمیدونم چرا سر جلسه امتحان هول میکنم!

سلام
من کنکوری ام و 25 روز تا کنکور مونده رشتم تجربیه ... ترازم بالای 7000 . آخرین آزمونی که دادم سنجش 25 اردیبهشت بود و واقعا افتضاح دادم نمیدونم چرا اینطور شد!

48 ساعته دارم گریه میکنم نمیدونم چیکار کنم تو این روزا دختر شاد و برونگراییم و هایپر اکتیو و کمی تمرکز برام مشکله ضریب هوشی فوق‌العاده ای دارم اما نمیدونم چرا سر جلسه امتحان هول میکنم!! مشاوره میگه زیر 1000 میشی اما من الان داغونم و میخوام سال دوم بخونم.... به نظرتون ارزش داره موندن پشت کنکور ؟  در ضمن سهمیه منطقه 1 ام

مرتبط با استرس در جلسه امتحان:

سر امتحان جواب ها یادم میره

سر جلسه امتحان از استرس زیاد همه چیز یادم میره

در جلسه امتحان جواب همه سوال ها از ذهنم پاک میشه

چه جوری دلشوره ی امتحان دادن نداشته باشم ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه)

ازدواج مجدد کردم، شوهرم در دوران عقد رابطه کامل می خواد

سلام

من 31 سالمه و بعد از دو سال جدایی از همسر اولم ازدواج مجدد دائم کردم با یه مرد ایده ال که واقعا دوستش دارم
ولی یه سوال دارم و اون اینکه ما یه زمان سه ماهه رو تعیین کردیم تا با گرفتن یه مهمونی کوچیک و رهن کردن یه خونه بعدش بریم سر خونه و زندگیمون .

ولی مسئله این که ایشون یعنی همسرم از من تو این موقعیت سکس کامل میخواد درسته چون من دختر نیستم این امکانش هست ولی خودم دوست دارم توی خونه خودمون باشه در واقع میخوام در انتظار باشه و براش حسابی سنگ تموم بذارم تا مزه اش بیشتر بشه ولی میترسم بدش بیاد به نظر شما کارم اشتباهه یا اینکه به خواسته اش جواب بدم
چطور بگم تا قبول کنه
ممنون میشم نظر بدید
مرسی

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج مجدد (۷۴ مطلب مشابه)

سوالات خانمی که می خواد ازدواج مجدد بکنه

سلام دوستان من چند تا سوال دارم از خدمتتون
1- یه زن 29 ساله هستم که 4 ساله از همسرم جدا شدم در این 4 سال خواستگار هایی داشتم که هیچکدوم جدی نشد الان با یه آقایی 33 ساله که یک فرزند پسر 8 ساله دارن و خوشون هم 4 ساله جدا شدن یک ماه هست که عقد موقت هستم برای آشنایی بیشتر؛ خانوادم قبولش دارن خودمم بدم نمیاد پسر خوبیه فقط خواستم سوال کنم ببینم مشکلی نداره که فرزندشون و نگه دارم پیش خودم بعد ازدواجمون؟

البته واقعا بچه ی خوبیه تو این مدت کم به من میگه مامان نمیدونم چرا انقد بیخود و بی جهت میترسم از آینده دوست دارم راهنماییم کنین نامزدم خیلی به من علاقه داره . اینو متوجه شدم تو حرکاتش تو رفتارش ولی همش میترسم در ضمن وقتی به بچش محبت میکنه و میبوستش حسودی میکنم ولی منم بچش و دوست دارم پیش مشاور هم رفتم نتونست کمکم کنه نامزدم خیلی قربون صدقم میره خیلی آدم احساسه خودش که میگه از روز اول عاشقم شد وبی اون هر چقد بیشتر قربون صدقم میره من بیشتر میترسم از ی طرف هم احساس میکنم شاید به خاطر دوست پسرم باشه ک تو گزینه 3 بهتون گفتم نمیتونم قبول کنم محبت هاشو
2- اگه میشه تو این مورد هم راهنماییم کنید از صبح ساعت 6 بیدار میشه میره سر کار تا 8:30 شب . بعضی وقتام تا 10 میرسه خونه خیلی سرش تو کار شلوغه به همین دلیل همیشه خستس و خوابش میاد من از اینکه همش میخوابه ناراحتم دیروز بی دلیل ناراحتیم همین موضوع بود من اونجا بودم اون خوابش برده بود از خستگی آخه جمعه هم تا ظهر سر کار بود به نظرتون ناراحتیم بی مورد بود؟؟؟؟؟

3- قبل اینکه با این آقا عقد موقت کنم با یه نفر دیگه دوست بودم که البته اصلا به هم نمیخوردیم ایشون 48 سالش بود که البته اصلا بهش نمیومد نهایت فکر میکردین 40 سالشه و زن و بچه داشتن از اولم رابطم باهاش اشتباه بود فقط از تنهایی جلب شدم طرفش حالا از وقتی نامزد شدم ولم نمیکنه همش اس میده دارم  دیوونه میشم دیروز خونه نامزدم کلی گریه کردم موندم چیکار کنم احساس خیلی بدی دارم میدونم اینم خیلی دوسم داشت ولی من راه ازدواجی باهاش نداشتم بلاخره ی روز باید باهاش کات میکردم و میرفتم سراغ زندگیم ولی گویا این آقا توقع داشته من تا آخر عمر باهاش همینطوری دوست باشم ولی منطق من اینو نمیگفت

با تشکر

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج مجدد (۷۴ مطلب مشابه)

برادرم روز به روز مادر و پدرم و پیر و افسرده میکنه

سلام
من دختری 23 ساله هستم حقیقتش من یه مشکل خانوادگی دارم که سه ساله عذابم میده. طوری که واقعا استرس و اعصاب معده گرفتم و تقریبا مدتی است به باشگاه ثبت نام کردم تا با ورزش کمی به استرسم غلبه کنم.
من برادری بزرگتر از خودم دارم که واقعا بدبختمون کرده یه بدبین به تمام معنا و کلا عصبیه سر هر چیزی عصبانی میشه نه پیش مشاور میره نه روانپزشک هیچی
یعنی واقعا ما موندیم چیکار کنیم بیچاره مادرمم دیابت پیدا کرد این مدت از بس فکر این برادرمو کرد:(
یعنی از صبح تا شب فقط توی تنشم که قراره امروز چه بحث و دعوایی پیش بیاد.
اینجا جاییکه که چون از همه جا ناامید شدم دردیه که نه میشه به دوست گفت نه اشناها نه اقوام. فقط میریزم تو دلم . دیگه بخدا کلافه شدم . بعضی وقتا با خودم میگم خدا کنه یه مورد باب میلم پیش بیاد از این دیوونه خونه راحت بشم یعنی دیگه کششی برام نمونده..
خواستگارایی داشتم که یا قیافشونو نمیپسندیدم یا سطح تحصیلاتشونو و...
ولی موقعیت برا دوستی از 18 سالگیم تا الان برام زیاد بوده ولی خدا رو شکر با این همه فشار زندگی برا کمی بیخیال شدن و فراموش کردن مشکلم سمته جنس مخالف نرفتم..
ولی میترسم میترسم روزی نفسم به عقلم غلبه کنه :(
به نظرتون من با این برادرم چه کنم؟ برادری که روز به روز مادر و پدرمو پیر و افسرده میکنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

لباس های زیر گیاهی باعث نازایی میشه؟

خانوم ها، میگم لباس زیرهایی که چند وقته اومده اسمش گیاهیه ضرر داره؟!، نپوشیم؟، بپوشیم؟، چیکار کنیم؟، بعضی ها میگن نپوش و نخی بگیر که بهتره و عفونت نمیکنی. آخه اون ها هم خوشگل تره هم نرم. من خیلی وقته اون ها رو استفاده میکنم. یعنی نازا شدم رفت؟!

مرتبط:

خانم ها، تجربه خودتون رو از خرید لباس زیر بنویسید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

پدرم خیلی عجله داره واسه شوهر دادن دختراش

سلام من تو خونواده ای بزرگ شدم که دیدگاهشون ( البته دیدگاه پدرم ) اینه که پسر داشتن یه نعمته و دختر داشتن دردسره!

البته این در حالیه که تو خونه ما که دو دختر هستیم و یک پسر ، من و خواهرم همیشه مطیع حرفای پدر بودیم و این در حالی هست که برادرم زیاد به حرفاشون توجهی نمیکنه!

پدرم خیلی عجله داره واسه شوهر دادن دختراش! خواهرمو تو سن هفده سالگی به اولین خواستگارش ( با وجودی که خواهرم اصلا نمیخواست ازدواج کنه ) جواب مثبت داد و عروسش کرد. واسه منم خیلی تلاش داره که زود عروسم کنه اما خب تا الان که قسمت نشده!

حالا که من با 22 سال سن هنوز ازدواج نکردم ، پدرم همیشه تحقیرم میکنه... تحقیر که چه عرض کنم ! حتی مسخرم هم میکنه! دلم واقعا میشکنه با هر بار تمسخرشون! حرفی هم نمیتونم بزنم چون سریع عصبانی میشن و دعوام میکنن...

خیلی خسته ام... آرزوی یه تعریف به دلم مونده .... همیشه از کارام ایراد میگیرن دلم تو این دنیا به هیچی خوش نیس! رابطه پدر و مادرم هم اصلا با هم خوب نیس... پدرم ، مادرم و حتی خونواده مادرم رو هم مسخره میکنه... من می بینم که دل مامانم میشکنه! اما هیچی نمیگه... با وجودی که مامانم مریضه ، اما اصلا ملاحظه شونو نمیکنن .

پدرم همیشه انتظار دارن که مامانم مث یه برده براشون خدمت کنه و مطیعشون باشه... در کل روزی نیس که پدرم از یه نفر از ما دو نفر ( من و مامانم ) یا یه کارمون ایراد نگیرن و ما رو سرزنش نکنن. حس میکنم با وجود این همه سردی که تو خونمون هس ، هم من و هم مامانم افسرده شدیم .

اما هیچ کدوممون به روی همدیگه نمیاریم و سکوت میکنیم... خسته ام و درمونده ... نگاه پر از غم مامانمو که می بینم دلم آتیش میگیره! تو دلم تنها دلخوشیم اینه که ی روزی ازدواج میکنم و همسرم جبران میکنه واسم...

اگه تو خونه پدریم از محبت محرومم اما همسرم دوسم خواهد داشت...از یه طرفم با خودم میگم اگه من برم ، مامانم طفلکم چی میشه؟حداقل الان پیششون هستم یه مقدار از بار رو دوششو بر میدارم... بعدا چی میشه؟مامانم به خاطر مریضیش نباید کار کنه... اما پدرم متوجه این موضوع نیس!! گاهی وقتا با خودم فکر میکنم که پدرم حتی از مرگ مادرم خوشحال هم خواهد شد!
دلم خیلی پر بود! با گریه تموم این سطرا رو نوشتم... منو راهنمایی کنید لطفا... چیکار میتونم بکنم با این شرایط؟

چجوری اوضاع خونه رو یکم مساعد کنم ؟ چجوری یکم مامانمو شاد کنم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

آیا ازدواج کردن هنر است؟

من دختری 21 ساله هستم که تا این هفته خواستگار جدی نداشتم یعنی 1 یا 2 تا بوده ولی در این هفته پدر یکی از پسران از بابام خواسته که بیاد خواستگاری من .... پدرم اصرار زیادی داره که من زن این اقا پسر بشم ولی واقعیاتش اینه که من از کودکیم از این پسره خوشم نمیومد به خصوص از خانوادش .
جواب من نه است ولی الان زیر فشار خانوادمم انها مرا قبول ندارند و فکر میکنند که من ترشیده ام و این آخرین شانس من است و واقعا دارند اذیتم می کنند و به انها گفتند که بیایند خاستگاری .
حالا من نمی دونم چی کار کنم ؟؟؟ واقعا دلم نمی خواد الان ازواج کنم نه اینکه نخواد دلم میخواد با کسی غیر از این اقا پسر ازدواج کنم و از طرفی خانوادم هول شدند که نکنه این اقا پسر بپره و می خواهند من را دو دستی تقدیم کنند به این اقا .
حالا من چی کارکنم؟؟؟ اصلا من را آدم حساب نمی کنند و وقتی حرف از دوست داشتن می زننم مرا مسخره می کنند
من چی کار کنم؟؟؟؟پدرم تحصیل کرده است ولی مرا یک دختر ترشیده حساب میکنه و مادرم از خداشه که من ازدواج کنم تا او هم بتواند به همه بگوید دختر من ازدواج کرده .
من چیکار کنم؟؟؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

نمی خوام فقط شوهر داشته باشم

سلام
دختری 30 ساله هستم.
چند روزه یادم اومده چند سالمه وحشت کردم . اصلا تا حالا به این دقت نکرده بودم که سن بالا میره و من هنوز مجردم.
با اینکه از لحاظ ظاهری به قول دوست و اشنا از لحاظ قد و زیبایی و .. هیچی کم ندارم .
این چند سال رو نشستم بکوب درس خودنم تا دکترا قبول شدم و عمرمم بیهوده تلف نکردم ولی نمیدونم چرا این ترس بدجور به وجودم افتاده. با اینکه ده سال عمرمو میتونستم خیلی لذتها ببرم ولی همه چی تعطیلی بود به خاطر درس و کار و اینم بگم موردهای که پیش اومدن و الانم هست رو هر کدوم به دلایلی رد کردم و پشیمانم نیستم چون ارزش خودمو بالاتر از این می دونم که صرفا فقط شوهر داشته باشم.اینم بگم کاملا احساسات زنانه و حساس بودنم منم دارم و غریزه جنسی امم با درس و تلاش کردن کنترل کردم.یعنی این نیست که بگین بی احساسم!
حالا سوالم اینه واقعا موردهای مثل من هست یا من جز استشناها هستم!؟ و با توجه به اعتقاداتمون من حاضر نیستم صد نفر رو امتحان کنم یکی رو بپسندم و حاضرم نیستم با هر کسی از راه میرسه ازدواج کنم به خاطر همین دور خودم حصاری کشیدم . چه جور میتونم از این وضع خلاص شم! خیلی ها فکر میکنن حتما کسی رو دارم یا منتظر کسی هستم ولی اینطور نیست و الان واقعا به فکر افتادم که تا دیر نشده اقدام کنم ولی واقعا در این مورد درمانده شدم راه حلشو نمیدونم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

صفحه شخصی " الکساندر میتی کمان "

سلام

اگه پیغامی برای کاربر " الکساندر میتی کمان " دارید در بخش نظرات برای ایشون بنویسید .

اگه صاحب صفحه مایل باشن می تونن یه متن جایگزین برای متن فعلی ارسال کنن .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)