سلام
دختری ۲۳ ساله هستم و مشغول تحصیل و مجرد. ماجرا بر می گرده به وقتی که بیست و یک ساله بودم، خانواده ما کلاً ارتباط فامیلی زیادی دارن با هم، از قضا همدیگه رو زیاد می دیدم. تو گروه بچه های هم سن و سال دو تا برادر دو قلو بودن که یک سال و خورده ای از من کوچیکتر بودن، خانواده خوبی بودن و کلاً آدم های اجتماعی و اهل ساز و موسیقی.
تا اینکه من متوجه شدم یکی از اون پسرها مدتیه انگار بیشتر بهم توجه می کنه یا نگاه می کنه، طبیعتاً فکر کردم خیالاتی شدم بعد از طریق واسطه و حتی اون آقا پسر متوجه شدم که بهم علاقه پیدا کرده. حتی ازم خواستگاری کرد منتهی خانوادهها مخالفت کردن، بیشتر خانواده خودم، به خاطر سن کم ایشون و خودم هم مخالفت کردم چون عاشقش نبودم.
از اون موقع ارتباط خانوادگی مون با اون ها کمتر شد و منم دو سه بار بیشتر ندیدمش و زیاد پیگیر نشدم. امّا خب همه فامیل می دونن و حتی یه آشنا باهام صحبت کرد این آقا بعد اون ماجرا یه مقدار افسرده شده و حتی توی جمع زیاد نمی ره و گاهاً سیگار می کشه، خیلی تو خودشه و اصلاً به دخترهای دیگه توجه نداره!، مثل اینکه هنوز عاشق هستش و همه هم این رو می دونن، از فامیل و دوست و آشنا!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) عشق یک طرفه (۴۴ مطلب مشابه) شکست عشقی (۲۹ مطلب مشابه)