سلام
من عاشق یه پسری بودم بهش پیام دادم اون هم گفت منو دوست داره و خواست که با هم دوست بشیم و گفت که شرایط ازدواج رو نداره ، من قبول نکردم به خاطر دلایل مذهبی ولی همین جوری قضیه کش پیدا کرد و دو سال تموم با هم چت می کردیم اون هم می گفت واقعاً منو دوست داره و هر بار که من بهش پیام می دادم خیلی خوب باهام برخورد می کرد و اصلا ناراحتم نمی کرد من تو زمینه های مختلف بهش کمک می کردم و دیگه یواش یواش دیدم وابسته اش شدم و ازش خواستم که با هم دوست بشیم حالا ورق روزگاره برگشته بود و این بار اون مخالفت می کرد و نقش مشاور رو برام بازی می کرد می گفت نه و نمی خوام لطمه ببینی و این ها،
ولی وقتی هم من تصمیم می گرفتم دیگه تمومش کنم و سراغش رو نمی گرفتم خودش پیام می داد و می گفت دلش برام تنگ شده
خلاصه کار به جایی رسید که ما همدیگر رو دیدیم و بعدش من ازش خواستم قول ازدواج بهم بده گفتم من این مدل دوستی رو نمی خوام اون هم گفت شرایطش رو نداره (البته راست می گفت هنوز دانشجوعه سربازی نرفته ، شغل ماشین خونه هیچی نداره )و بیشتر که حرف زدم تهش گفت که آخرش هم اگه شرایطش رو داشته باشه با یه دختر دیگه ازدواج می کنه من رابطه رو باهاش تموم کردم و بهش گفتم دیگه همه چی تمومه و گفتم وقتی کسی رو نمی خوای الکی نگو دوستت دارم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)