یکی از دوستام با من تو بچگی یه کار می کرد که کم کم به اون ها عادت کردم ولی هیچ چیزی داخل نمی کرد. اصلا من هیچ چی نمی دونستم. هر کاری اون می گفت می کردم.
بعد مدتی ...
بارها شاهد رفتارهای زناشویی پدر و مادرم بودم. اون اواخر یازده سالگیم بود. گفت دیگه نمی خوام اون کارها رو باهات بکنم . هر چی التماس می کردم. فایده نداشت. به جاش باهام یه حرف هایی می زد که بعدا فهمیدم به اون حرف ها میگن حرف ... . من می دونستم با هم کار بدی می کنیم.
تو یازده سالگیم که البته اون دوازده سالش بود. بهم گفت کاری که ما با هم می کنیم کار خیلی بدیه. نباید دیگه اون کارها رو بکنیم. هر چی التماس کردم فایده نداشت. ما تو دو تا شهر زندگی می کردیم .
همه چیز فراموش شد تا تو پانزده سالگیم، دوباره متوجه رفتار زناشویی پدر و مادرم شدم.تا اون ها رو می دیدم. با اینکه بدم میومد ولی خودم رو از حرص و عصبانیت ... !
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه) قربانیان تجاوز در کودکی و نوجوانی (۱۵ مطلب مشابه)