سلام دوستان
ببینین اول یه راست میرم سر اصل مطلب بعد توضیح میدم من خیلی دوست دارم برادرم و دختر داییم با هم ازدواج کنن ولی ...
چرا دوست دارم ؟
اول :
خانواده های ما خیلی خیییلی با هم جورن یه جوری که همش به هم می گیم اگه خدا شما رو برا ما نیافرید بود چقدر تنها بودیم ( در حالی که فامیل خیلی پر جمعیتی هم داریم )
دوم :
خیلی به هم می یان هم غزل هم امیر علی دوتاشون خیلی خوشگل و خوشتیپن مخصوصاً برادرم
سوم:
امیر علی خیلی خوش اخلاقه ( اینو دختر داییم هم به خوبی می دونه)
چهارم :
از نظر عقاید مذهبی کاملا با هم می خونن این دختر دایی من اکثر خواستگار هاشو به همین دلیل رد کرده که اعتقادات مذهبی درست حسابی نداشتن
مشکل چیه؟
اول ، غزل متولد ۷۱ امیر علی ۷۴ ، یعنی امیر سه سال ازش کوچیکتر و در کل سن برادرم کمه الان .
دوم ، هر چند برادرم داره درس می خونه ولی مثل غزل پزشک نیست رشته کارشناسی قبول شد ولی خب می تونه تا دکترا بره حتی می تونه بره پزشکی .
سوم ، وضع مالی داییمینا خیلی خوبه ما هم اوضامون خوبه ها راضییم بذارین اینجوری روشنتون کنم ما یه زانتیا داریم اونا هر کدوم از بچه هاشون یه ماشین مدل بالای خارجی دارن .
همونطور که می بیننین اوضاع غزل جان در بسیاری از زمینه ها از دادش من بهتره اگه امیر غزل و می خواست خوب می گفتم بشین سر جات پسرم ( البته نه که نخواد عاقله می دونه شرایطشو نداره ) مشکل اینه که بر عکسه غزله که امیر رو دوست داره .
مثلا مامانم برای اینکه توصیف کنه ما چقدر با هم خوبیم میگه شما مثل خواهر برادرن
غزل: سارا چرا ولی امیر مثل برادرم نیست من عروستونم
میگه آخه ۷۴ هم شد سال تولد می مردی ۷۰ به دنیا بیای ؟
یا مثلا یه بار درباره اینکه ببین این آدما (یه سری آدم مشهور که داشتیم در بارشون مطلب می خوندیم) زنشون ازشون بزرگتره و با خوبی و خوشی سالهاس با هم زندگی می کنن و هزاران هزار مثال دیگه که نمی تونم بگم ولی همین قدر بگم که دوسش داره .
حالا مشکل اینه که عمه من یه کیسی رو برای داداشم معرفی کرده و خیلی هم اصرار داره. با اینکه از نزدیک نمیشناسیمش ولی شرایطش خیلی خوبه
تو دو راهی موندم اگه این قضیه رو با داییمینا از حالت شوخی به جدی در بیاریم و نشه به خاطر آسیب دیدن رابطمون دق می کنم ، اگرم بشه و بی خیالش شیم عجب چیزی از دستمون رفته .
این وسط اگه همه اینا شوخی باشه و ما الکی جدی بگیریم و به اون دختره که عمم معرفی کرده بیخودی بپره ...
به مشاورتون احتیاج دارم :(
ببینین اول یه راست میرم سر اصل مطلب بعد توضیح میدم من خیلی دوست دارم برادرم و دختر داییم با هم ازدواج کنن ولی ...
چرا دوست دارم ؟
اول :
خانواده های ما خیلی خیییلی با هم جورن یه جوری که همش به هم می گیم اگه خدا شما رو برا ما نیافرید بود چقدر تنها بودیم ( در حالی که فامیل خیلی پر جمعیتی هم داریم )
دوم :
خیلی به هم می یان هم غزل هم امیر علی دوتاشون خیلی خوشگل و خوشتیپن مخصوصاً برادرم
سوم:
امیر علی خیلی خوش اخلاقه ( اینو دختر داییم هم به خوبی می دونه)
چهارم :
از نظر عقاید مذهبی کاملا با هم می خونن این دختر دایی من اکثر خواستگار هاشو به همین دلیل رد کرده که اعتقادات مذهبی درست حسابی نداشتن
مشکل چیه؟
اول ، غزل متولد ۷۱ امیر علی ۷۴ ، یعنی امیر سه سال ازش کوچیکتر و در کل سن برادرم کمه الان .
دوم ، هر چند برادرم داره درس می خونه ولی مثل غزل پزشک نیست رشته کارشناسی قبول شد ولی خب می تونه تا دکترا بره حتی می تونه بره پزشکی .
سوم ، وضع مالی داییمینا خیلی خوبه ما هم اوضامون خوبه ها راضییم بذارین اینجوری روشنتون کنم ما یه زانتیا داریم اونا هر کدوم از بچه هاشون یه ماشین مدل بالای خارجی دارن .
همونطور که می بیننین اوضاع غزل جان در بسیاری از زمینه ها از دادش من بهتره اگه امیر غزل و می خواست خوب می گفتم بشین سر جات پسرم ( البته نه که نخواد عاقله می دونه شرایطشو نداره ) مشکل اینه که بر عکسه غزله که امیر رو دوست داره .
مثلا مامانم برای اینکه توصیف کنه ما چقدر با هم خوبیم میگه شما مثل خواهر برادرن
غزل: سارا چرا ولی امیر مثل برادرم نیست من عروستونم
میگه آخه ۷۴ هم شد سال تولد می مردی ۷۰ به دنیا بیای ؟
یا مثلا یه بار درباره اینکه ببین این آدما (یه سری آدم مشهور که داشتیم در بارشون مطلب می خوندیم) زنشون ازشون بزرگتره و با خوبی و خوشی سالهاس با هم زندگی می کنن و هزاران هزار مثال دیگه که نمی تونم بگم ولی همین قدر بگم که دوسش داره .
حالا مشکل اینه که عمه من یه کیسی رو برای داداشم معرفی کرده و خیلی هم اصرار داره. با اینکه از نزدیک نمیشناسیمش ولی شرایطش خیلی خوبه
تو دو راهی موندم اگه این قضیه رو با داییمینا از حالت شوخی به جدی در بیاریم و نشه به خاطر آسیب دیدن رابطمون دق می کنم ، اگرم بشه و بی خیالش شیم عجب چیزی از دستمون رفته .
این وسط اگه همه اینا شوخی باشه و ما الکی جدی بگیریم و به اون دختره که عمم معرفی کرده بیخودی بپره ...
به مشاورتون احتیاج دارم :(
مرتبط:
مقدمه چینی برای خواستگاری از دختر دایی
این که به دختر دایی 15 ساله م علاقمندم و باهاش چت می کنم کار درستیه ؟
فکر دختر داییم نمی ذاره که درست درس بخونم
نگرانم با احساسات دختر داییم بازی کرده باشم
چطوری خودم رو به دختر عموم اثبات کنم ؟
عاشق دختر عموم شدم ولی اون نسبت به من سرده
← واسطه گری برای ازدواج (۵۰ مطلب مشابه)
- ۳۶۶۲ بازدید توسط ۲۹۰۶ نفر
- شنبه ۱۱ دی ۹۵ - ۲۲:۲۰