خانواده برتر

آنها در جوانی + الان حال حول خود را کرده اند .

معمولا مادر زن ها با داماد ها خیلی خوب هستند و هوای دامادشون رو دارند این قضیه متاسفانه در مورد شما برعکس صدق میکنه .

مادرت داره با راهنمایی های گرانقدرش حکم بدبختی دخترش رو امضاء میکنه ، شما یا اصن نشین پای حرفهای مادرت یا یک گوش در و گوش دیگر دروازه ، دست شوهرت رو جلوی مادرت بگیر و حتی غذاهم باهاش بخور اگه مادرت اعتراض کرد بهش بگو شوهرمه تموم زندگی من در شوهرم خلاصه میشه و دیگه من اینجا (منظور خونه پدر) مثل مهمونم هر کدوم جایگاه خودتون رو دارید ولی من همونطور که تاب ناراحتی تو رو ندارم تاب ناراحتی و آزردگی اونم ندارم ، وقتی که پدرت خونه نبود برو بچسب به شوهرت اینقده این کارا رو تکرار کن تا عادی بشه ، به هیچ عنوان یک کلمه از حرفایی رو که بین تو و شوهرت رد بدل میشه به مادرت نگو کار خودت رو بکن هر کوری در کار خودش بیناست .  

سلام - اخیییییییییی ... به خدا تمام غم ها تو غزه نیستا؛اینجا هم غم داره !!

اون موقع که نامزدت بهت گفت : ازت سیر شدم ؛از دست خانوادت خسته شدم ... نذاشتن از وقتی عقد کردیم یک کلمه تنهایی با هم حرف بزنیم ؛ زن وشوهرای دیگه  باهم معاشقه دارن تو حتی نمیذاری ببوسمت و.... بجای اون حرفایک کلام شماره موبایلاتون بهم میدادین دیگه!

به اقای نجفی: بنده خدا ها اینا زیرابی شون کجا بود!

با نقش موافقم ..خیلی جذابه !!!

به یکی از اقواماتون بگید که باهاتون همکاری کنه و یه زنگ بزنه خونتون وبگه ؛ توروخدا عمه جون خاله جون هرکی جون ..به دلم موند شما زوج عاشق ویه بار به خونم واسه صرف شام یا ناهار دعوت کنم ...تشریف بیارین خونه!

البته واسه صرف ناهار بهتره چون تا شب وقت زیادی در اختیار دارین ..اونوقت برین اونجا ناهار

دسر بعدش تو یکی از اتاقاشون که میسپرن به شما واسه خلوتتون ؛معاشقه  داشته باشین ؛

دوباره عصرم برین پارک وطبیعت دوباره شب »شام »دسر» معاشقه ...

احتمالا مادرتون زنگ میزنه خونه خاله میگه : پس اینا کی برمیگردن ؟؟

اونوقته که خالتون باید باعجز وناله وفیلم بازی بگه : ای بابا خواهر جون چکارشون داری ؟ بمیرم

از وقتی اومدن ؛ دوماد که داره لامپ خونمون رو عوض میکنه ؛این دختر طفلکیتم داره  به درس ومشق بچه هام میرسه! دیگه حالی به احوال ندارن ...حالا بذار یه نفسی تازه کنن از خستگی .../ یه دوشم بگیرن بعد صحیح وسالم برمیگردن!!! هههههه

_________

بعدشم خواهرم هرچی شد بین وتو نامزدت که نباید بذاری کف دس مامانت ! اگه گفت نذار ببوستت ..یه حالت عجیب غریب به قیافت بده : بگو واااای بوس  ...از حالا؟؟ ..امکان نداره !!

ذهنشو 360 درجه منحرف کن !! ههههه

اخه مادرا هرطورم که بخوان منطقی فکرکنن ؛ بازم زندگیشون از شما جداس و هیشکی مثل تو ونامزدت  ؛ نمیتونه شما رو درک کنه ؛و ممکنه یه نظری بده از رودلسوزی یا سختگیری یا هرچی ؛که بدرد زندگی خودش شاید فقط میخورده ومناسب با اخلاق ورفتار بابات بوده ،تو اون 30 /40 سال پیش جواب میداده اون راه حل نه الان ...فقط وفقط با گوش کردن به حرفش از زندگی خودت فاصله میگیری ؛ در ظاهر گوش کن واحترام بذار چون بالاخره مادرته ولی در عمل با نامزدت مشورت کن و هرطور خودتون بیشتر راحت بودین رفتار کنین...

---------------------------------------

یکی از اقوامامون تازه عقد کرده بودن ؛ داداشای دختره اصلا اجازه نمیدادن با هم واسه یه مدت تنها باشن یا شب برن بیرون وبا زمان سنج وقت میگرفتن لحظه به لحظه !!ههههه

ولی از خوش روزگار یکی از اقواما گفت عــــــــــــاغا من میخوام با خونواده تا فلان مدت برم سفر وخونم خالی هستش میترسم دزد بزنه با این همه اثاثیه ؛ لطفا شما بیان تو این مدت از خونه مون مراقبت کنین وجون بچه هام از هرچی خواستین ؛ استفاده کنین وتعارف معارف بذارین کنار!

خلاصه اینا هم هیجان زده لباس خوابا روبرداشتن رفتن خونشون ... بنده خدا ذوق میکرد میگفت خونه راحت اروم تمییز مرتب یخچال از در ودیوارش خوراکی میریخت همه چی پر وپیمون حموم و تخت خواب اوکی ...

بعد چندسال که از ازدواجشون میگذره هنوزم تعریف میکنه با لذت!!! هههه

دیگه شما فکرش کن چقدر قبل این ؛تو فشار بودن!!  ههههه

-----------

راستی خواهرم راجب عروسی تون چیزی نگفتین؛ فعلا نمیتونین یه کاری کنین که سریعتر سر بگیره؟؟

_______________

والا پدر مادرای ما هم همچین چیزایی که گاهی وقتا بحثش میشه ، هردوشون میگن ؛دیگه این سخت گیریا چیه ؟ وقتی خطبه جاری شد زن وشوهرن دیگه ! حالا چه عروسی بکنن چه نه !!!

ولی من همش تو دلم میگم ؛ حالا تو عمل باید ببینم چکار میکنن ؛ سر موضوع ما!! ههههه

یعنی چی که تا وقتی دختر؛توخونه ی ماست ؛اختیارش با تو نیست!!!!؟؟؟

از همون لحظه ای که  خطبه عقد جاری میشه  اختیارش از زیرنظر پدر یا ولی اون دختر خارج میشه وبه همسرش واگذار میشه !

الان اگه نامزدت بهت گفت :تو ؛ توخونه پدر مادرت نمون هم ،باید قبول کنی ، چون اختیار زنش دسه خودشه وباید اون بگه زنش کجا بره با کی بره با کی بیاد!

اگه زن بدون اجازه و رضایت شوهرش از خونه ( منظور خونه همسرش نه خونه پدریش)بیرون بره ؛ لحظه به لحظه توسط فرشته ها لعن میشه تا وقتی که  بازبرگرده خونه !!

وقتی ازدواج کردی هم یک کلمه به حرف همچین پدر مادری گوش نکن ؛زندگیتو به اتیش میکشن !!! چقدم در وتخته با هم جورن(پدرمادرت ومیگم) !!!!!!!!

اقوامی چیزی ندارین که ازتون حمایت کنن ، خونواده تو نصیحت کنن؟؟

اینطور که گفتی پدرمادرت بیشتر دنبال ثروت ومقام وموقعیت هستن وبراشون اصلا مهم نیست ؛تو کله شون نمیره که تو نصیب وقسمتت با کیه یا مهر کی به دلت میشینه! که همش میگن صبرکن تا پاییز منتظرن یکی که خودشون میخوان بیاد وبه زور بین تو ونامزدت دعوا راه بندازن واخرش خسته ش کنن که طلاقت بده وتو رو به اجبار به عقد یکی دیگه در بیارن !

اخه اینطور که داری میگی موبایل پرت کردن تو صورتش یعنی حداقلای شعور واحترام انسانی واسه یه نفر نگه نداشتن واز خداشونه ازت زده بشه !! بازم خیلی نظر لطف خدا بوده که با این وضع لا اقل عقد کردین (دیگه نصیبت بوده که جور شده)باور کن نصف بیشتر مشکلاتون الان حله چون اجازه واختیارت با شوهرت هست واگه بخواد راحت میتونه اقدام قانونی کنه....

سلام اول اینکه پدر و مادرت حرف غیرمنطقی و بی حساب میزنند با منطق وایسا جلوشون و دوم اینکه میتونی با یکی از افراد فامیل که پدر و مادرت ازش حرف شنوی دارند صحبت کنی تا بیاد با پدر و مادرت صحبت کنه تا هر چی زودتر مراسم عروسی برگزار بشه ، درسته که تو الان اختیارت دست پدر و مادرت هست ولی شرعا و قانونا زن اون آقایی ، و شوهرت میتونه شکایت پدر و مادرت رو کنه و بگه زنمو میخوام ببرم قاضی هم حق رو به شوهرت میده.

بی احترامی نباشه ولی من نمیدونم چرا بعضی از پدر و مادرها وقتی زمان ازدواج فرزنداشون میشه بی درک و نا عادل میشن به مادرت بگو خسرو خودت عروس نبودی؟!

دوران نامزدی سختگیری کنند راهی به دهی میره ولی در دوران عقد زوج قانونا و شرعا زن و شوهر هستند ، من که اگر روزی انشاالله ازدواج کنم سعی میکنم در دوران عقد هی جیم بشیم با شوهرم.

اینا واقعیه؟ داستان خیالی نیست؟

خیلی خیلی خیلی خیلی وحشتناکه

شوهرت که 4 سال صبر کرده دوماه هم روش بگو صبر کنه انگار باهم نامحرمیم بگو نه بیاد نه بره بعد عروسی نامزد بازی میکنین

خدایا قسمت نکن

خدا بهت صبر بده همین

به SIIH

خیلی ببخشیدا ولی این چیزا جاش تو فیلماست !!

به سوال کننده

منم با نظر دوستانی که گفتن تا پاییز صبر کن موافقم!

شما که این ۴ماه رو صبر کردین این دو ماه هم روش !!

اونی که صبر این ۴ماه رو داده خودش برا دوماه دیگه هم به شما هم به شوهرت صبر میده!!

بنظرم واقعا ارزش نداره اینقدر اعصاب خودتون رو خورد کنین و تو روی پدر مادرتون وایسین!! اخرشم دعواتون بشه و حتی ممکنه تا مدتها نتونین تو روشون نگاه کنین !!

فکر میکنم شما زیادی دارین احساسی به قضیه نگاه میکنین

من خودمم اولش احساسی فکر کردم برا همین راه شکایت قانونی رو جلو پای سوال کننده گذاشتم.

الان که درست فکر میکنم میبینم ارزشش رو نداره به خاطر دوماه حرمت پدرمادر شکسته بشه، برا همین بهترین کار صبر کردنه !!!

به  به فرزین:

یکبار دیگه صحبتای سؤال کننده رو بخونید؛ سؤال کننده تو بخش پایانی صحبتاش میگه شوهرم گفته زوجهای دیگه حتی با هم معاشقه هم دارن اما تو نمیذاری حتی....  و بخاطر این موضوع داره سرد میشه، پس دلیل اصلی مشکلاتشون این موضوعه
البته خب دلایل دیگه هم مثل اینکه نمیتونن سر سفره کنار هم باشن یا حتی تلفنی با هم صحبت کنن و سایر موارد هم مزید بر علت شده، آره من دختر نیستم اما دلیل نمیشه که قضیه رو نگیرم! اینکه میگم مقصر خود سؤال کنندس به این دلیله که باید اون شب خواستگاری یا جلسات بعدی به خواستگارش (شوهر فعلیش) بطور واضح نوع اخلاق پدر مادرش و فضای بستهء خانوادگیش و رسم و رسومات خاندانیش رو میگفت که اگر گفته بود تو کامنت بالا هم گفتم طرف یا قبول میکرد یا نمیکرد الانم این مشکلاتو نداشتن، نمیدونم شاید علت نگفتنش یه جورایی ترس از این بوده باشه که ممکنه خواستگار از دست بره، بره و پیداشم نشه.