نوبت به من که میرسه شوهر أه أه پیف پیف. أخه بده زشته. بابا من دردم رو به کی بگم غم باد گرفتم. *2 سالمه از 17 سالگی خواستگارهام رو رد میکردن هزار بار از روی فشار جنسی گریه کردم حتی به خ... کشیده شدم اما نظر و نیاز من براشون مهم نبود همیشه میگفتن شوهر واسه چته. بعد مرگمون اونقدر برات میذاریم که به شوهر کردن احتیاج نداشته باشی .
الانم که لیسانسم رو گرفتم و دیگه بهانه ای نمونده و عقد کردم حتی نذاشتن یه بار دست عشقم رو بگیرم. نذاشتن یه بار همدیگه رو ببوسیم یا تنهایی ببینیم. مادرم همش میگه یه وقت تا قبل عروسی نذاری بهت دست بزنه نذاری دستت رو بگیره. نذاری بوست کنه. اگر بهت گفت دوست دارم تو چیزی نگو خودتو سنگین بگیر. جلوش حجاب کامل داشته باش. باهاش بیرون نرو کسی ببینتت برات سبکی میاره.
حتی من و نامزدم که عقد کردیم و رسما و شرعا زن و شوهریم شماره موبایل همدیگه رو نداریم که نکنه دور از خبر اونها با هم حرف بزنیم. مادرم میگه باهاش تنها یه جا نشین نکنه به بدنت دست بزنه. اگر حرف های جنسی زد جوابشو نده. زیاد بهش نگاه نکن عیبه خودتو کنترل کن. تا اون نیاد تو سراغشو نگیر و ابراز دلتنگی نکن.
من و شوهرم از این وضع خسته شدیم. انگار موش آزمایشگاهی شونیم. عشقم تازگی ها بهم گفت ازم سیر شده. گفت از دست خانواده ت خسته شدم. نذاشتن از وقتی عقد کردیم یه کلمه تنهایی با هم حرف بزنیم. سر سفره مادرم میگه دخترم بیا کنار من بشین شوهرمم که اون موقع غذا بهش زهر مار میشه. تا پاییز هم نمیذارن مراسم بگیریم. شوهرم میگه زن و شوهرای دیگه با هم معاشقه دارن تو حتی نمیذاری ببوسمت. میگه لعنت به این زندگی و ازدواج ما. داره نسبت بهم سرد میشه تو رو خدا کمکم کنید شوهرم میگه ارزو به دل موندم یه بار فقط یه دل سیر بتونم نگات کنم.من تنها فرزندخانواده م و به شدت کنترلم میکنن
پاسخ :
سلام
نمی گم که کارهای مادرتون درسته ولی اون با منطق خودش به قضیه نگاه می کنه . چنین مادرهایی با خودشون میگن ؛
- اومدیم و نتونستن جلوی خودشون رو بگیرن و کار بیخ پیدا کرد ، بعد اگه پسره به یه بهانه ای خواست دخترم رو رها کنه ، چه جوری جمع و جورش کنم ؟ بدتر این که چطوری شوهرش بدم در حالی که دختر نیست ؟!
- بذار پسره و تا جایی که امکان داره محدود کنم ! تا اون تمام تلاشش رو بکنه که هر چه سریعتر برای دخترم عروسی بگیره . اگه بساطش ! به راه باشه ، تمام تلاشش رو نمی کنه !
مهم ترین دغدغه های مادرتون همین دو مورد هستش . وگرنه اون هیچ مشکلی با خوشی شما نداره . قبول ندارید ؟ از خودش بپرسید !
خب حالا اگه شما این وضع رو دوست ندارید ، باید این دو دغدغه ی مادرتون رو برطرف کنید . چطوری ؟
1 - برای ارتباط با همدیگه حریص نباشید .
2 - برای ارتباط با همدیگه زیر آبی نرید !
3 - در مقابل اعمال محدودیت ها ، به اعصاب تون مسلط باشید !
اگه قراره در چندین ماه آینده عروسی بگیرید :
4 - نقش بازی کنید !!! از شوهرتون بخواید فواصل اومدنش رو طولانی تر کنه ، شما هم رگه هایی از افسردگی رو بروز بدید !
5 - وقتی شوهرتون اومد ، مدت موندنش رو شدیدا کم کنه ! مثلا ! همدیگه رو تحویل نگیرید یا خیلی سر برخورد کنید !
احتمالا اعتراض هایی به شوهرتون می کنن ، شوهرتون بگه :
برا چی بیام ؟ شما که نمی ذارید یه دقیقه با هم باشیم ! پس هر چه دور تر بهتر
راستی عروسی احتمالا عقب می افته !
شما هم که تکلیف تون مشخصه ، مدام به مادرتون میگید :
اگه پشیمون بشه چی ؟
اگه طلاقم بده چکار کنم ؟
چرا نمیاد ؟
چرا برخوردش این قدر سرد شده ؟
اگه خوب بازی کنید ، احتمالا برخی محدودیت ها برداشته میشه ! اگه تحریم ها برداشته شد ، سعی کنید اعتماد اونا رو از دست ندید .
اگه تحریم ها لغو نشد ، چاره ای نمی مونه جز صبر و تحمل .
توجه : این ها فقط یه سری پیشنهاد بودند . پس عواقب خوب و بد اجرای اونا پای خودتون !
موفق باشید
مرتبط با سختی های دوران عقد:
چه کار کنم خانواده ام راضی بشن چند ساعت با نامزدم تنها باشم؟
تازه عقد کردم، می خوام از خانواده خانمم شکایت کنم
از دوران عقد خیلی بدم میاد، اصلا ضرورتی داره؟
اشکالی داره در دوران عقد خلوت کنیم ؟
خانواده ی شوهر حق دارند عروس رو در دوران عقد پیش خودشون ببرن ؟
دور بودن از نامزد در دوران عقد و بعد عروسی
در چگونگی مدیریت دوران عقد راهنمایی می خوام
در دوران عقد هستم، مادرم سعی می کنه مچ ما رو بگیره
← روابط عاطفی در دوران عقد (۷۴ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۱۷۶۹۰ بازدید توسط ۱۳۴۶۱ نفر
- چهارشنبه ۱ مرداد ۹۳ - ۰۰:۲۹