سلام
شما چطور با بیماری و خدای نکرده فوت یکی از عزیزرانتون کنار میاین ؟ من خیلی کلافه ام .خیلی خسته ام. کسی رو ندارم باهاش بحرفم. البته همیشه تو دنیای خودم غرق بودم اما الان دست خودم نیست.
همه چی رو میریزم تو خودم درحالیکه به روی کسی نمیارم. به هیشکی نمیگم.به خدا وقتی پای سلامتی و زندگی میاد وسط میفهمی چقدر بقیه چیزا که واسشون حرص میخوردی پوچه بی ارزشه.
دلم به حال مامان بزرگم میسوزه که اینطوری داره عذاب میکشه. میگن آدم از هرچی بترسه سرش میاد.راستم میگن. کی فکرشو میکرد امسالی که من کنکور دارم این بلاها سرم میاد.
مامان بزرگم هم همیشه از این مدل مردن میترسید. دلم به حال داییم میسوزه . 10 سال پیش که دایی کوچیکم فوت شد حالا هم مادرش اینطوری داره پرپر میشه.تازه خودشم امتحان برد تخصصی پزشکی داره چند ماه دیگه و بچه اش هم چند ماه دیگه دنیا میاد.
دلم به حال خاله ام میسوزه. اون بیشتر از هر کسی به مامانش وابسته است.از همین الانشم قید زندگی رو زده. نه چیزی میخوره نه با کسی حرف میزنه.
من اصلا نمیخوام بگم که من خیلی بدبختم. میدونم خیلیا هستن که شرایط بدتر از منو دارن. ولی نمیتونم احساسات و افکارمو کنترل کنم. با اینکه همش مامانمو آروم میکنم. از طرفی هم همش خونه ام و باید تحمل کنم گریه و ماتم رو. من درسم خوبه ...بهترم میشه . باید بشه. مامان بزرگم دعا کرده بهترین رتبه رو بیارم...
باور کنید من خرافاتی نیستم. ولی فکرشو که میکنم...تازه که شروع کردم به درس خوندن یعنی وقتی هفت سالم بود کیف خریده بودم واس مدرسه. این صحنه همیشه تو ذهنمه که من ذوق زده بودم که دارم میرم مدرسه ولی وقتی وارد خونه شدم همه ماتم گرفته با لباس سیاه یه گوشه نشسته بودن. هیشکی خوشحال نبود.
حالا هم که تحصیلات مقدماتیم تموم شده و قراره برم دانشگاه بازم هیشکی خوشحال نیست... من عزیز دردونه ی دایی کوچیکم بودم .مامان بزرگم هر وقت منو میدید یاد اون می افتاد. هیچ وقت این صحنه یادم نمیره که با مامان بزرگم رفتم کنار تختش و اونم همون لحظه تشنج کرد....
حالا هم با مامانم رفتم کنار تخت مامان بزرگم تو آی سی یو.... بخدا دارم میترکم حتی گریه کردنام هم کاملا بیصداست هیشکی نمی فهمه هیچ کاری از دستم بر نمیاد... بخدا خسته ام ...
مرتبط:
میترسم که شاهد مرگ عزیزانم باشم
فکر می کنید نوع مرگتون ممکنه چطور باشه؟
دوست دارم زودتر از مادرم بمیرم تا مرگ اون و نبینم
گاهی اوقات در اوج خوشی به فکر مرگ می افتم
بعد از فوت یکی از همسایه ها ، نگرانم که مرگ منم نزدیک باشه
به خاطر فوت دوستم روحیه خوبی ندارم
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۳۱۸۲ بازدید توسط ۲۳۱۰ نفر
- سه شنبه ۱۰ فروردين ۹۵ - ۱۴:۰۲