خانواده برتر

سلام

درک اینکه یکی عاشق شده را میشه فهمید اما

درک کسی که به زور میخواد خودش به یکی تحمیل کنه رو نه!

سه ساله انرژی  و  نگاه زیبایت روی تابلوی گذاشتی که هیچ حسی بهت نداره!

خدایا عاقبت ما جوونها بخیر کن

خدایا دل همه عاشق ها  به همسر هم شان و هم کفو سامان بده

خدابا خودت عاشقی عاقبت بخیرمون کن

خدابا به حق  عبدالله حسین ع به جوونهای ما رحم کن 

عشق یک مورد شیرین و جذاب در زندگی هست.من 7سالی از شما بزرگترم و اصلا ادم بی منطقی نیستم که عشق و عاشقی و دوست داشتن را رد کنم.سن شما را نمیدانم ولی در سن خودم که هستم میدانم بد و خوب چیست عشق چیست فرقش با هوس و احساسات زودگذر چیست.یک نیروی درونی که ادم را هدایت میکند برای فکر کردن.

منم عاشق شدم البته اول از دور شناختم و اصلا از روی ظاهر نبود عشقه من دلیل داشت.دلیلش هم این بود که پسری ساده و پاک در این دوران گوهر هست.خیلی هم خصوصیاتمان بهم میخورد.خودم پیشنهاد اشنایی دادم و ایشان هم قبول کردند.

به نظر من مشکل زیادی جلوی پای ما نبود ولی نمیدانم چرا از ادامه میترسید و من را با این دوست داشتن کنار گذاشت.

من جرات داشتم و به این پسر گفتم.یک اشنایی کوتاه و سالم داشتیم.

با اینکه گذشته ولی فراموشش نکردم چون من مجذوبش شده بودم و عشق وقتی به قلب و فکر نشست دیگر بلند بشو نیست.هنوزم در دلم دوستش دارم ولی دیگر او نیست.

عزیزم تو فراموشش کن میتونی.سنت کمه خیلی با من فرق داری من هزارتا دلیل داشتم برای اشنایی و دوست داشتنم.

نتونی فراموشش کنی میشی مثل من همیشه در قلبت دوسش خواهی داشت.

نمیدونم دختر خانم شما را چه قدر دوست داشتن و علت دوست داشتن ایشون چی بوده

من بدون علت عاشق نشدم.کم کم دیدم ادم بسیار خوب و منطقی هستند غرور مردانه اش را دوست داشتم و اینکه حتی صحبت کردن عادی خودمان را هم خوب نمیدانست تمام این رفتارها ارام ارام در من عشق را به وجود اورد با اینکه این اقا پسر هیچی نداشت در زندگی البته از لحاظ مادی وگرنه از نظر عقل و اخلاق ثروتی عظیم داشت.

دوست داشتن و عشق و عاشقی های زیادی در اطراف خودم دیدم که ناشی از یک تغییرات در سن و سال و خیلی حرفهای دیگر بوده که اصلا بوی عشق نمیداد

دوست داشتن از ته دل یعنی اینکه بخواهی تمام عمرت را بدهی تا فقط یک روز برای تو باشد من اینطوری بودم و البته هستم

همیشه فکر میکنم روزی بهم میرسیم همیشه از اعماق وجودم برای سلامتی و خوشبختیش دعا میکنم

میخوام بگم اگه دختر دوره دانشگاه شما به اندازه من شما را دوست داشته باشه حتما هنوز هم به فکر شماست

من که هنوز که هنوزه نتوانستم او را فراموش کنم و به خودش هم گفتم که هیچ وقت فراموش نمیکنم.

من که فراموشش نکردم و نخواهم کرد چون اصلا نمیشه.احساس زودگذر که نیست اسمش دوست داشتنه.به قول یکی میگفت عشق و دوست داشتن موقعی خود واقعیشو نشون میده که اون طرف قضیه نباشه.یعنی اگه طرف مقابل شما را قبول نکنه و هنوز هم دوست داشتن در شما وجود داشته باشه این نهایت عشقه و اینجاست که میگن این عشق یک عشق خاص بوده

من که از پسری که دوستش دارم دلخور نیستم و کاملا درکش کردم و همیشه دارم براش ارزوی سعادت میکنم.

تا یک فردی خودش عشق را تجربه نکند نمیفهمه که دیگران در مورد عشق چرا اینقدر با سوز حرف میزنند.

امیدوارم هیچ کسی عشقه یک طرفه را تجربه نکند.

من که نتونستم فراموش کنم نه اینکه نخوام نشد فراموش کنم.چون یک فکر گذری و مقطعی نبوده یک احساس درست بوده.هنوزم وقتی میخوام بشینم به یکی دیگه فکر کنم شاید از ذهنم پاک بشه گریم میگیره.

نمیدونم این چه سرنوشتی بود که من داشتم

اقایون تو را به خدا مواظب رفتارهاتون حرفهایی که میزنید و برخوردهایی که دارید باشید الکی به کسی قول ندید دلخوشش نکنید.

علی اقا اگه واقعا هیچ حسی بهش نداری و واقعا فکر میکنی حتی اشنایی و یا ازدواج با این خانم برای شما مشکل هست و به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود اصلا جوابش را نده.

من خودم الان وقتی به گذشته فکر میکنم اگه پسری که بهش علاقه داشتم جوابمو نمیداد و یا حتی بعد رفتنش نگرانم نمیشد و گهگاه با ایمیل و پیام حالمو نمیپرسید شاید کمی فکرو خیالم کمتر میشد.

اگه قبلاا در مورد اینکه بهش علاقه ای نداری و یا به درد هم نمیخورید با ایشون حرف زدید دیگه لازم نیست تکرارش کنید و فقط خطتون را عوض کنید.

هرجواب دادن شما به ایشون فکر و خیال بیشتری در ذهنش تداعی میشود.

لعنتتتتتتت به این عشق و دوست داشتن که وقتی ادم فکر میکنه یهویی دلش میریزه پایین.

فراموشش کن.به قول مامان بزرگم دختر باید پسرکش باشه.نه پسر دخترکش....

اقا علی داداش گلم ببخشید که اینطوری میگم ولی نامردی.

منم 7ساله یه پسره رو دوست دارم هر دومون دارو سازی خوندیم.از 18 سالگی  باهاش اشنا شدم ولی اون به مدت 3 سال چیزی به من نگفت و من فکر میکردم عشقم یه طرفه است تا اینکه یه بار سر کلاس خیلی جدی رو کرد به همه بچه ها و گفت من یکی از شماهارو دوست دارم من در اون لحظه ارزوم این بود که منظورش من باشم و در نهایت خیلی صمیمی بهم گفت راحله جان شما هم منو دوست داری?تو اون لحظه فقط نزدیک بود بمیرم. نتونستم جلو خودم رو بگیرم وخیلی سریع بلند شدم رفتم بیرون...

از اون روز هر روز میومد دم خوابگاهمون با هم میرفتیم سر کلاسا از این موضوع خانواده هامون هم باخبر بودن...

تا اینکه یه روز اومدن خواستگاریم ولی باباهامون از لحاظ سیاسی با هم مشکل اساسی داشتن.در نتیجه ما نتونستیم با هم ازدواج کنیم.اما هنوز با هم در رابطه ایم و هر روز عاشق تر میشیم...برامون دعا کنید بتونیم یه روزی در کنار هم باشیم....

یه جوری حرف میزنی که انگار پسره بدبخت یه چیزم بهت بدهکاره....