خانواده برتر

با خیال راحت ازدواج کن و اصلاً هم در این مورد حرفی نزن. چون تا زمانی که ایشون شرط بکارت نکردند مجاز به به هم زدن عقد نیستند. ضمناً خیلی از دخترا به شکل طبیعی بکارت ندارند و باکره بودن به بکارت ربطی نداره. دیگه این که اگه احیاناً فهمیدن می تونید اصل قضیه رو بگید و از دستگاه دروغ سنج استفاده کنید.

عزیزم دلم بهت تبریک میگم که اینقدر فهمیده ای.به نظرم باید به خواستگارات بگی چون حق دارن بدونند

و اینو بدون خداوند امتحانی به بنده اش نمیدهد جز اینکه بدونه اون بنده ظرفیت و توانایی اون امتحان رو داره...حالا نمیخوام بگم این امتحانه تو بوده ولی هر چی بوده بسپار به خدا.اونی که اون بالاست به همه ما نزدیک تر و دلسوزتره حتی از مادر هم بیشتر و مطمئنم که خوشبخت میشی عزیزم.

سلام

برید برای ترمیمش و هیچوقت هم احساس گناه نکنید چرا که کار خطایی نکردی  متاسفانه جامعه ما صورت پدیرفتن واقعیت ها رو ندارند . ازدواج حق شماست. بخاطر یک انسان شیطان صفت که متاسفانه باز کردن موضوع فاید ه ای بحال شما نداره . زمان هر چقد بره  به ضرز شماست. وجدان راحت باشه چون  ناخواسته  به این روز افتادی و چیزی در مورد این مسایل نمیدوستی . من شخصا اگر خواستگار شما باشم می پذیرم. جون گناهی از شما سر نزده و این ممکن بود برای هر کدو م از ما در بچگی بیفته! مطمن باشید خدا مهربونه.

سلام.عزیزم به نظر من هم این قضیه باید یه راز بمونه.چون اگه به شوهرت بگی  هرچقدر هم ادم خوبی باشه یه روزی  به روت میاره و ممکنه فکرای دیگه دربارت بکنه.یا گیرم خیلی ادم خوبی باشه یه عمر تو دلش اشوبو ناراحتی ایجاد میشه و به خاطر این قضیه غصه میخوره.صداقت زیاد هم خوب نیس من خودم تازه فهمیدم اما حیف که دیر فهمیدم.من یه  اتفاقی قبل ازدواجم برام افتاد .از رو سادگیم به نامزم گفتم.با اینکه الان ازدواج کردیم اما هروقت دعوامون بشه  بهم  سرکوفت میزنه.و اون اعتمادی که باید بهم داشته باشه رو نداره.خیلی پشیمونم خیلی..در حالی که منم بی تقصیر بودم.تازه قضیه من در حد تو و اسیب به بکارت نبود.خیلی جزیی بود

منم این اتفاق تو 5سالگی برام افتاده منم کمک کنین لطفا

سلام سرباز

ممنون از اینکه دلت به حالم سوخت و مطالبت باعث دلگرمی من شد. اما مساله من اینجاست که هم خودم کاملا مذهبی ام و هم خانواده ام . گفتن اتفاقی که برای من افتاده به هریک از خانواده ام فرقی نمیکنه حتی مادرم به قول شما کتک نه مسقیما مرگ رو به همراه داره برای من. خانواده من حتی وقتی دانشگاه دور قبول میشدم به من اجازه رفتن نمی دادن حالا چطور می تونم بگم یه همچین اتفاقی برای من که دختری هستم که حتی نمی تونن دوری یک روزه من رو تحمل کنن یا بهتره وابستگی زیادی به من دارن حالا اینجوری امیدشون رو نا امید کنم. اصلا کدوم پسری حاضر میشه با یکی مثل من ازدواج کنه؟ که حالا بخواد مذهبی باشه یا نباشه . خود شماهم پسری اگه یک نفر مثل من به شما اعتماد کنه آیا حاضری باهاش ازدواج کنی ؟ تازه مذهبیاش بیشتر حساس ترن من دورو برم مذهبی خیلی زیاد دارم و تا دلتون بخواد بینشون خواستگار دارم اما با اتفاقی که برام افتاد دیگه جرات صحبت با هیچ پسری رو ندارم. در ضمن خیلی تلاش کردم با مشاور حرم امام رضا (ع) صحبت کنم اما هنوز موفق نشدم و در حال حاضر دنبال کسی می گردم که به طور کامل راه حلی مناب پیش پام بذاره. الانم اگه دارم انقد راحت حرف می زنم واسه اینه که شمارو نه می بینم نه می شناسم .

سلام به سرباز و سوال کننده. بین ادمهای این دنیا همه بشرن اما فقط بعضی هاشون انسانن . هر کس راجب خانواده خودش بهتر میدونه بله مادر خیلی عزیزه خیلی خوبه پشت گرمیه و همه ی نگرانی من هم همینه من عاشق پدر و مادرمم اونا تا حالا هیچی برای من کم نذاشتن به اندازه کافی نگرانی بچه هاشون رو دارن سختیهاشون بسه شونه نمی خوام سربار باشم بارها تصمیم گرفتم به بهانه درس خوندن از این مملکت برم اما به خاطر وجود نازنین این دوتاست که موندم زندگی من ، دنیای من و همه ی اون چیزی که هستم به خاطر این دو عزیزه نه سرباز و نه سوال کننده هیچکدومتون نتونستید فقط با چند خط من رو بشناسید به این دنیا نه دل بستم نه تمایلی به زندگی نفرت انگیز و نامرد این دنیا دارم اما هرگز خدام رو فراموش نمی کنم و بهش توکل و امید دارم و دنیامم فقط خداست من به عشق خداست که حتی از نماز اول وقتم نمی گذرم هیچ کدوم شما متوجه نشدید که من برای خودم مهم نیستم حتی اگه قرار باشه تا آخر عمر که نمیدونم کی هست تنها بمونم برام اهمیتی نداره تمام نگرانی و دغدغه هر روز من پدر و مادرمن پس ندونسته من و سرزنش نکنید. سرباز نمیدونم راه حل شما چی هست اما بدم نمیاد بدونم  لطفا بهم ایمیل بزنید man.mehraneh67@yahoo.com  تشکر.

سلام به رضا .

چطور میتونید ثابت کنید حرفی که زدید حقیقته نه دروغ. من بدبین نیستم ولی اعتماد کردن کار خیلی سختیه و اینکه نامردی توی این دنیا خیلی زیاد شده. پس واضح تر صحبت کنید. در ضمن من خودم از لحاظ مالی مشکلی ندارم که بخوام دنبال اموال کسی باشم. شما باید در مورد خودتون میگفتید نه در مورد اموالتون.

فکر کنم این بنده خدا کلی با خودش کلنجار رفته بعد به نتیجه رسیده که نه نمیشه.

اقای نجفی منظورتون اینه که دخترای مثل من برن بمیره بهتره نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما فکر می کنی خانمها آدم نیستن یا جایی برای توبه ندارن ؟ اون لحظه شما وجدان درد گرفتی و همسر فعلیتون رو قبول کردید. اما بازهم یه پشیمونی در وجود شما هنوز بعد چند سال وجود داره این یعنی شما هنوز به این فکر می کنید که میتونستید با نبود همسرتون زندگی بهتری داشته باشید. در ضمن برای ما فقط یه اتفاق بوده. حالا شما پسرا واسه خودتون حلالش کردین و واسه ما دخترا حرام. ولی یادم نمیاد توی هیچ کتاب مذهبی این رو خونده باشم. فکر می کنید چون پسرید آزادید هر جور دلتون می خواد کیف کنید ؟ اگه خواهر خودت هم بود بازم اینجوری حرف می زدی ؟ در ضمن اتفاقی که افتاده رو قرار نیست طرف مقابل بره جار بزنه که نگران ابروش باشه دائم اضطراب حرف این و اونو داشته باشه چون اگه کسی انقد ایمانش قوی باشه که قبول کنه این موضوع رو بین خودش و همسرش تا ابد نگه می داره. مگر اینکه مرد نباشه. مردانگی به شرف آدمهاس چیزی که خیلی از مردها ندارن و فقط اسمشون مرده.

سلام چرا نظر من رو حذف کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حرفهایی که زدم حقیقت محض بوده . طرف از ترس اینکه اعتبارش رو از دست بده قبول کرده بود مگه غیر اینه؟ آره خب باید هم طرفداری کنید.

خسته نباشی سرنوشت....!

می بینی؟!

دست در دستان تو

تمام راه را بیراهه رفتم

شنیدم کسی میگفت:

چشمانت را ببند!

اعتماد کن...

به قیمت تمام روزهای رفته

چشم هایــم را بستم...

اعتماد کردم...!

بهای سنگینی داشت اعتماد !

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

دردمندان بلا زهر هلاهل دارند

قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی

رنج ما را که توان برد به یک گوشۀ چشم

شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی

دیدۀ ما چو به امید تو دریاست چرا

به تفرج گذری بر لب دریا نکنی

نقل هر جور که از خلق کریمت کردند

قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی

بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد

از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی

حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر

که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را

تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی

در گوشۀ سلامت مستور چون توان بود

تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ورنه با تو ماجراها داشتیم

شیوۀ چشمت فریب جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز

ما دم همت بر او بگماشتیم

نکته ها رفت و شکایت کس نکرد

جانب حرمت فرو مگذاشتیم

سلام خانم سوال کننده هنوز فعال هستن.