من پسری 27 ساله و همسرم 22 ساله هستن.
ما 5 ماهه که ازدواج کردیم. دختر عمومه و از بچگی بهش علاقه داشتم و چشمم دنبالش بود البته اونم همین طور اما من بیشتر. راستش ما یه ماه بعد عروسی سر یه موضوعی که صد در صد تقصیر خانمم بود دعوامون شد. اما خانم بنده از اون جایی که بسیار مغرور و لجباز هستن، با اینکه میدونست اشتباه از خودشه عذرخواهی نکرد. باور کنید اگه بلافاصله عذرخواهی میکرد من هم کوتاه میومدم. چون خیلی دوسش دارم و برام سخته باهاش قهر باشم. اما اون بعد تقریبا یه ماه و نیم جنگیدن با خودش و غرورش، اومد عذر خواهی کرد.
خیلی از دسش کفری و عصبی بودم. آیا حق نداشتم؟ چرا باید اینقدر طولش میداد و بذاره عذاب بکشم؟ منم که عصبی بودم بعد گفتن که کلمه خشک و خالی"ببخشید" .شروع کردم سرش داد زدن که میخواستی صد سال دیگه بیایی و... و حرف فاجعه ای که بهش زدم این بود که : من میدونم تو چون جایی نداری بری اومدی عذرخواهی و لابد گفتی حداقل به شوهرم بچسبم که در نره. (یه هفته ای بود که با زن باباش بحثش شده بود و اصلا خونه باباش نمیرفت) میدونستم با این حرفم غرورش میشکنه اما من حسابی از دسش عصبی بودم و اصلا این چیزها برام مهم نبود میخواستم اونم مثل من یه کم عذاب بکشه.
چرا باید اینقد طولش میداد ؟ آیا حق با من نبود ؟
سرش داد میزدم ولی اون
ساکت بود منم خستم شد نشستم رو مبل و بهش گفتم برو تو اتاقت نمیخوام جلو چشمام
باشی (با اینکه از ته دلم نگفتم و دلم براش تنگ شده بود اما نمیدونم چرا دوست داشتم اذیتش کنم همون جوری که اذیتم کرد!) با این حرفم اونم بلند شد رفت تو
اتاق مون شروع کرد به پرتاب و شکوندن وسایل.
میدونستم چون بهش گفتم جایی نداری بری بهش برخورده. اول بلند نشدم براش چون فکرش رو نمیکردم بخواد به وسایلم دست بزنه اما بله. لپ تاب و گوشیم و حتی سیتم که داشتم و مجسمه هایی که خیلی برام عریز و یادگارین و وسایل و عطرهای خودش و کتاب هام...
خلاصه هرچی بود پرت کرده بود و همشون هم شکستن همه وسایلم خراب شدن اما ولکن نبود اینقدرر عصبی بودم که نمیفهمیدم دارم چکار میکنم.باید چکار میکردم تا کوتاه بیاد؟ یه سیلی بهش زدم که در جا خشکش زد چون اصلا انتظارش رو نداشت من هیچوقت فکرشو نمیکردم به عشقم سیلی بزنم.اما تقصیر خودش بود. بعد از اون سیلی دیگه ساکت شد. اون شب بدترین شب عمرم بود هر دو تامون تا صبح نخوابیدیم ولی دور از هم.من تو هال و اون تو اتاقی که مثل باغ وحش کرده بودش.
راستش از این قضیه تقریبا سه ماه میگذره و ما همچنان قهریم.با اینکه قهره
ولی کارای خونه رو میکنه، لباس شستن، آشپزی، تمیزکاری و... اما غمگین وساکت
و بیشتر اوقات با چشمای قرمز و پف کرده. تو این مدت تنها میشینیم ،تنها
پا میشیم،تنها غذا میخوریم غذا که چی بگم مطمئنم درست حسابی نمیخوره چون
نگاش که میکنم خیلی لاغر شده.حرف زدنمون در حد دو کلمه شایدام یه کلمه!اگه
خیلی مجبور باشیم.اون تو اتاق میخوابه ومن تو هال.
برای بیرون رفتن باید
از من اجازه بگیره،پس فقط واسه اینکه بام حرف نزنه،حاضره تو خونه
بشینه.حالا بازم جا شکرش باقیه که خونه باباش نمیره وگرنه شاید کارمونو
میرسوند به راهای بدتر.اصلا نمیخوام به طلاق تهدیدش کنم چون مطمئنم اینقد
کله شق و لجباز و مغروره که خودش وسایلشو جمع میکنه میره دادگاه.حاضره تو
خیابون بمونه ولی منت احدی رو نکشه یا مخصوصا غرورش نشکنه.البته همیشه این
طور نیس اون میتونه مثل فرشته مهربون ومثل سنگ بی احساس وسخت باشه.دلم واسه فرشته بودنش یه ذره شده.آیا تقصیر منه؟
من باید برم جلو یا خودش بیاد؟ولی
خودش خیلی اذیتم کرد.چرا به خاطر من کوتاه نیاد؟خیلی دلم براش تنگ شده ولی
ازدستش حسابی کفریم من مثل اون غرور دارم چرا باید من کوتاه بیام.چرا واسه
شکوندن وسایلم عذر خواهی نکرد؟ فقط یه ماه اول عروسی با هم خوش بودیم والان
چها ماهه که نزدیک هم هستیم ولی خیلی دوریم وهمش تقصیر لجبازیاشه.یا تقصیر
منه؟من میخوام اون کوتاه بیاد منم باجون ودل قبول میکنم وآشتی میکنم.ولی کی
میاد؟داره دیوونم میکنه.من چکار کنم؟تورو خدا راهنماییم کنید.
راستی دور خانواده رو خط بکشید هیچ وقت دوست نداشتم وندارم که خانواده ها تو مشکلات مون دخالت کنن چون دردسره.
مرتبط :
خیلی دلم براش تنگ شده ولی از دستش حسابی کفریم
دل تنگ شوهرم هستم اما انگار دوست نداره منو ببینه
چطور احساس دلتنگی به نامزدمون رو تحمل کنیم؟
وقتی ازم دوره دلتنگش هستم وقتی کنارمه هیجانی ندارم
زنی که بره قهر چه جوری باید برش گردوند ؟
← مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)
- ۲۵۳۸۲ بازدید توسط ۱۸۹۰۷ نفر
- چهارشنبه ۳ ارديبهشت ۹۳ - ۲۳:۳۲