سلام

من 7 ساله ازدواج کردم همسرم فوق العاده خوش اخلاق و خوبه . تا چند ماهه اول زندگی همه چی خوب بود تا اینکه فهمیدم همسرم بیش از حد خانواده دوست هست تا جایی که حاضر میشه به زندگی و همه خاطره هامون پشت کنه .

با اینکه من اولین انتخاب زندگیش بودم . در ضمن به دلیل موقعیت کار  ماهی یه هفته بیشتر پیش هم نیستیم چون ایشون  اغماری کار می کنند . تا کوچکترین مشکل تو خانواده اش اتفاق می افته عصبی میشه  . انقد ناراحت میشه که انگار دنیا به اخر رسیده .

کل مشکلات خانواده رو به دوش میکشه حتی مشکلات خواهر هاش که همگی متاهل هستن . از روزی که میاد خونه تا روزی که بره مدام داره مشکلات او نا رو حل میکنه . کاش این همه زحمتی که میکشه رو کسی قدر بدونه و زندگیمون جهنمه .

تا ی مشکل یا یه بیماری پیش میاد فورا اعصاب این بیچاره رو بهم میریزنن .انقدر هم نادون و زبون باز هستن که حد نداره .خسته شدم تا حالا هم خیلی مراعات کردم .وقتی همسرم بیرون میره و اینا خونمون میان مدام تو زندگیم دخالت میکنن و اذیتم میکنن .تا حالا انقدر حرفها و کارها ازشون سرزده که بخوام زندگیمو و ترک کنم ولی چون دوستش دارم میمونم.

بخدا بریدم . حاضرم همه حرفهای اینا رو بشنوم و نادیده بگیرم ولی همسرم پشتم باشه .ولی متاسفانه همیشه مقصر اصلی منم . به هیچ وجه حاضر نیست اشتباهات خانواده اش و ببینه .همه رو به من و بچه اش ترجیح میده و تو زندگی مشکل ندارم از نظر مالی و همه آرزوی یه ساعت زندگی ما رو دارن . ولی از این  وضعیت خسته شدم و همه بهم میگن فولادی .همسرم و دوست دارم عاشق اخلاق و رفتارشم ولی منم بالاخره ادمم .زندگیم و دوست دارم ولی اذیتهای خانواده اش جون به لبم کرده .تا حلا هزار بار به سرم زده خود زنی کنم .وقعا بریدم . مشاوره هم رفتم فایده نداره و فقط من داغون میشم تو رو خدا کمک کنید.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه)