من یه دختر 30 ساله هستم. دانشجوی سال آخر دکتری تو یه رشته مهندسی از یه دانشگاه دولتی عالی . 4 ساله هر کی میاد خواستگاری تا می بینه احتمال هیئت علمی شدنم صفره می ذاره میره.
من کنار درسم یه کار پاره وقت کوچک دارم که ربطی به درسم نداره. دکتر بهم گفته که بیش تر از این به خودم فشار نیارم. توی دوره دکتری متوجه این موضوع شدم. نه اینکه مشکل حادی داشته باشم ولی متوجه شدم به خاطر فشارهایی که به خودم وارد اوردم برای درس و کار بدنم دیگه تحمل تنش زیاد کاری رو نداره و خیلی واکنش نشون می ده. موندم با بقیه زندگیم چی کار کنم.
نه می تونم تو رشته تحصیلیم کار کنم چون کارش سنگینه. نه می تونم ازدواج کنم. 4 ساله حسرت بغل کردن بچه خودم رو دارم. تازه یه بار یه خواستگار حسابی منو به خودش وابسته کرد بعد که دید احتمال هیئت علمی شدنم کمه یهو گذاشت رفت. تا 2 ماه تو شوک بودم. مشکل اصلی من افسردگیه که با توجه به اتفاقاتی که برام افتاده خیلی سخت دارم باهاش می جنگم. فکر کنین 12 سال تو یه رشته درس بخونی بعد مجبور باشی بذاریش کنار. من چی کار کنم که یکم به آینده امیدوار شم؟
مرتبط:
می خوام بدبین نباشم به خودم و آینده ام
نا امیدی نتیجه امیدوار بودن به غیر خداست
تجربه های امیدوار کننده در زندگی
امیدوارم بتونم راهم رو پیدا کنم
مشکل ناامیدی و کمبود اعتماد بنفس دارم
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۲۵۱۳ بازدید توسط ۱۹۷۵ نفر
- دوشنبه ۲۴ آذر ۹۳ - ۱۵:۳۸