با سلام خدمت همه اعضای وبلاگ خانواده برتر
بنده ویژگی های جسمی خاصی از دوران کودکی و نوجوانی داشتم که منو از سایر همسن هام و همکلاسی هام متمایز می کرد. بنده از کودکی درشت هیکل و تپل بودم که این باعث بیشتر نشون دادن سنم میشد و همین باعث میشد همسن هام منو بین خودشون راه ندن و منو از خودشون ندونن، به خاطر همین از همون اول دوستان زیادی نداشتم و منزوی بودم و دستمایه ی خنده و تمسخر دیگران بودم.
این امر در 11 سالگی بنده با ریش درآوردن زود هنگام صورت بنده شدت گرفت که همه تعجب می کردن، حتی فامیل ها و اطرافیان نیز براشون سوال شده بود که چرا اینطوری شده و مشکلی دارم ؟ ( شده بودم سوژه غیبت دیگران). تو مدرسه بهم لقب پیرمرد داده بودن و انگشت نما شده بودم. در 13 سالگی هم بدنم عین حنگل آمازون مو درآورد و همین باعث شد از رفتن به استخر و نشون دادن بدنم در برابر دیگران خودداری کنم.
گذشت و وقتی 16 ساله شده بودم با شروع ریزش مو و عملا طاس شدن در سن 17 سالگی (شاید باور نکنید ولی مثل مردای 40 45 ساله طاس شده بودم) وضعیت حاد گرفت. دیگه افسرده و درمانده و دیوانه شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم. از اجتماع و مهمونی رفتن دوری می کردم و ساعاتم تو مدرسه هم به انزوا و گوشه نشینی می گذشت.
همه ازم دوری می کردن و منو بیمار یا معلول وراثتی تلقی می کردن و همین باعث افسردگی شدید من شده بود. گذشت و من با غلبه بر این مشکلات در دانشگاه هم با اینکه رشته خوبی قبول شده بودم در شهر دیگه ادامه پیدا کرد و روز اول دانشگاه منو با استاد اشتباه گرفتن.
همین انزوا در دانشگاه هم ادامه پیدا کرد و باعث افت درسم شد. یه جورایی به اقتضای قیافم هم مجبور بودم لباس هایی بپوشم که مناسب افراد میانسال و پیر بودن و نمی تونستم مانند جوون های امروزی تیپ بزنم چون ضایع میشد و باعث تمسخر بیشتر میشد.
شده بودم سوژه تیکه انداختن و مسخره همکلاسی هام. بعد از اتمام تحصیل با مشغول شدن به کار با اینکه تونسته بودم در مدت همین دو سال پولی برای کاشت مو و رفع مشکلاتم جور کنم. اما از انجام این کار سر باز می کنم و یه جور عقده شده و دارم با خودم لج می کنم.
چون همه ش با خودم درگیرم که چرا من باید اینطور باشم و دوران کودکی و نوجوانی که بهترین دوران زندگیم بودن اینطوری به هدر رفت و نتونستم مثل دیگران شاد و سرزنده باشم، چرا هیچ دوستی نداشتم؟، چرا نتونستم مثل دیگران جوونی کنم و تیپ بزنم؟؛ چرا نتونستم با جنس مخالف دوستی کنم و عشق و حال؟ با این مشکلات هم نتونستم با هیچ جنس مخالفی دوستی کنم. چون طرف باورش نمیشه و اولش فکر می کنه که یه مرد بالای 45 سال هستم و اگه بدونه هم محاله با چنین فردی دوستی کنه.
اینا باعث شده که افسردگی شدید بگیرم و زود عصبی بشم و مشکلات روانی شدیدی برام ایجاد شده. دیگه دنیا برام پوچ شده. راهکاری دارین؟ دیگه خسته شدم.
پیشنهاد:
می خوام بدبین نباشم به خودم و آینده ام
نا امیدی نتیجه امیدوار بودن به غیر خداست
من چی کار کنم که یه کم به آینده امیدوار بشم؟
تجربه های امیدوار کننده در زندگی
امیدوارم بتونم راهم رو پیدا کنم
مشکل ناامیدی و کمبود اعتماد بنفس دارم
← روش های اجتماعی تر آقایان (۱۰۵ مطلب مشابه)
- ۲۵۰۳ بازدید توسط ۱۹۸۲ نفر
- سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۹ - ۲۱:۰۳