سلام
کی یر ککور را دوست دارم، نه تنها به این دلیل که گفته ایمان یعنی پَرِش در تاریکی. اما در اینجا میخواهم قدری در باره همین گفته اش بنویسم؛
هوا که تاریک باشد ، نمیدانیم اگر به سمت جلو جهش کنیم چه در انتظارمان است. شاید دیوار، شاید چاله یا هر چیز ناپیدای دیگر. پس چرا در تاریکی بجهیم؟
در قرآن آمده «الذین یومنون بالغیب».
غیب یعنی چه؟ غیب یعنی چیزی که دقیقا نمیدانیم یعنی چه. اگر میدانستیم چیست که دیگر اسمش غیب نبود. شاید اسمش میشد «معلوم». اما ایمان آوردن به چیزی که معلوم هست که آنقدرها هم هنر نیست.
آیا تا بحال شنیده اید کسی بگوید «من ایمان دارم که این لامپ روشن هست.» روشن بودن لامپ که دیگر ایمان نمیخواهد. با چشم سر میبینیم که روشن است. چه نیازی به ایمان!
الذین یومنون بالغیب یعنی ما به چیزی ایمان میاوریم که دقیقا نمیدانیم چیست. آیا ایمان آوردن به چیزی که دقیقا نمیدانیم چیست، شبیه به همان جمله کی یر کوکور نیست؟
خدا هم ما را تشویق کرده در تاریکی بجهیم. خیلی هایمان هم این دعوت را لبیک گفته ایم. اما چرا؟ جهش در تاریکی که خیلی هم عاقلانه بنظر نمیرسد. ممکن است چاله ای روبروی ما باشد، دیواری، سنگی، ماری ... .
اگر پرسیده شود چرا به خدا ایمان آورده ای چه بگوییم؟ ممکن است دلایل فلسفی را اقامه کنیم. اما دلایل فلسفی تابحال چند ملحد را مومن کرده؟ اگر هم ملحدی مومن شده، این دلش بوده که ربوده شده.
دلایل فلسفی بیش از آنکه به تعداد مومنان بیفزاید، بدان هایی که از قبل ایمان آورده اند میگوید: خیالتان جمع ، فلسفه هم میتواند خدا را اثبات کند.
وقتی برهان نظم را بر مومنی میخوانی، خواهد گفت:
آری چنین است و غیر از این نیست و عجب که با چنین برهان قاطعی این همه ملحد داریم.
در حالیکه اگر همان برهان را بر ملحدی اقامه کنیم خواهد گفت:
نظم موجود، حاصل انباشت زمان است. وی نظم موجود را در خدمت عقاید خود خواهد گرفت و آن را موید عدم وجود ناظرِ فاعلِ برتر میداند و میگوید اگر چنین ناظرِ فاعلی می بود، پس دنیا اینقدر منظم و بکر نبود. وی نظم موجود را حاصل دستکاری نشدن از طرف قدرت بیرونی میداند.
در زندگی روزمره، چه زمان هایی واژه ایمان را بکار میبریم؟ تا بحال شده بگوییم من ایمان دارم الان روز است؟ این که الان روز هست را با چشم سر هم میتوانیم ببینیم. چه نیازی به ایمان؟
یا هیچ وقت نمیگویم «من ایمان دارم که رنگ این ماشین آبیست.» آبی بودن رنگ یک ماشین آنقدر واضح است که نیازی به ایمان آوردنش نیست.
اما برخلاف موارد بالا، به سادگی میتونیم پدری را تصور کنیم که به فرزندش بگوید «من ایمان دارم که تو در زندگی ات موفق خواهی شد. یا معلمی که به شاگردش بگوید « ایمان دارم در امتحانات سربلند بیرون می آیی. یا هوادار فلان تیم فوتبال بگوید «ایمان دارم تیمِ من قهرمان خواهد شد» و ...
آن هوادار فوتبال اگر چرتکه بیندازد و حسابگرایانه دو دو تا چهار تا کند ممکن است کمی تردید کند که مبادا تیمم قهرمان نشود، آن معلم و آن پدر هم همین طور. اما امیدوارانه دل به دریا زده و میگوید: من ایمان دارم که...
گویا ایمان شأن خودش را فراتر از آنی میداند که متعلق به بدیهیات و واضحات شود. اگر از من بپرسند جنس ایمان از چیست پاسخ خواهم داد از جنس دل به دریا زدن هست. کمی خطر کردن. کمی به دو دو تا چهارتاها پشت کردن . چیزی شبیه امید و اعتماد.
سایر مطالب نویسنده:
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)
- ۱۸۵۵ بازدید توسط ۱۳۳۶ نفر
- جمعه ۲۸ دی ۹۷ - ۱۷:۴۵