سلام
چهار ساله ازدواج کردم .اوایل خوب بود ما هم مثل همه ی زن و شوهرها گاهی بحث مون میشد ولی به مرور حرمت ها شکست؛ بیشتر به خاطر اینکه شوهرم گاهی با دوستاش میرفت بیرون من ناراحت میشدم و دعوامون میشد.
میدونم من مقصر بودم ولی دست خودم نبود ؛ من روز اول بهش گفته بودم از رفیق بازی خوشم نمیاد اونم گفت ما پنج شش ماهی یه بار با هم بیرون میریم من موافقت کردم ولی با اینکه کم میرفت بازم ناراحت میشدم ؛ تا اینکه باردار شدم .
مردها وقتی زنشون باردار میشه بیشتر بهش محبت میکنن ولی واسه من برعکس بود از سه چهار ماهگی رفتارش عوض شد؛ وقتی سرکار بود بهم پیام نمیداد یا کم میداد؛ اکثرا خودم میگفتم تا بهم محبت کنه؛ از نظر جنسی با اینکه سختم بود ولی براش کم نذاشتم ولی فایده نداشت.
دوران بارداریم سخت بود و اکثرا خونه بودم نمیتونستم جایی برم ولی اون درک نمیکرد و یک شب درمیون حتما باید میرفت پیش مامانش؛ خلاصه بعد بارداری بیشتر از قبل با دوستاش میرفت بیرون مثلا ماهی دو بار ولی به من گفته بود پنج شش ماهی یه بار میرم؛ خلاصه وقتی عصبانی میشد نمیتونست خودشو کنترل کنه و بهم حرف بد میزد مثلا « باید دهنتو پر از سرب کنم؛ تو تنظیم نیستی باید بری دکتر و ... » .
ولی من خیلی حواسم هست که بهش بی احترامی نکنم حتی یه بار بهم گفت :« همینه نمیخوای ساکت و ببند برو » البته بعدش خودش پشیمون میشه و عذرخواهی میکنه و میگه وقتی عصبانی میشم دست خودم نیست و تو دلم هیچی نیست.
اون حتی حاضر نیست یه بار به خاطر من از دوستاش بگذره حتی روز تولدم با دوستاش رفت بیرون بهش گفتم ولی توجه نکرد؛ در کل مرد خوبیه ولی احساس میکنم دوستاشو بیشتر از من دوست داره که به خاطرشون به من این حرفا رو میزنه؛ البته الان یه کم با بیرون رفتنش کنار اومدم راستش چاره ای ندارم چون موافق باشم یا نباشم خودش میره.
راستش هر کار میکنم نمیتونم از صمیم قلب دوستش داشته باشم ؛ حرفایی رو که بهم زده رو نمیتونم فراموش کنم؛ حتی از اینکه دوباره باردار بشم میترسم به خاطر بی مهری هایی که از همسرم دیدم ؛ حتی چشمش پاک نیست ؛ خیلی خستمه نمیدونم چیکار کنم؛
از نظر محبت کلامی در حد صفره هر چی بهش میگم من نیاز به محبت دارم فایده نداره؛ دیگه شده وقتی ابراز علاقه میکنه باورم نمیشه و بهش میگم: چون خودم گفتم داری میگی؛از نظر روحی داغونم
با همه اینا حاضر نیستم یه خار به پاش بره
داشتن اختلاف نظر با شوهر:
خوابیدن های زیاد شوهرم منو رنج میده
آقایون دوست دارن خانم شون بره منت کشی موقع قهر بودن؟!
تبعات جدا کردن تخت و اتاق یه زن و شوهر
من و شوهرم چند سالیه که کنار هم نمیخوابیم
وقتی جدا از زنم می خوابم یه احساس معنوی بهم دست میده
خوابیدن کنار همسر در دوران عقد
شوهرم به شدت به پسرم حسودی میکنه
وقتی شوهرم قهر میکنه من باید برای آشتی پیش قدم بشم ؟
حس میکنم دیگه همسرم هم بهم کششی نداره
نه می تونم با شوهرم ادامه بدم و نه می تونم تنهاش بذارم
جدا خوابیدن همسرم از من نگرانم کرده
قبل از ازدواج فکر نمیکردم اختلافات فرهنگی بتونه مشکل ساز بشه
من هفته ای یکی دو بار با همسرم قهر میکنم
هیچوقت به معنای واقعی خوشی نکردم
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۳۴۷۸ بازدید توسط ۲۳۱۳ نفر
- چهارشنبه ۲۹ دی ۹۵ - ۲۲:۰۵