خانواده برتر

بهترین کاربرای شما استقلال مالی وجدازندگی کردن از خوانواده شوهرته تااعتماد به نفس رفتتونو دوباره برگردونید..باشوهرت حرف بزن ومتقاعدش کن مستقل زندگی کنید 

اح اح اح 
چه قدر غر زدی خخخخ
اغلب رفتارهای همسرتون( مثلا نمیزاره بری بیرون و  ...) طبیعیه منم همین رفتارها رو با همسر آینده ام (ان شالله) خواهم داشت .
مشکل شما اینه که حوصلتون تو خونه سر میره . اولا بچه داری خودش وقت رو پر میکنه. تلوزیون اینقدر فیلم نشون میده بشین اونا رو نگاه کن . کتاب بخون . کتاب خوندن خیلی مهمه. با همسرت وقتی حالش خوبه بشین قشنگ باهاش حرف بزن و ازش بخواه ببرت بیرون . من میترسم تو خونه هم اینجوری غر میزنی بعد همه چیه تقصیر همسرت میندازی.

من سوالم از شما اینه که قبل از اینکه ازدواج کنید مگه نمی دونستید چجور ادمیه با چه عقایدی؟ خودتون هم اهل روستا هستید؟ و همون روستا؟ مگه با اخلاق مردم اون منطقه آشنا نبودید؟ ما همیشه گرفتار تصمیمات نادرستی میشویم که در گذشته بدون تفکر کافی و تحقیق میگیریم. شما با این اقا ازدواج کردید و نمیدونستید که اینجوریه نشون میده خوب تحقیق نکردید و چشم بسته ازدواج کردید، اگر هم میدونستید پس دیگه شکایتی نیست اشی هست که خودتون پختید، این سرزنش نیست بلکه هر کسی باید قبول کنه اگر تو گرفتاری قرار میگیره مقصر اصلی خودشه. الان هم اگه زود تصمیم بگیرید و طلاق بگیرید، اولا بچه تون رو نمی تونید ببینید، دوما با توجه به متنی که نوشتید شرایط منطقه ای که توش زندگی میکنید احتمالا دید خوبی نسبت به زن طلاق گرفته ندارند و مجبورید مدام سرکوفت خانواده رو بشنوید و ارزو میکردید که کاش همون شرایط رو تحمل میکردم، و وضعتون بدتر میشه. در کل پسر و دختر عقاید پدر و مادرشون رو دارند و اگه سعی بکنید تغییرش بدید تغییر که نمیکنه هیچ، بدتر هم میشه. شما باید برای خودتون فعالیت درست کنید، یعنی یک فعالیت نیست که واقعا ازش لذت ببرید تو خونه؟ مثل کتاب خوندن، گلدوزی، اشپزی، نقاشی، ورزشی چیزی یاد بگیرید. 

بیخیال؛۲۰سال که سنی نیست هنوز خیلی مونده که شکایت کنی از زندگی وقتی بچه داری وقتت رو با بچت بگذرون.بالاخره بزرگ میشه بخاطره اینم که شده نمیتدنه توی خونه نگهت داره.از طرفی خودت باید قابلیت هاتو به شوهرت نشون بدی که میتونی از خودت مواظبت کنی‌.بهش بفهمونی که اگر یه زن امروزی واجتماعی میخواد باید بهش میدن بده.

سلام خواهر گلم! اگه پست های منو خونده باشی میبینی ک من بی تعارف حرفامو میزنم بنظرم شما داری خودت رو با بقیه مقایسه میکنی و این خیییییییییلی بده!ببین خواهر عزیزم شما داری فقط مشکلات خودت رو میگی و ی طرفه قضاوت میکنی من محیط روستارو میشناسم چون یکی از دوستان صمیمی من هم مث تو تو ی محیط کوچیک زندگی میکنه و اونم این مشکلات رو داره!اما هیچوقت نمیناله چون دیگه بزرگ شده،بااونجا انس گرفته و میدونه ب چ شیوه ایه...خب اینارو شما قبل ازدواج هم میدونستی ک فرضا همسرت تیپش خیلی معمولیه و مثلا اسپرت نیس یا رسمی نیس پس الان نمیتونی ازش ایراد بگیری فقط میتونی بامهربونیت متقاعدش کنی!مثلا ی بار ک باهم رفتین خرید بگو اگه ممکنه این تیشرت رو امتحان کن دوس دارم بخریش!اونوقت ک پوشید بگو خیلی بهت میاد رنگش مخصوصا ب رنگ پوستت!اگه تعریف کنی خودشم خوشش میاد و میتونی اونچه ک دوس داری بارضایت خودش براش بخری نه با زور و تحمیل کردن! یا خب اینکه شاید محیط روستا واقعا جوریه ک نمیشه ایشون دست شمارو پیش بقیه بگیره شاید معذبه خب چرااصرار داری؟مگه دوس داشتن ب اینه؟عوضش خونه کلی دستاشو تو دستات بگیرو ببوس دستاشو بخاطر اینکه مدام سرکاره تشکر کن ازش! شمایی ک میگی همش بفکر کاره،براچی کار میکنه؟مگه جز بخاطر تو و بچته؟ پس انقد نق نزن! یا وقتی مادرشوهرت ب چیزی حساسه سعی کن اونکارو نکنی اما دیدی خیلی گیر میده بگو چشم اما کار خودت رو بکن!(البته اگه همسرت مشکلی بااون پوشش نداره).توروستا چادر معمولی رو بهتر از مدل دار ها میدونن خب شما چرااصرار داری مثلا ملی بپوشی؟تو با چادر معمولی هم میتونی زیبا باشی!پس چرا بخاطر ی چیز بیخود تو زندگیت مشکل ایجاد میکنی؟ خیلی بده ک همسرت رو اونجور ک هس قبول نداری ک اونم برمیگرده بهت میگه تو ی پسر فلان جور میخواستی نه منو....اینو ک گف بگو نه من هیچکیو جز تو نمیخوام هرچقدم ک ب خودشون برسن تو باطنت برام مهمه! هیچوقت کاری نکن فکرکنه پشیمونی...بااستفاده از علاقه پدریش تحریکش کن بگو بابایی بچت دلش باباشو میخواس میگه بابام بیاد ببرتم بیرون(بااینکه حتی اگه حرف نزنه بچه با شوخی و خنده بگو)! بامحبت پدری بهش نزدیک شو بعد بچه رو بخوابون برو پیشش بگو دلتنگتم...بذار بدونه برات مهمه و بهش ارزش و احترام میذاری! لطفا سر این مسایل پیش پا افتاده گلگی نکن...الحمدلله شوهرت کار میکنه سالمه خوبه بچه دارشدی دیگه بایستی مث ی خانم پخته رفتار کنی نه ی دختر نق نقو!سعی کن صبور باشی مطمئن باش اگه اینقدر فکروخیال نکنی میفهمی زندگیت خیلیم خوبه...ب جنبه های خوبش ب بچت ب همسرت ک دوستت داره ب اینکه سالمین فکرکن!:-) انشاالله خوشبخت شی عزیزم 

به تیراناسور

سلام

واقعا بعضی از دوستان یک کامنتهایی در تایید رفتارها خانواده این پسر و خود پسر گفتند ادم تعجب میکنه **** تا چقدر ...بهر حال خانوم محترم اصلا نمیشه گفت شرایط اون چیزی میحواد که شما میخوای چون مشکلات یکی دو تا نیست ...خود شوهرتون ...خانوادش ..فامیل ...محیط زندگی اینها به شما فشار میاره فقط میشه گفت باید سعی در بهتر شدن اوضاع کنی و نه تغییر کلی ..کتاب بخون و کارها متفرقه انجام بده خیاطی نمیدونم کارهایی که علاقه داری.

به تیراناسور

اونقدرها هم زندگیت بد نیست ..داری خودت را الکی اذیت می کنی ..یه هنری را انجام بده که سرت گرم بشه ..خیاطی یا بافتنی ..نمی دونم یه چیزی ..

احتمالا توانایی مالی جدا زندگی کردن از خانواده رو نداره همسرتون از طرفی هم پیش خودش میگه چرا بکنم من که مشکلی ندارم خیلیم خوبه همت هستن مام همستیم زنو بچمم پیش مامانن من خیالم راحته. برو رو مخش برو کلاس خیاطی حتی اگه علاقه نداری هم سرت گرم میشه فکرو خیال نمیکنی هم یه جور پیشرفت و تنوعه تو زندگی هم تو روستا طرفدار داره درامد میتونی داشته باشی. به شوهرتم بگو میخام برا خودمو مامانت و بچمون خودم لباس بدوزم هزینه هم کمتر میشه لباسای بیرون خیلی بد شده و از این حرفا اولش به قصد درامد نگو بذار به کلاس رفتن عادت کنه یهو ازاد نمیذاردت تا این حد که اروم اروم پیش برو. ارایشگری هم خیلی خوبه ها ولی از ترس مادر شوهرت نگفتم خخخ اونم مگه اینکه فقط اصلاح ابرو و عروس انجام بدی بگی وای نه من زن مردمو ارایش نمیکنم زشته مگه اینکه عروس باشه چون ثواب داره جلوش از این اداها درار

میخواستی همون اولش درست تصمیم بگیری. وقتی از این پسر و خونوادش خوشت نمیومده چرا باهاش ازدواج کردی؟ فقط یه شوهر میخواستی دیگه...نه؟ حالا باید پاش وایسی.
دخترا بخاطر شوهر دار شدن با هر خری که در خونشونو بزنه ازدواج میکنن و بعدش هی میگن آی من بدبختم...کمکم کنین...این چه وضعیه و...
حق نداری غر بزنی. تقصیر خودته. در ضمن داری اون پسر بیچاره رو بدبخت میکنی. سرش غر نزنیا. اون حقش نیست. خودتی که مشکل داری

به مجردا:
موقع ازدواج درست تصمیم بگیرید. بعدا با همسرتون مشکل پیدا کنین دیگه باید پاش وایسین. کسی رو انتخاب کنین که با کمی بدتر از اون هم بتونین به خوبی زندگی کنین.اگه همسرتون کچله و باهاش ازدواج میکنین دیگه بعدا حق ندارین بزنین تو سرش و بگین تو کچلی دوستت ندارم. این دیگه مشکل خودتونه.
به خوبی بشناسینش  و بعد باهاش ازدواج کنین.

سلام اون دسته از آدم ها یی که در فکر شما الان در خوشی به سر می برند و دنبال تنوع در جامعه هستندآخرش سر از دادگاه خانواده و طلاق در می آورند در هر زندگی پستی و بلندی وجود دارد همیشه چیزهای مثبت خوبی هست برای سرگرم شدن عبادت ،مطالعه،دیدن فیلم های خوب در پایان اضافه میکنم مواظب این صفحات مجازی وهم نشینان بد و وسوسه شیطان باشیم . خدانگهدار شما

نه عزیزم تو کجا غر میزنی؟احتمال زیاد به خاطر افسردگی بعد زایمانه.برای هر کسی هم اتفاق می افته تقصیر شما نیست.اینطور مواقع ممکنه کارهای ساده رو سخت بگیری

رفتار همسر ایشون چون شبیه شماست معنیش این نیست که طبیعیه. اگه شما هم مثل این اقایی و نمیذاری زنت از خونه بره بیرون جفتتون غیرطبیعی و خودخواه و مستبد هستید!!

سلام وای خیلی ناراحت شدم عزیزم سعی کن انقدر گوشه گری و افسرده نباشی وقتت رو با بچه هاست بگذرون برو تو پذیرایی اصلا هم به اونایی که به نوع پوششت گیر میدن اهمیت نشده اگرم شوهرت نمیزاره تنها بری بیرون واسه اینه که یکم روت تعصب داره اگرم میخوای بهش محبت کنی طوری محبت کن که فکر نکنه داری از روی اجبار اینکارو انجام میدی از زندگیت لذت ببر و به حرف بقیه اعتنا نکن و خودتو از هیچی منع نکن.

نمیدونم چی بگم . بالاخره زندگی سختی داره . ولی برای اوقات فراغت کتاب بخونید . رمان های معروف کتاب علمی روان شناسی دینی مثلا کتاب های اقای مطهری که در اینترنت هم رایگان هستند . 

حرفای دختر آسمونی کاملا درسته ..واقعیتا رو ببین ,و خودتو تغییر بده...بدترین حالت برای یه مرد اینه که خسته بیاد خونه و خانومش مدام غر بزنه...برای مدتی غر زدنو بذار کنار ببین زندگیت چه تغییری میکنه.... .

واه عزیزم این چیزایی که تو گفتی تو زندگی همه هست .... حالا تو خیلی گندش کردی .... خوب شوهرت دوست نداره تنها جایی بری چون دوستت داره و نمیخواد برات اتفاقی بیوفته ... چرا از این رفتارش بد برداشت میکنی ؟؟؟؟  اگه اینجوری ادامه بدی اونوقت《خدایی نکرده》 سر از دادگاه در میاری ... 

زنان خانه دار قشر مظلومی هستن خیلی متاثر شدم حرفهای بعضی از کاربرا هم خوندم بیشتر ناراحت شدم که چطور حق و به شوهر و خانواده ی شوهر سوال کننده میدن در فرهنگ ما با زن مثل کالا رفتار میشه اصلا مردی که به همسرش اجازه خروج از خونه دو نداره ادم درباره اش نظر نده راحتتره فقط این حدیثو از پیامبر شنیدم که فرمودن بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهتر باشد و چه قدر در قران و دین نسبت به زنان سفارش شده که اینها امانت هستند اما کو گوش شنوا 

بنظر من وقتی توان دیدن خوشی های کوچک رو نداری خوشیهای بزرگ هم دیکه اونقد برات مهم نیستن!سعی کن استعدادتو پیدا کنی و با توجه به اون خودت سرگرم کنی!اینکه مادر شدی یعنی خوشبختی!موفق باشی!

ببین تا حدودی بهت حق میدم . 

ای بابا 

ب نظر من شوهرت کاملا زورگو و مال ی قرن پیشه 

کاشکی یه کار مفید برای خودت دست و پا کنی

مگه پدر و مادر و برادر ندارن؟ حتی اگه 16 سالگی هم ازدواج کرده باشه یک بزرگتری داره که تحقیق بکنه و در تصمیم گیری کمکش بکنه، من نمیدونم این خانواده ها اخه چرا دختراشون رو 15 سالگی شوهر میدن، میترسن که دیگه شوهر گیر نیارن یا وقتی می بینن طرف پول داره زود جواب مثبت میدن، دختر تا 22 و 23 سالگی اصلا به درد ازدواج نمیخوره چون نمی تونه تصمیم بگیره و فقط برخواسته از هیجانات و احساسات زودگذر اون دوره ست. سرزنش کردن نبود فقط بدونید هر تصمیمی که میگیرید تقصیر خود فرده، حتی اینکه اجازه داده باشه براش تصمیم بگیرن این خودش یک نوع تصمیم گیریه، فرمان زندگی خودت رو بدی دست یه نفر دیگه اخرش شما گرفتار میشید نه کس دیگه. یه چیز دیگه اینه که الان دیگه دختر 16 ساله، دختر 16 ساله قدیم نیست که از هیچ چیزی خبر نداشته باشه، الان دختر 16 ساله اندازه زن 30 ساله قدیم چیز میدونه و خبر داره از مسائل زناشویی و ازدواج، اگه مخالفید یک نگاهی به جامعه بندازید میدونید چی میگم.

مگه دهه 50 و 60 بودی

سلااام