اول از همه از دوستانی که وقت میزارن و این پیام رو با دقت مطالعه می کنن و سعی می کنن راهنمایی کنن خیلی تشکر می کنم.
32 سالمه و مدت نزدیک به 10 سال با همکارم رابطه دوستی عمیق عاطفی و عاشقانه داشتم در تمام طول این مدت رنجی بزرگ هر دو مون رو عذاب میداد اونم روز جدایی بود .
چون بخاطر مخالفت منطقی خانواده ها به دلیل اختلاف سنی بیش از 3 سال و بزرگتر بودن ایشون به یقین رسیده بودیم که این ازدواج سر نخواهد گرفت.
از سر پافشاری خانواده ایشون و شاید لج بازی با سرنوشت و کاملا از روی نا امیدی به خواستگاری که اتفاقا پافشاری هم می کرد جواب مثبت دادند .
بگذریم که چه ماجرای سخت تلخ و دردناکی رو توی اون دوران گذروندیم ولی درست از همون شب نامزدیش وقتی باچشم های قرمز از اشک این اتفاق نا خوشایند سعی کرد منو ببینه تا شاید حال خراب و داغون من رو آروم کنه به این نتیجه رسید که اشتباه بزرگی رو مرتکب شده که راه برگشتی نداره .
خیلی ماجرای پیچیده و عجیب و دردناکی بود وقتی به گذشته فکر می کنم میبینم به گرفتن اون تصمیم تو اون شرایط حق می دم که که حتی اونو مثل باتلاق تا عقد در خودش فرو ببره و همچنین پشیمونی عمیق قلبی بعد از نامزدیش هم قابل درکه...
خلاصه بعد از 4 سال کش و قوس با خودش، سرنوشت،این عشق نا فرجام و شوهری که نه تنها علاقه ای بهش نداره بلکه صراحتا میگه ازش بدم میاد به هزار و یک دلیل که شاید یه بخشیش هم وجود این عشق در دلش باشه ( که البته خودش اعتراف می کنه اگه مثل تو عاشقش بودم بقیه اش برام مهم نبود...) رفته سر زندگیش و مدتیه که عروسی کرده...
من خیلی سعی کردم خیلی زیاد که از خودم بکنمش که تموم کنم این رابطه رو مبادا لطمه ای به زندگیش وارد بشه هر راهی که بگید رو رفتم اما... عشق چیزی نیست که به همین راحتی و سادگی از دل آدم رخت ببنده...
شاید برای اونایی که عشق واقعی رو تجربه نکردن گفتن فراموش کن و دل بکن ساده باشه اما من پیر شدم تو این عشق و نتونستم . نتونستم فراموش کنم تا ابد انگار این احساس با روحم عجین شده مثل بخشی از روحم از وجودم مثل عذابه دل کندن ثانیه به ثانیه.
نمیخوام با راه دادن کسی تو زندگیم سعی کنم اونو فراموش کنم چون احساس می کنم ظلم به اون تازه وارد میشه ، مثل اشتباهی که اون در مورد شوهرش مرتکب شد...
حالا اون از هر راهی برای برقراری ارتباط با من استفاده می کنه تلفن،ایمیل،شبکه های اجتماعی،حتی اومدن نزدیک خونه و محل کارم میگه نمیتونم دارم می میرم بدون تو نمیخوام زنده بمونم...منم تمام راه ها رو تاجایی که میتونستم بستم که دیگه نه ملاقاتی باشه نه تماسی اما اون دست بردار نیست...
از دوستایی که تجربه این شرایط رو دارن یا داشتن یا آگاهی دارن ممنون میشم که راهنمایی کنن قراره این شرایط تا آخر دنیا ادامه داشته باشه؟ هر چند میدونم زندگی بادوامی در کنار کسی که دوسش داره نخواهد داشت اما چطور می تونم کمکش کنم با قایم کردن خودم ازش؟ با دوری؟ با فکرش چه کنم با اینکه اون الان از ندیدن من چه حالی داره چه کنم...
خداااایاااا
فراموشی عشق قبلی افکار مزاحم :
بخاطر عشق قبلیم دیگه نمیتونم عاشق بشم
چگونگی حذف صحنه ی ناخواسته از ذهن
خلاص شدن از افکار ناخواسته ای مثل عشق قبلی، خاطرات بد و ...
با خاطره های عشق قبلی چه کار باید کرد ؟
روز اول فروردین یاد عشق قدیمی افتادم
فکر میکردم عشق اول رو فراموش کردم ولی ...
عشقم ازدواج کرد، چه جوری فراموشش کنم ؟
برای فراموش کردن یک شخص آیا راه حلی دارید؟
چطوری کسی رو که دوسش دارم فراموش کنم ؟
ذکر یا دعا برای فراموش کردن کسی سراغ دارید ؟
من نمیتونم عشق اولم رو فراموش کنم
مگه عاشق میتونه معشوق رو فراموش کنه ؟
راه فراموش کردن یا متنفر شدن از یه نفر چیه ؟
← فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه)
- ۷۸۰۱ بازدید توسط ۵۷۴۷ نفر
- دوشنبه ۲۳ آذر ۹۴ - ۱۹:۴۶