سلام
حال دلم روز اول فروردین بهم ریخت... یاد عشق قدیمی افتادم، دختری ام که چند سال پیش با یکی از پسرهای اقوام قرار مدارهای ازدواج میذاشتیم اما الان هفت پشت غریبه ایم، من پی کار و زندگی و درس و مشق خودم بودم که اون آقا اومد تو زندگیم .
اول خواستگاری مطرح شد بعد گفت بهتره واسه شناخت بیشتر یه مدت با هم آشنا بشیم اگه همه چی خوب پیش رفت چند سال دیگه نامزد کنیم و ازدواج، اما نشد... من تو عمرم با هیچ پسری حرف نزدم٬ دوست نشدم٬ آسته رفتم آسته اومدم تا به آرزوی قلبی خودم که همون آقا پسر بود برسم، اما حالا در شرف ازدواجم، و وقتی اسمش میاد دلم میگیره و اشکم در میاد .
نمیدونم چرا این طور شد ... نفهمیدم سر چی این طور شد ... شاید من کم بودم براش، اما واقعا حسم پاک و خالص بود، من سیاست دخترانی که پسرها رو ذره ذره نرم میکنن و عاشق خودشون میکنن نداشتم، و جسارت اینو که بهش حسم رو بگم، فقط اشتباه کردم.
حالا عذاب وجدان ولم نمیکنه... حسرت خیلی سخته... حسرت کارهایی که نکردم و حسی که نگفتم. به خودم میگم تمام تلاشم رو واسه داشتنش نکردم، اما از یه دختر که اختیارش دست خودش نیست چی برمیاد ؟
دلم میخواد حداقل فکرش رو نکنم و به زندگی خودم فکر کنم و خوشبخت بشم ... اما همیشه یه چیزی ته دلم هست که اذیتم میکنه، کسی همچین اتفاقی رو تجربه کرده ؟
واقعا در عذابم، اصلا هم بروز نمیدم چیزی رو، فقط ذره ذره از درون آب میشم.
سال نو مبارک
امیدوارم تو سال جدید حال دل تون خوب بشه
مرتبط :
با خاطره های عشق قبلی چه کار باید کرد ؟
چطور عشق قبلی را فراموش کنیم ؟
فکر میکردم عشق اول رو فراموش کردم ولی ...
از این که با دختر مورد علاقم حرف نزدم پشیمونم
پسری که خاطرخواهم بود رو نا امید کردم ، حالا پشیمون شدم
← فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه) ← خواستگاری های بی سرانجام (۶۶ مطلب مشابه)
- ۳۴۶۱ بازدید توسط ۲۶۰۳ نفر
- جمعه ۲ فروردين ۹۸ - ۱۳:۳۳