سلام
می خواستم راجع به یه مشکل بزرگ واسه اکثر جوونای ایرانی حرف بزنم در واقع نظر شما و راهکارتونو برای حل کردنش بدونم !
قبل از هر چیز بگم که من یه دختر ۲۰ _ ۲۲ سالم ، توی خونواده برتر زیاد دیدم کسایی که از زندگیشون نا امیدن و انگیزه ای ندارن ! دور و ور خودم هم زیاده همچین آدمایی یکیشم خودم ! این مشکل نمیدونم ریشش از کجاس ؟! چون منی که به تموم خواسته هام تا الان رسیدم (البته خواسته های معقول) ولی بازم هیچ دلیلی واسه ادامه زندگی نمیبینم !
میگم آدم برای چی باید زندگی کنم؟ ، حوصله ی زندگی کردن رو ندارم ، از اینکه به آینده فکر کنم متنفرم ، از اینکه فکر کنم یه روزی پیر میشم و یه روزی هم میمیرم بدم میاد !
هر روزت مثل دیروزه حتی اگه متفاوت باشه یه لذت های گذرایی هم واسه خودت داشته باشی ( چه برسه به اونایی که ندارن این لذت های کوچیکو ) ولی بازم تهش میگم زندگی کنم که چی بشه؟
یه مثال بزنم مثلا کنکور که همه باهاش مواجهن رو در نظر بگیریم ، میگن بخون تلاش کن که رشته ی تاپ قبول شی (من تلاشمو کردم و بعد از دو سال پشت کنکور بودن بهش رسیدم )
ولی با سختی ، نه که تلاشه سخت باشه ها؟! اصلا
سختیش منظورم کلنجار رفتن با خودمه که اصلا برای چی من باید درس بخونم و یه رشته ی تاپ قبول شم و تهش ماهی ۲۰ میلیون به راحتی درارم ... خب بعدش؟؟ هیچ لذتی واسم نداره اینا از هیچی لذت نمیبرم !
در واقع یه چیزایی هسن لذت های گذران برای من ( مثل کمک کردن به دیگران ، به فقرا و نیازمندان ، خوش گذروندن و گشت و گذار با کسایی که دوسشون دارم )ولی تا کِی ؟ که چی بشه واقعا؟
یکم تحقیق کردم ولی بازم تهش به همین حرفی که خدا میزنه و میگه نا امید نباش که بزرگ ترین گناهه !
میگن بهت نا امید نباش که یه روزی به آرزوها برسی ولی من هیچ آرزوی خاصی ندارم ، حتی الان توی بهترین منطقه ی تهران بهترین ویلا رو با یه حساب پر از پول و آرامش و همه ی کسایی که دوسشون دارم یه روز باشم بسمه ! و لذت خاصی برام نداره ... اصلا دلم این چیزا رو نمیخواد اصلا مادیات نمیخوام .
خدا میگه کار خوب کن که بری بهشت ، و جاودانه باشی تو بهشت ، ولی من اصلا حوصله ندارم برم اون دنیا هم زندگی کنم که چی واقعا!؟ چرا این دنیا وجود داره آخرت هم هست ؟ اصلا نمیفهمم ، هیچ انگیزه ای ندارم .
اگه الان فقط از خدا میخوام زنده و سالم باشم بخاطر خونوادمه و اینکه خدایی نکرده مریض نشم و درد بکشم و ... در کل من فقط تو این دنیا سلامتی و شادی رو از خدا میخوام ، ولی شادیی برای من وجود نداره ...
اگه من حوصله ی این دنیا و اون دنیا رو نداشته باشم باید چیکار کنم ؟ مثلا میگن برو پی خوشی ، من از این کارای الکی خوش بودن هم خوشم نمیاد ! من نمیفهمم حتی ادمای گناه کار که دنبال خوشگذرونی از راه های بد و نفرت انگیزن ، چه لذتی داره واسشون که میخوان تموم نشه ؟
من دلم میخواد کلا وجود نداشته باشم ! اصلا معنی زندگی رو نمیدونم ، بخدا دارم دیوونه میشم اصلا نمیدونم چی میخوام از دنیا و زندگی؟!
( اینم بگم تحقیق کردم همه جا گفتن بخاطر بی ایمانی به خداست و آدم باید به خدا توکل کنه ، خوب من به خدا ایمان دارم و میدونم کارارو درس میکنه ولی مشکل من اینه کلا از وجود داشتن و موجود بودن بیذارم!)
بخوای بگی خب کاش زودتر یه مرگ راحت داشته باشم تموم شه این دنیا ، اون موقع باید بشینی منتظر کارنامه ی اعمالت که میری بهشت یا جهنم ؟!
بعدشم اگه خدا ما رو دوس داشت و جز بنده های خوبش بودیم بریم بهشت ... ولی من میگم دوس دارم نباشم اصلا !.نمیخوام اقااااا ، میخوام کلا نباشم چیکار باید بکنم ؟
اگه راهی میدونین این مشکل من حل بشه خواهش میکنم کمکم کنین ...
اگه از تجربیاتتون بگین که خیلی خوشحال میشم
به نظرتون من مشکلی دارم؟ افسردم؟ مشکل روانی دارم ؟ اصلا حوصله ی خودمم ندارم چه برسه برم کار خوب کنم خدا ازم راضی باشه ....
واقعا من به عنوان یه جوون نوی جامعه هیچ انگیزه ای ندارم برای زندگی ... میخوام کمکم کنین خواهش میکنم ...
می خواستم راجع به یه مشکل بزرگ واسه اکثر جوونای ایرانی حرف بزنم در واقع نظر شما و راهکارتونو برای حل کردنش بدونم !
قبل از هر چیز بگم که من یه دختر ۲۰ _ ۲۲ سالم ، توی خونواده برتر زیاد دیدم کسایی که از زندگیشون نا امیدن و انگیزه ای ندارن ! دور و ور خودم هم زیاده همچین آدمایی یکیشم خودم ! این مشکل نمیدونم ریشش از کجاس ؟! چون منی که به تموم خواسته هام تا الان رسیدم (البته خواسته های معقول) ولی بازم هیچ دلیلی واسه ادامه زندگی نمیبینم !
میگم آدم برای چی باید زندگی کنم؟ ، حوصله ی زندگی کردن رو ندارم ، از اینکه به آینده فکر کنم متنفرم ، از اینکه فکر کنم یه روزی پیر میشم و یه روزی هم میمیرم بدم میاد !
هر روزت مثل دیروزه حتی اگه متفاوت باشه یه لذت های گذرایی هم واسه خودت داشته باشی ( چه برسه به اونایی که ندارن این لذت های کوچیکو ) ولی بازم تهش میگم زندگی کنم که چی بشه؟
یه مثال بزنم مثلا کنکور که همه باهاش مواجهن رو در نظر بگیریم ، میگن بخون تلاش کن که رشته ی تاپ قبول شی (من تلاشمو کردم و بعد از دو سال پشت کنکور بودن بهش رسیدم )
ولی با سختی ، نه که تلاشه سخت باشه ها؟! اصلا
سختیش منظورم کلنجار رفتن با خودمه که اصلا برای چی من باید درس بخونم و یه رشته ی تاپ قبول شم و تهش ماهی ۲۰ میلیون به راحتی درارم ... خب بعدش؟؟ هیچ لذتی واسم نداره اینا از هیچی لذت نمیبرم !
در واقع یه چیزایی هسن لذت های گذران برای من ( مثل کمک کردن به دیگران ، به فقرا و نیازمندان ، خوش گذروندن و گشت و گذار با کسایی که دوسشون دارم )ولی تا کِی ؟ که چی بشه واقعا؟
یکم تحقیق کردم ولی بازم تهش به همین حرفی که خدا میزنه و میگه نا امید نباش که بزرگ ترین گناهه !
میگن بهت نا امید نباش که یه روزی به آرزوها برسی ولی من هیچ آرزوی خاصی ندارم ، حتی الان توی بهترین منطقه ی تهران بهترین ویلا رو با یه حساب پر از پول و آرامش و همه ی کسایی که دوسشون دارم یه روز باشم بسمه ! و لذت خاصی برام نداره ... اصلا دلم این چیزا رو نمیخواد اصلا مادیات نمیخوام .
خدا میگه کار خوب کن که بری بهشت ، و جاودانه باشی تو بهشت ، ولی من اصلا حوصله ندارم برم اون دنیا هم زندگی کنم که چی واقعا!؟ چرا این دنیا وجود داره آخرت هم هست ؟ اصلا نمیفهمم ، هیچ انگیزه ای ندارم .
اگه الان فقط از خدا میخوام زنده و سالم باشم بخاطر خونوادمه و اینکه خدایی نکرده مریض نشم و درد بکشم و ... در کل من فقط تو این دنیا سلامتی و شادی رو از خدا میخوام ، ولی شادیی برای من وجود نداره ...
اگه من حوصله ی این دنیا و اون دنیا رو نداشته باشم باید چیکار کنم ؟ مثلا میگن برو پی خوشی ، من از این کارای الکی خوش بودن هم خوشم نمیاد ! من نمیفهمم حتی ادمای گناه کار که دنبال خوشگذرونی از راه های بد و نفرت انگیزن ، چه لذتی داره واسشون که میخوان تموم نشه ؟
من دلم میخواد کلا وجود نداشته باشم ! اصلا معنی زندگی رو نمیدونم ، بخدا دارم دیوونه میشم اصلا نمیدونم چی میخوام از دنیا و زندگی؟!
( اینم بگم تحقیق کردم همه جا گفتن بخاطر بی ایمانی به خداست و آدم باید به خدا توکل کنه ، خوب من به خدا ایمان دارم و میدونم کارارو درس میکنه ولی مشکل من اینه کلا از وجود داشتن و موجود بودن بیذارم!)
بخوای بگی خب کاش زودتر یه مرگ راحت داشته باشم تموم شه این دنیا ، اون موقع باید بشینی منتظر کارنامه ی اعمالت که میری بهشت یا جهنم ؟!
بعدشم اگه خدا ما رو دوس داشت و جز بنده های خوبش بودیم بریم بهشت ... ولی من میگم دوس دارم نباشم اصلا !.نمیخوام اقااااا ، میخوام کلا نباشم چیکار باید بکنم ؟
اگه راهی میدونین این مشکل من حل بشه خواهش میکنم کمکم کنین ...
اگه از تجربیاتتون بگین که خیلی خوشحال میشم
به نظرتون من مشکلی دارم؟ افسردم؟ مشکل روانی دارم ؟ اصلا حوصله ی خودمم ندارم چه برسه برم کار خوب کنم خدا ازم راضی باشه ....
واقعا من به عنوان یه جوون نوی جامعه هیچ انگیزه ای ندارم برای زندگی ... میخوام کمکم کنین خواهش میکنم ...
مرتبط:
آیا حس پوچ گرایی بعد از چندین جلسه قابل درمانه ؟
از وقتی ترک تحصیل کردم زندگیم به پوچی میگذره
احساس پوچی داره دیوونه ام میکنه
احساس پوچی میکنم که چرا سمت رشته مورد علاقم نرفتم
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۷۳۸۷ بازدید توسط ۵۱۹۴ نفر
- پنجشنبه ۱۶ دی ۹۵ - ۲۲:۲۵