گاهی گمان نمیکنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش جور می شود
گاهی دگر تهیه به دستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدم ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی برای حنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
مرتبط:
گوشه دنج میخانه نتوان برد، آن گنج امانت که در نزد تو باشد
میخوام کتابچه ی شعرم رو آتیش بزنم...
شعرسرایی علی جون خطاب به خانواده برتری ها
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
عشقی که تو شعرهای سعدی و مولانا و شهریار میخونیم خیالیه؟
شعر خسته ام مثل ... از سیمین بهبهانی
← مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)
- ۱۸۰۵ بازدید توسط ۱۲۶۴ نفر
- پنجشنبه ۹ اسفند ۹۷ - ۱۶:۳۴