سلام
راستش باید اینجوری بگم که مشکل من اینه که خیلی با نامزدم رو در وایسی دارم و نمیتونم نیازهامو بهش بگم. خیلی پسر خوبیه و هوامو خیلی داره ولی من ازش خجالت میکشم باهاش رو در وایسی دارم نمیدونم چه مرگمه از مانتو و شلوار و کیف گرفته تا حتی اگه با هم بیرون باشیم .
بابام هر ماه میگه دختر جون یه حرکتی بکن یه فکری بردار حداقل یه کلوم به شوهرت بگو چی میخوای. ولی چیکار کنم که حتی تصورش هم برام سخته البته خود نامزدم هم زیاد به این موضوع مایل نیست و چند باری که بحثش پیش اومده خیلی رک بهم گفته خب به بابات بگو بیشتر بهت پول بده یا از مامانت پول بگیر انگار نه انگار که ناسلامتی شوهرمه.

اخه تو فامیل ما و به طور کلی تو منطقه ما رسمه که دختر که عقد کرد همه خرج هاش پای همسرشه. دوستان و اطرافیانم میگن اگه این روند رو ادامه بدم تو زندگی آیندم به مشکل برمیخورم و نامزدم پر توقع میشه و مثلا در آینده اگه بهش بگم فلان چیز رو نیاز دارم میگه وقتی عقد بودیم چرا سال تا سال نمیگفتی که مثلا مانتو لازم دارم الان هر ماه مانتو میخوای.
خود نامزدم هم خیلی از این بابت اذییته و بار ها بهم گفته من از خدامه که تو بهم بگی چی لازم داری یا فقط حتی واسه یک بار هم که شده بهم بگی بیا با هم بریم خرید یا فلان چیزو برام بخر.
ولی توی این مورد واقعا ضعف دارم و این موضوع باعث افسردگیم شده و سر همین قضیه جدیدا خیلی افسرده شدم دارم نسبت به نامزدم سرد میشم و روز به روز بیشتر ازش فاصله میگیرم و کمتر باهاش حرف میزنم و بیرون میرم.از طرف خونوادمم خیلی اذیتم.
هر چی لازم دارم و به مامانم میگم حتی التماسش میکنم که واسم فلان چیزو بخر میگه وظیفه من نیست و باید به شوهرت بگی منم بیخیال میشم.وقتی دختر های دیگه رو میبینم که نامزد هاشون کلی واسشون خرج میکنن و با نامزد هاشون میرن بیرون و با کیسه کیسه خرید برمیگردن و هر روز از وقتی عقد کردن مانتو و لباسای جدید و نو و رنگاوارنگ میپوشن دلم میخواد خودمو بکشم اخه تو فامیل ما جدیدا خیلی ها بعد از من عقد کردن و از این موارد زیاده.همش با خودم میگم ادمی که اینقدر نسبت به نیاز های من بی تفاوته چه جوری قراره در اینده همه نیازهای منو تامین کنه باز از یه طرف 99 درصد خودمو و سکوتم رو مقصر میدونم.
مشکل فقط این نیست.من اینقدر از این نظر ازش دورم که اصلا نمیتونم حتی باهاش حرف بزنم.منظورم اینکه در حالت عادی خوبم.همه چیز خوبه ولی وقتی از چیزی ناراحت بشم دیگه واویلاس ، فقط سکوت میکنم.
بغض و گریه میکنم و هیچ حرفی نمیزنم.باورتون نمیشه نامزدم بهم التماس میکنه میگه ترو خدا حرف بزن بگو تا بفهمم از چی ناراحتی تا درستش کنم تا جبران کنم ولی چیکار کنم که انگار اصلا زبونم نمیچرخه.
نمیتونم رو در رو باهاش حرف بزنم.از روز اول همینطوری بودم و همه ناراحتی هام رو اس ام اسی بهش میگفتم و خب معلومه که نمیتونستم منظورم رو درست برسونم و ناراحتیش میموند تو دلم
بیشتر بخوانید :
برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل مالی دوران عقد (۱۹ مطلب مشابه)