سلام دوستان عزیز
به هم فکری تون شدیدا نیاز دارم، پیشاپیش از وقتی که در اختیارم قرار میدید و سخاوتمندانه جوابم رو میدید بی نهایت ممنونم. ان شاءالله خداوند در تک تک لحظات زندگی تون حامی و یاورتون باشه . الهی آمین
خب بریم سر اصل ماجرا
بنده متولد ۶۸ هستم و کارمند ام، حقیقتش ۱۰ ساله دارم با یه مشکلی کلنجار میرم و متاسفانه هنوز نتونستم باهاش کنار بیام. اونم محل زندگیم هست، داخل خونه و وسایل خونه خوبه ولی علی رغم اینکه پدرم از لحاظ مالی میتونست جابجا بشه ولی این کار رو نکرد و فوق العاده به محل زندگیش که محل آب و اجدادیش هست علاقه داره ... الان هم که ماشاء الله اوضاع اقتصادی عالی تر از عالی شده دیگه نمیشه حتی به جابجایی فکر کرد.
و متاسفانه این موضوع برای من مسئله بزرگی شده و از طرفی هر چی کیس هم منو میبینه یا از همکارها معرفی میشن از لاکچری ترین نقطه شهر با سطح فرهنگی و اقتصادی کاملاا متفاوت هستن.
حالا واااقعا موندم چیکار کنم سنم داره میره بالا، غرغر خانواده هست در حالی که خیلی ها رو بهشون نمیگم و خودم رد میکنم ،از طرفی هر روز مورد نصبجت همکار و آشنا دارم واقع میشم و یه سری رفتارهای از سر علاقه همکارهای مجردم که اصلا بهشون احساسی ندارم و واقعا واسه م دردسر داره درست میکنه و از طرفی همه براشون عجیبه چرا من اون خواستگارها رو رد میکنم .... چون هیچ نقطه ضعفی ندارند و تنها دلیلم همینه در واقع مشکل خودمم ولی جرات ابزارش رو ندارم .
مطمئنم که میگید از طرف اون ها قضاوت نکن و اجازه بده بیان ولی خب مسئله اینه کم و بیش با روحیات همه خواستگارهام آشنایی دارم و میدونم این قصیه براشون مهم هست. چون غیر مستقبم پرسیدم. از طرفی نمیخوام بیان ببینن و سر این قضیه پشت سرشونم نگاه نکنن چون به احتمال ۸۰ درصد این قضیه اتفاق میفته و علاوه بر پایمال شدن غرور لعنتی ام،تو اداره هم رسوا میشم.
چون حتی سر این قصیه از خیلی مواردی که حقم بود گذشتم. حق سرویس، ماموریت و فلان و .... ( میدونم تو دل تون میگین احمقم ولی دست خودم نیست اینقدر تو این اجتماع با آدمای ظاهر بین سر و کله زدم که نگرانم، نگران قضاوت هاشون )...
الان مورد آخری دیروز بود که اومده و ۲ بار هم مطرح کردند و واقعا دیگه نمیدونم چی بگم، بهترین نقطه شهر نشستند پسره شرایط عالی از هر لحاظی ... ولی متاسفانه مشکل لاینحل من ... از طرفی چند تا اعضای خانواده شون از همکارانم هستن و اگه هیچ آشنایی قبلی نداشتم باهاشون راحت تر میتونستم در مورد این قضیه حرف بزنم ولی الان به هیچ وجه. واقعا نمبدونم چکار کنم.
دارم دیوونه میشم هم استرس دارم هم نگرانم هم ترس دلهره ...
خواهش میکنم برای عاقبت به خیری همه جوون ها و من ناقابل هم دعا کنید میدونم شاید برای خیلی هاتون مشکل کوچکی باشه ولی فعلا که من بارها سر این قضیه آرزوی مرگ کردم، چون واقعا تحت فشارم.
مرتبط با رد کردن خواستگار:
به خاطر یه نقص در انگشتان یکی از پاهام، خواستگارانم رو رد میکنم!
وقتی خواستگار میاد، نمی تونم تصمیم بگیرم، برای همین رد میکنم
اشتباهه که به خاطر چند سانت کوتاه تر بودن خواستگار، ردش کنم ؟
خواستگارم اصلا به دلم ننشسته، ردش کنم؟
چطوری به خواستگارم بگم از ظاهرت خوشم نیومده که ناراحت نشه ؟
چرا بعد از رد کردن خواستگار پشیمون میشم ؟
به امید ازدواج با دوست پسرم خواستگارهای ایده آلم رو رد می کنم
پسر مورد علاقم رو رد کنم با وجود اینکه دوستش دارم؟
به خاطر خواست پدرم ، خواستگار دلخواهم رو رد کردم ولی ...
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← رد کردن خواستگار (۱۴۳ مطلب مشابه) ← ازدواج با دختر/پسر پولدار (۲۷ مطلب مشابه) ← مسائل دختران دهه شصتی (۴۸ مطلب مشابه)
- ۶۶۰۰ بازدید توسط ۲۳۵۶ نفر
- دوشنبه ۱۳ آبان ۹۸ - ۱۶:۴۷