من پسری هستم 28 ساله اواسط دوره سربازی به فکر افتادم که درس بخونم. بعد از خدمت تو سن 22 سالگی دانشگاه رو شروع کردم توی یکی از بهترین رشته های مهندسی. البته سر این مسئله غیر از والدینم از هر کس دیگه ای نیش و کنایه شنیدم ( همکلاسی های دبیرستانم دنبال فارغ التحصیلی بودن من دنبال ثبت نام ) که خب فدا سرم حتما یه دردی داشتن خوب میشن.
لیسانس خوب تموم شد چند ترمی رتبه اول بودم (شانسی) و معدلم خوب بود بلافاصله ارشد رو تو همون رشته شروع کردم و حتی ارشد دوم تو یک رشته مرتبط و مکمل هر دو تا دانشگاههای خوب و معدل الف.
بعد از ارشد به فکر اپلای افتادم آزمون زبان نوشتن رزومه و ایمیل به اساتید. که بالاخره تونستم از یک دانشگاه خوب آمریکا فاند بگیرم. پولی که قراره بدن خیلی نیست اما هزینه های زندگیم رو کامل پوشش میده ولی خیلی کم میتونم پس انداز کنم.
حاصل این همه زحمت چیزی نبوده جز چشمای ضعیف، چین و چروک صورت و موهای سری که قبلا بود ولی حالا نصفش نیست ( کجاس خودمم نمیدونم فقط سر جاش نیست ) و در نتیجه چهره ای شکسته که منو یه فرد 35 ساله نشون میده (حاج آقا). خب شده دیگه کاریش نمیشه کرد.
وقتی کار پذیرش اوکی شد ذهنم شدید درگیر ازدواج شد که حالا که من میخوام برم خب زن چی میشه بچه چی میشه کلی با خودم کلنجار رفتم و دست آخر تصمیم گرفتم ازدواج کنم به خودم گفتم اقدام میکنم اگه طرف با من همراه شد که چه خوب با هم میریم و اگه دختری پیدا کردم که واقعا زندگی با اون ارزشش رو داشته باشه حتی قید آمریکا رو هم میزنم (توهم). همینجا دکتری میخونم.
خلاصه به فاصله یک ماه به دو لیدی تحصیل کرده پیشنهاد دادم که ایشان به ترتیب 26 و 25 سال از عمر گرانقدرشون گذشته بود. ولی جواب هر دو منفی بود ( خب اینم ایضا فدا سرم ) مطمئنا از پشت بوم نمیپرم.
ولی از شما چه پنهون رفتار حضرات بی حد و حساب تحقیر آمیز بود. اولی خوبیش این بود که دنبال اپلای بود و اخر صحبتها برداشتم این بود که دنبال کسی میگرده که هزینه روند اپلای و فاند رو براش تامین کنه و حتی سوال کرد که چه چیزایی به من ارث میرسه ( من که خجالت کشیدم).
دومی خیلی مومن بود حس میکردم میشه روش واسه زندگی حساب کرد هر چی زیبا نبود عوضش زرنگ بود ولی اونم اینقدر که از خواستگاراش گفت از خودش نگفت ( نمیدونم این طبیعیه یا نه خخخ )
حالا من میخوام واسه آینده تصمیم بگیرم سه تا انتخاب دارم ؛
انتخاب اول اینه که بمونم و واسه ازدواج پیگیر باشم که با شرایطی که گفتم میترسم اندازه دوره دکتری وقت بزارم و آخر هم نتیجه ای حاصل نشه. اینم بگم کسایی رو دارم که بهم قول دادن در صورت قبولی دکتری هیئت علمی دانشگاه آزاد بشم.
انتخاب دوم اینه که راه علم و دانش رو بگیرم و برم و که در این حالت ازدواج واقعا سخت میشه. من تا 5 سال دیگه حق برگشت به وطن رو ندارم و بعد از اون احتمالا 45 ساله به نظر می رسم و دیگه باید قید ازدواج از روی عشق و علاقه رو بزنم. خب این چه کاریه کلا قید ازدواج رو میزنم و به شغل و زندگیم میرسم کما اینکه کم نیستند آقایونی که ازدواج نکردن و زندگی مستقل و خوبی هم دارن.
و اما انتخاب هیجان انگیز سوم اینکه برم و یک یا دو سال دیگه با یه خارجی مزدوج بشم ( به قول یک دوست خیلی هم خوب) خب بالاخره اونجا هم میشه مسلمون پیدا کرد هم تو دانشگاه هست هم تو انجمن هایی که ایرانی یا مسلمون هستند.
این به نظر عاقلانه میرسه ولی مشکلی که هست اینه که اینها فقط تخیلاته و از واقعیت اونجا هیچ اطلاعی ندارم البته زیادن پسر دخترایی که با غیر ایرانی ازدواج کردن. من تو 4 5 تایی که میشناسم یکیش به طلاق ختم شده. ولی رو اینم نمیشه حساب کرد.
دوستان شاید از نوشته ها به نظر نرسه اما واقعا این مسئله برام مهمه جایی هم نیستم که اگه پشیمون شدم برگردم از اول اصلا نمیشه. تعلل هم نمیتونم بکنم شاید چند سال دیگه خیلی سختتر از الان بشه.
واقعا موندم چیکار کنم ممنون میشم نظر بدید شدیدا به نظرات خوب و مفیدتون نیاز دارم.
برا همتون آزروی سعادت و سلامت دارم.
یا علی
مرتبط:
تجربه ی عشق به یک فرد خارجی رو داشتید؟
نظر شما در مورد ازدواج با یک افغانستانی
میخوام با یه دختر لبنانی ازدواج کنم
باید ها و نباید های ازدواج با دختری از شرق اروپا
مزایا و معایب ازدواج با یه فرد خارجی
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۷۸۱۳ بازدید توسط ۵۸۰۲ نفر
- چهارشنبه ۱ مهر ۹۴ - ۲۲:۳۵