سلام
پسری 27 ساله هستم (حدودا 3 ماه دیگه 27 سالم کامل میشه). تا حالا رابطه دوستی جدی با جنس مخالف نداشتم. تا حالا قرار نداشتم. دست کسی رو نگرفتم. و شاید بشه گفت کسی رو دوست نداشتم.
گاهی اوقات، از جمله الآن که دارم این متن رو می نویسم از خودم می پرسم هدف من از زندگی چیه؟
من هدف خیلی دست نیافتنی ای در زندگی ندارم. فقط می خوام شغل داشته باشم و یه زندگی آروم تشکیل بدم همین. فکر نمی کنم این توی دنیا خواسته ی بزرگی باشه. هست؟
من تا حالا سر کار نرفتم. چرا؟ چون بعد از فارغ التحصیلی در رشته عمران، کارشناسی ارشد خوندم و الآن اواخر ارشدم اگر خدا بخواد. ولی یه مسئله مهم اینه که توی رشته های فنی مثل عمران چیزی که برای ورود به کار بیشتر از مدرک و معدل نیاز هست، مهارت و بلد بودن کار هستش. یعنی قاعدتا من نباید ارشد می خوندم و اگر بعد از کارشناسی می رفتم خدمت و بعدش کار منطقی تر بود.
حالا داستان وقتی جالب میشه که همین الآن که این موضوع رو می دونم، خانواده میگن دکتری بخون (مصاحبه دادم و احتمالا قبولم کردن) و این یعنی 5 سال وقت برای کاری که نمی دونم چقدر منو به اون هدفم میرسونه. دانشگاه هم به دانشجوهاش این قدر سخت می گیره که کسی نتونه حداقل طی یک الی دو سال اول سر کار بره.
همه این ها به کنار ...
برادر بزرگترم بعد از 10 سال زندگی مشترک طلاق گرفت. الآن خیلی از افراد خانواده ما دیدشون نسبت به ازدواج سیاه هست. اینکه آره آمار طلاق چقدر زیاده و فلان... اوایل روی منم تاثیر گذاشته بود این قضیه ولی الآن تفکر خودم اینه اگر از هر 10 ازدواج، 11 تاشون منجر به طلاق شن دلیلی نداره من نخوام ازدواج کنم.
من خواسته ی زیادی از دنیا ندارم. فقط نمی دونم باید چه کار کنم؟ مجرد بودن رو هیچکس دوست نداره. فقط کسانی بهم گفتن که از مجردیت استفاده کن که خودشون از زندگی متاهلی شون راضی نبودن. نمی خوام بیشتر از این داستانم رو باز کنم. فقط در همین حد که مسئله ای مثل رابطه جنسی برای من شده یه خیال. شده بزرگترین و برجسته ترین مسئله و خواسته ای که من از زندگی دارم و با این حال می دونم که ازدواج به هدف صرفاً حل این نیازها ازدواج درستی نیست ولی این چیزی هست که نمی تونم رک و پوست کنده به خانواده بگم.
شاید کمتر کسی بتونه به خاطر شرم این مسائل با خانواده ش صحبت کنه. درست و غلطش رو کاری ندارم، بحث اینه نمی تونم بگم من چی می خوام. گاهی از اوقات با بعضی توی دنیای مجازی صحبت می کنم. بهشون میگم من در دنیای واقعی مثل همه این جور روابط رو نداشتم و اون ها هستن که یا تعجب می کنن یا باور نمی کنن. به نظرتون این قدر غیر قابل باوره؟
ممکنه در این بین، کسانی دارن این متن رو می خونن که سن شون از من بیشتره و کمتر باشه و همچنان این مشکلات رو دارن. من دست شون رو می بوسم و ازشون می خوام برای این دنیا بمونن. چون دنیا به خاطر اون هاست که هنوز پابرجاست.
با این خانواده چه کار کنم؟
پاک بودن چقدر مهمه؟
کجای کار رو دارم اشتباه میرم؟ باید چه کار کنم؟
مرتبط:
پیشرفت نکردن به خاطر از این شاخه به اون شاخه پریدن
چطوری احساس نیاز به موفقیت رو در خودم تقویت کنم؟
چرا با اینکه میدونیم یه سری کارها برامون خوبه ولی انجام شون نمیدیم؟
میتونم با تلاش کردن گذشته رو جبران کنم؟
خانواده چقدر در موفقیت افراد تاثیر داره؟
چه رابطه اى بین زیبایى و موفقیت فرد در اجتماع وجود دارد؟
در عدم موفقیت ما چه کسانی مقصرند، والدین، جامعه یا خودمان؟
چند نکته ی ساده برای موفقیت در زندگی
کتاب موفقیت نامحدود در بیست و یک روز آنتونی رابیز
معرفی کتاب های روانشناسی و موفقیت
چطور می تونم همیشه سر حال باشم و با انگیزه، اهدافم رو دنبال کنم؟
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← موفقیت در زندگی (۱۲۹ مطلب مشابه)
- ۱۱۲۸ بازدید توسط ۸۱۶ نفر
- سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱ - ۱۱:۰۸