سلام
میخواستم بپرسم چه طور میشه مهریه رو بخشید همین که زبانی گفته بشه کافیه یا باید توی دفتر خونه و محضر ثبت رسمی بشه اگر اطلاع دقیق دارید لطفا راهنماییم کنید
خیلی ممنون
سلام
قبل از هر چیز بگم که خودم میدونم مشکلم مسخرس ولی واقعا داره عذابم میده,
من بیست و سه سالمه و سه ماهه ازدواج کردم نه با حجابم نه بی حجاب یعنی جلف نیستم ولی رو مدم. و خوشتیپ شوهرم و خونوادش هم همینجورن ولی تو این سه ماهیی که ازدواج کردیم شوهرم مدام اصرار میکنه که باید چادر سر کنم,ارایش نداشته باشم وقتی با مردا حرف میزنم خیلی نخنددم و.حتی با فامیلای خودش مثل پسر خاله و پسر عمه و.....,کلا تو این سه ماه همش بحثمون میشه .
وقتی بهش میگم مادرت و خواهرات هم همین جورین میگه اونا شوهر دارن حتما شوهرشان خوشون میاد اینجور باشن,تازگی فکر میکنم نکنه بهم بی اعتماده که اینجور میکنه در صورتی که من کاری نکردم که بی اعتمادش کنم,شما بگین چیکار. کنم که فکر نکنه من بردشم و هرچی میگه باید قبول کنم؟
مرتبط:
سلامتی دخترایی که سرشون بره چادرشون نمیره...
چکار کنم تمایل به پوشیدن چادر در من دائمی بشه ؟
خیلی بده که حجابم رو از چادر به مانتو تغییر بدم ؟
احساس میکنم به چادرم علاقه ی قبلی رو ندارم
می ترسم بی حجابی ها باعث بشه از چادرم بدم بیاد
سلام
من ٢ ماه هست که عقد کردم و هنوز تاریخ عروسی مون مشخص نیست همسرم خیلى مرد خوبیه به تمام حرفام گوش میده از هر نظر که فکر کنید خوبه اما متاسفانه چیزى که جدیدا متوجه اون شدم اینه که سر حتى مسایل کوچیکم با تمام وجودش داد میزنه طورى داد میکشه که من داغون میشم و تمام وجودم غرق نارحتى و ترس و دلهره میشه .
تا الان ٣ بار روى من داد کشیده اون ٣ بارم دلیلش این بود که چرا من بغ و ناراحتم و توى خودمم میگه دوست ندارم جلوى دیگران بوغ و اخم باشى اون وقت دیگران پیشه خودشون فکر میکنند ما با هم مشکل داریم این حرکته من باعث شد که تا حلا ٣ بار روى من بد طورى داد بزنه و اصلا خودشو کنترل نکنه هر چى از دهنش در بیاد به من بگه این باعث شده که من نگران هستم خیلى داغونم یک لحظه هم یادم نمیره این رفتارش و همش میترسم که نکنه باز این اتفاق بیفته چون من از این رفتارش رنج میبرم یک بارم قول داد دیگه داد نکشه اما باز داد زد
سلام
من الان 7 ساله ازدواج کردم و یه فرزند دارم اوایل ازدواجمون خوب بود همسرم حرفای عاشقانه و کارهایی که یه خانم دوست داره همسرش انجام بده را می کرد. اما حدود 1 سال میشه دیگه از اون حرف ها و رفتار ها خبری نیست بارها با همسرم صحبت کردم اما هیچ فایده ای نداشته .
در ضمن ما هیچ مشکل جنسی با هم نداریم اما واقعا نمی دونم چکار کنم؟ یعنی رابطه عاطفی ما فقط در حد رابطه جنسی و معاشقه ها هست گاهی اوقات احساس میکنم فقط برای این کار منو می خواد.
خواهش میکنم کمکم کنید.
بسم الله
سلام
لطفا خانمای متاهل برای کسب تجربه دیگران بفرمایید چه چیزایی گفتید یا چه کارایی انجام دادید که همسرتون بیشتر احساس اقتدار کنن؟!
همچنین مجردها اگه پیشنهادی دارن یا چیز خوبی دیدن بگن لطفا.
و همینطور آقایون، لطفا بفرمایید چه حرف هایی دوست دارید همسرتون بزنن یا چه کارایی دوست دارید انجام بدن؟!
با سلام و خدا قوت...
من با پسری که دوست خانواده ای بود و ابراز علاقه میکرد حدود 4 سال تلفنی ارتباط داشتیم و دیدار هم توسط ارتباط های خانواده ای حاصل میشد به شدت به هم علاقه مند شده بودیم طوری که شبانه روز در فکرش سپری میشد عذاب وجدان صحبت با نامحرم و از طرفی وابستگی زیادم کلافم کرده بود تا روزی که خانوادش اومدند خاستگاری .
اما رفتارشون تحقیر آمیز بود خیلیییی بد جلو اومدند طوریکه همه ی آرزوهامو بر باد رفته دیدم فقط میخواستند به من بفهمونند که تمایلی به من ندارند و با اصرار پسرشون جلو اومدند .
وقتی با پسرشون رو در رو میخواستم حرف بزنم بهش نه گفتم و در عین ناباوری برای جفتمون به خاطر رفتار خانوادش ردش کردم و مدتی به شدت افسرده شدم و فکر میکردم با اومدن جایگزین و ازدواج شرایط بهتری پیدا میکنم .
به خاطر همین با خواستگاری که بعد از اون اومد بلافاصله ازدواج کردم و فهمیدم وقتی متوجه ازدواجم شده قلبش دچار مشکل شده . خیلی خودمو بی تفاوت نشون دادم آخه همه چی تموم شده بود .
الان 3 سال از ازدواجم میگذره اما خاطراتش آزارم میده با شوهرم نمیتونم گرم باشم عذاب وجدان داره خفم میکنه .
راهنماییم کنید چیکار کنم ؟
با عرض سلام
خانمی 28 ساله هستم ، 6 ساله ازدواج کردم. یه پسر دو ساله دارم. به شدت به کمک و هم فکری تون نیاز دارم.
با همسرم به روش سنتی ازدواج کردیم. ایشون که خواستگار اومدن یک دل نه صد دل به گفته خودشون عاشق من شدن. اولین خواستگارم بود که بطور رسمی به منزلمون اومدن. تازه دوره کارشناسیم رو تموم کرده بودم. به دلیل شکست عشقی که خورده بودم اعتماد به نفسم پایین بود و یکی از ملاک هام برای ازدواجم این بود که طرف مقابلم منو خیلی دوست داشته باشه . اینم بگم که از نظر حجاب و پوشش نرمال هستم و چهره مم اکثرا میگن جذابی.
خلاصه به عقد همسرم در اومدم که از من 10 سال بزرگتر بودن. دوره اشنایی ما دو ماه طول کشید. بعد از عقد کم کم متوجه شدم که همسرم اونی نبوده که نشون میداد و من میخواستم. در ضمن خیلی خساست به خرج میدادن. خیلی رو من حساس بودن، روزی ده بار یا بیشتر زنگ میزدن کجایی با کی رفتی چرا رفتی و .... حرکات و رفتارهای عصبی هم داشتن.
با سلام خدمت دوستان گرامی
سوال اول:
1-به نظر شما دلایل اصلی اختلافات میان زن و شوهر (زوجین) چی میتونه باشه
از نظر شخص من :
1 - وضعیت مالی
2 - اخلاق طرفین (دو طرف)
3 - چهره
4 - مسائل جنسی
1-وضعیت مالی :
البته سلیقه ای است اما به نظرم حداقل حقوق باید کمتر از یک تومان نباشد
2-اخلاق طرفین (دو طرف):
هر فردی اخلاق خوب و بدی دارد اما به نظرم از میان بد و بدتر باید بد را انتخاب کنیم و اگر از چیزی خیلی بدمان می اید باید مطرح شود .
من خودم شخصا از فحش و ناسزا خیلی بدم میاید حتی به شوخیش
3 - چهره :
البته اینم سلیقه ای است .یکی از خوشگلترین پسرهای کلاسمان رفت با یکی از دخترهایی که خیلی از خودش پایین تر بود ازدواج کرد در صورتی من هیچ وقت حاضر به انجام چنین کاری نیستم
4 - مسال جنسی :
البته تا قیل از اینکه خودم با این سایت آشنا بشم اصلا فکر نمیگردم که چقدر میتونه توی ادامه زندگی مشترک تاثیر گذار باشه
اگر زن یا مرد سرد مزاج باشند آدم تکلیفش دیگه با خودش روشنه اما اگر زن گرم مزاج باشه ارضا کردنش خیلی سخته و این طور که من شنیدم حدود نیم ساعت تا یک ساعت طول میکشه که البته مطمئنم توی زندگی مشترکم بخاطر این به مشکل بر میخورم .
- اگر در موارد بالا چیزی به طور ناقص گفته لطف کنید کامل کنید
- اگر موارد دیگه هم به نظرتان میرسه به موارد بالا اضافه کنید
سوال دوم:
2 - هم کفو بودن یعنی چی ( لطف کنید هر کسی از دیدگاه خودش بنویسه )
DELL
فاطمه منفرد پویا روان شناس در گفت و گو با خبرنگار خانواده باشگاه خبرنگاران با اشاره به روش‌های آرام کردن همسر عصبانی اظهار کرد: حیاتی ترین عامل برای شکل گیری یک ازدواج موفق اعتماد است و در صورتی که به همسرتان اعتماد کامل ندارید در مورد او کنکاش نکنید، چرا که با این رفتار اوضاع بدتر شده و عصبانیت طرف مقابل افزایش می‌یابد.
وی در ادامه افزود: رابطه خود را با همسرتان طوری تنظیم کنید که بهترین دوست و رفیق او باشید و در کارها با یکدیگر مشارکت داشته باشید.
منفرد پویا در خصوص روش های آرام کردن تند خو ترین مردان تصریح کرد : زمانی که همسرتان عصبانی است آرام باشید حتی اگر حق با شما باشد بحث درباره موضوع را به وقت دیگری موکول کنید و با ارائه رفتاری مشابه وضعیت او را همچون آینده معکوس کنید. هنگامی که همسر شما خشم خود را بر ملا می‌سازد به حرف‌هایش گوش کنید و بگذارید هر چه می‌خواهد به زبان بیاورد.
روان‌شناس تأکید کرد: احساسات همسرتان را در مواقع عصبانیت در نظر گرفته و وقتی از دلایل عصبانیت او با خبر شدید و متوجه شدید که شما نیز در این ماجرا مقصر هستید مسئولیت اعمال خود را در نظر بگیرید و برای صلح چند قدم بردارید.
وی در پایان گفت: در مواقع خشم همسرتان عیب جویی های بی دلیل از او را کنار بگذارید چرا که عیب جویی منجر به اوج گیری عصبانیت او شده و اوضاع بدتر می‌شود.
سلام به همه ی دوستانی که این نوشته رو میخونن ! راستش از وقتی با سایت شما آشنا شدم و به مشکلاتی نظیر مشکلات خودم برخوردم خیلی راحت تر میتونم با زندگیم کنار بیام اما یه چیزهایی هست که به شدت آزارم میده از شما راهنمایی میخوام.
من دختری 26 ساله هستم حدود دو ساله عقد کردیم همسرم اولش خیلی احساساتی بود اما و به تمام نیازهای من اهمیت میداد اما اختلافات به تدریج باعث شد از من بدش بیاد و یک سال تمام به من میگفت باید جدا شیم و من دیگه حسی بهت ندارم .
به من بی توجه بود که سه ماه سه ماه بهم سر نمیزد ( همسرم تو یه شهر دیگه زندگی میکنه ) وقتی هم میومد اصلا کاری به کارم نداشت .
اون موضوع جدایی رو با خانواده ها مطرح کرد و وقتی پدرم میخواست مهریه منو بگیره از ترس مهریه پشیمون شد و گفت تلاش میکنم که رفتارم درست بشه .
اما ظاهرا نکرده و وقتی با من صحبت میکنه به شدت بی حال و سرد حرف میزنه ولی با دوستاش شوخ و سر حال ! از طرفی به من میگه دوست دارم همسرم شوخ و به قول یکی بلا باشه و دلبری کنه از طرفی وقتی باهاش حرف میزنم و قربون صدقش میرم هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیده .
قبلا ها حتی زنگ هم نمیزد اما از وقتی قول داده زنگ میزنه ولی دریغ از یک کلمه حرف عاشقانه .
همه بهم میگن تو تلاش خودتو بکن شوخ باش اذیت کن قربون صدقش برو اما من هر کاری انجام بدم اون رفتار خودشو داره در صورتی که با دیگران بسیار خون گرم و مهربون هست ! دیگه از بی مهری هاش خسته شدم
خواهشا بفرمایید که من باید چی کار کنم .
پاسخ :
سلام
آیا اون تفاوت ها باعث نشده که به حرفش گوش نکنید ؟ بذارید صریح بگم . به اطاعت از شوهرتون چه نمره ای میدید ؟
رگ خواب مردها اطاعت شدنه ! یعنی اگه کلمه " چشم " یا عبارت " باشه هر چی تو بگی " رو زیاد از زبون شما بشنوه ، بهش بگی کوه رو جابجا کن ، برات جابجا می کنه !!!
اگه شما مهر و محبت شوهرتون رو می خواید یکی از راه هاش همینه . این که بعضی ها میگن ، مگه تو اسیرشی که هر چی گفت بگی چشم ، مگه کلفت گرفته ، کاری نکن پر رو بشه و ... ، رو گوش نکن .
یه ماشین برای حرکت بنزین می خواد ، بنزین مرد ، اینه ببینه زنش ازش حرف شنوی داره ! حالا شما تو باکش آب طلا بریز ، اگه حرکت کرد !!!
مرد همینه ! شما ببرش تا آسمون هفتم و برش گردون ، بازم با اطاعت شدن شارژ میشه !
اگه مردی مریض روانی نباشه ، عقده دوران کودکی نداشته باشه ، ببینه شما خسته ای ، شرایط اطاعت کردن نداری ، مطمئن باش ازت اطاعت نمی خواد .
البته ناگفته نماند که هنر مرد باید این باشه که جنس اطاعت از خودش رو عاطفی کنه نه مثل سلطان از ترس اطاعت بشه .
خواستی مخالفت کنی ، مخالفت کن ولی با سیاست زنانه . طوری که بوی نافرمانی از شوهر رو نده .
سعی کنید کسی از ماجراهای شما خبر دار نشه . کارهایی که می کنه رو به دیگران منتقل نکنید مگر با هدف مشورت گرفتن . اونم با یک فرد عاقل بی طرف .
این که از ترس مهریه نظرش برگشته ، نکته ی خوبی نیست . اصولا نباید از چنین مردی انتظار محبت داشته باشید . معمولا در شرایط مشابه شما ، کم محلی ها این قدر ادامه پیدا می کنه که بگید مهرم حلال جونم آزاد .
خلاصه کنم ؛
مشکل شما با شوهرتون به احتمال قوی اینه که اون ، حس مرد بودنش رو از دست داده . شما بهش حس مرد بودن رو تزریق نکردید با این کار ها می خواد بگه که مرد هستم .
موفق باشید
مرتبط با سختی های دوران عقد:
چه کار کنم خانواده ام راضی بشن چند ساعت با نامزدم تنها باشم؟
تازه عقد کردم، می خوام از خانواده خانمم شکایت کنم
از دوران عقد خیلی بدم میاد، اصلا ضرورتی داره؟
اشکالی داره در دوران عقد خلوت کنیم ؟
خانواده ی شوهر حق دارند عروس رو در دوران عقد پیش خودشون ببرن ؟
دور بودن از نامزد در دوران عقد و بعد عروسی
در چگونگی مدیریت دوران عقد راهنمایی می خوام
در دوران عقد هستم، مادرم سعی می کنه مچ ما رو بگیره
شوهرم میگه آرزو به دل موندم یه دل سیر بتونم نگات کنم
سلام به دوستان
من 22 سالمه و 7 ماهه ازدواج کردم به روشی کاملا سنتی و همسرم 2 سال از خودم بزرگتره با این که تو سه جلسه خاستگاری اونم تو حضور بزرگترا همدیگرو انتخاب کردیم ولی عاشق شوهرمم خیلی دوسش دارم اونم واقعا دوسم داره .
این عشقی بود که بعد از ازدواج پیش اومد خدا رو شکر میکنم که سپردم به خودش بهترین رو انتخاب کرد دوستان من یه سوال دارم ؛
بعضی از فامیلامون میگن اینقدر فکر نکن شوهرت خوبه یعنی خیلی بهش وابسته نشو شما هنوز 7 ماهه زیر یه سقفین . میگن آدم نباید به شوهرش وابسته باشه ، باید خودش باشه ، من معنی دقیق این حرفو نمیدونم میشه برام معنیش کنین ؟
آیا دوس داشتن زیاد خوبه یا بد ؟ اگه بده چطوری کمش کنم ؟ چون همش اطرافیان میگن عادی میشی باید خاص باشی کمتر با شوهرت حرف بزنی بیشتر دنبال کارای خودت باشی ذره ذره محبت کنی .
خودمم احساس میکنم خیلی دارم محبت میکنم تا الان اصلا باهاش بد حرف نزدم همیشه غذا اماده بوده مرتب و شیک بودم براش واقعا آدم عادی میشه برا شوهرش
دخترهای شیطون وبلاگ به کمک تون نیاز دارم!!!
با شوهرم شرط بندی کردم و شرط رو من بردم . قرار شد هر کی شرط رو برد یک روز کامل فرمانروایی کنه! یعنی هر چی بگه اون یکی اطاعت امر کنه! اما از اون جایی که من ذاتا زیاد آدم شیطونی نیستم ولی میدونم که مردها زن شیطون دوست دارن میخوام کمکم کنید!
میخوام این یه روز و شیطون بشم اما بلد نیستم! به نظرتون بهش بگم برام چه کارایی بکنه؟ قراره یه روز کامل هر چی بهش گفتم بگه چشم و انجام بده. یعنی حرف حرف من باشه. کمکم کنید. کمک!!!!
سلام
من 21 سالمه و همسرم تقریبا 34 ساله . ما تقریبا 4 ساله ازدواج کردیم و مشکلات زیادی داشتیم تا طلاقم رفتیم.
5 ماه پیش از فشار روحی زیاد و دلایل کودکانه خودم به شوهرم خیانت کردم یه برنامه روی گوشیم نصب کردم و با چند تا پسر چت کردم و همسرم دید .
حرف خاصی باهاشون نمیزدم فقط برا یکی شون نوشتم بوس . شوهرم دیده و ناراحته میگه باید جدا بشیم . 5 ماهه بهش میگم غلط کردم ببخش . یه هفته خوبه دوباره شروع میکنه میگه نمیخوام با هم زندگی کنیم دیروزم میگفت برو سکه هاتو ببخش تا بتونم بهت اعتماد کنم باهات زندگی کنم تو رو خدا کمکم کنید چیکار کنم خواهش میکنم
سلام
تو رو خدا جوابمو بدید
چند وقته فهمیدم شوهرم بهم خیانت کرده . تو گوشیش چند تا پیام دیدم . این که طرف کیه مجرده متاهله نمیدونم . بهم نمیگه . فقط خیلی پشیمونه و معذرت خواهی کرده میگه رابطش فقط در حد پیام بوده .
ولی من اصلا نمیتونم باور کنم یه چیزی مثل خوره داره جونم و میخوره دارم دیوونه میشم اصلا نمیتونم فراموش کنم بهش بی اعتمادم فکر میکنم تا از در میره بیرون به طرف زنگ میزنه. یه پسر سه ساله دارم . تمام ذهنیتم خراب شده تو رو خدا راهنماییم کنید .