با سلام و خدا قوت...
من با پسری که دوست خانواده ای بود و ابراز علاقه میکرد حدود 4 سال تلفنی ارتباط داشتیم و دیدار هم توسط ارتباط های خانواده ای حاصل میشد به شدت به هم علاقه مند شده بودیم طوری که شبانه روز در فکرش سپری میشد عذاب وجدان صحبت با نامحرم و از طرفی وابستگی زیادم کلافم کرده بود تا روزی که خانوادش اومدند خاستگاری .
اما رفتارشون تحقیر آمیز بود خیلیییی بد جلو اومدند طوریکه همه ی آرزوهامو بر باد رفته دیدم فقط میخواستند به من بفهمونند که تمایلی به من ندارند و با اصرار پسرشون جلو اومدند .
وقتی با پسرشون رو در رو میخواستم حرف بزنم بهش نه گفتم و در عین ناباوری برای جفتمون به خاطر رفتار خانوادش ردش کردم و مدتی به شدت افسرده شدم و فکر میکردم با اومدن جایگزین و ازدواج شرایط بهتری پیدا میکنم .
به خاطر همین با خواستگاری که بعد از اون اومد بلافاصله ازدواج کردم و فهمیدم وقتی متوجه ازدواجم شده قلبش دچار مشکل شده . خیلی خودمو بی تفاوت نشون دادم آخه همه چی تموم شده بود .
الان 3 سال از ازدواجم میگذره اما خاطراتش آزارم میده با شوهرم نمیتونم گرم باشم عذاب وجدان داره خفم میکنه .
راهنماییم کنید چیکار کنم ؟
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۱۶۰۶ بازدید توسط ۱۳۱۷ نفر
- پنجشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۴ - ۲۲:۵۶