به دل نشستن همون ظاهر بینی و دنبال دختر زیبا بودن نیست؟

سلام

من پسر 29 ساله هستم. شاید 20 جا رفتم خواستگاری. حدودا از یک چهارم شون خوشم اومده که به هر دلیلی جور نشده و از بقیه خوشم نیومد.

فوق لیسانس حقوقم و کارمند رسمی شهرداری . سوالم اینه که به دل نشستن یعنی چی؟ آیا به دل نشستن همون ظاهر بینی و دنبال دختر زیبا بودن نیست؟

من فرق این دو رو نمیدونم. چرا کم پیدا میشن افرادی که به دلم بشینن؟ میدونم که ظاهر بینم .دیگه از خواستگاری رفتن خسته شدم. از هر چی ازدواج  و خواستگاریه بدم میاد. ازدواج و خواستگاری برا من شده ی خاطره تلخ. ملاک های منم  اول به دل نشستنه بعد ایمان و شخصیت... لطفا کمکم کنید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

مادر شوهر بنده به چشم هوو به من نگاه میکنه

سلام

نمازه و روزه هاتون قبول درگاه حق.

مادر شوهر بنده به چشم هوو به من نگاه میکنه و تسلط کامل رو همسرم داره.

لطفا راهنماییم کنید.

پاسخ :
سلام
احتمالا اون به چشم رقیب به شما نگاه می کنه و قصد داره شما رو شکست بده !!!
شما این دید رو نداشته باشید . هر موقع کاری برای همسرتون انجام داد ازش تشکر کنید . به همسرتون بگید به خاطر لطفی که میکنه براش هدیه ای بخره .

در شرایط مشابه ، عروس ها میگن اون می خواد منو ضایع کنه و ...
قبول ! بذارید حس کنه شما رو شکست داده ، اگه دیدش اینه که باید برتری خودش رو به شما اثبات کنه ، بذارید به این قله از موفقیت برسه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) روابط عروس و مادر شوهر (۴۴ مطلب مشابه)

زن بودن و زنانه بودن (1)

عرض سلام و احترام خدمت اعضای عزیز خانواده ی برتر

دیدگاهی که می خوام مطرح کنم تاثیر گرفته از نظریات روانشناسی یونگ هست . که به طور کلی بخوام بگم ، معتقد به تفاوت های زن و مرد به لحاظ روانشناختی علاوه بر تفاوت های بیولوژیک هستش. توی پست هام از کتاب " زن بودن ، نوشته ی خانم تونی گرنت " زیاد استفاده می کنم و همچنین مطالب شخصی خودم . 

آشنایی با ویژگی های شخصیتی باعث می شه نسبت به جنبه های مختلف شخصیت خودمون با دقت بیشتری آگاه بشیم و تحت کنترل خودمون در بیاریمشون و جنبه هایی که مغفول بوده رو تقویت کنیم .

 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

همش با خودم فکر میکنم چرا؟! مشکلم چی بود؟

سلام دوستان ...
من به تازگی دچار مشکلی شدم که امیدوارم درکم کنید و راهنماییم کنید.
دختر 18 ساله ای هستم که به تازگی با پسری آشنا شدم که  4 سال از من بزرگ تر بود... کلا از بچگی تمایلی به دوستی با پسرا نداشتم چون از عواقبش میترسیدم... ولی چون این پسر از آشناهای دورمون بود و بهش علاقه داشتم، درخواستشو مبنی بر ارتباط بیشتر قبول کردم. البته نه سریع که فکر کنه خبریه!
ایشون وضعیت مالی خوبی دارن و هنرمند هستند. حدود یک ماه با هم در ارتباط بودیم.. و دو بار هم با هم بیرون رفتیم... تا اینکه این اواخر اخلاقش عوض شد. دیگه اون آدم سابق نبود. تا اینکه سر یه قضیه کوچیک که قابل چشم پوشی بود، با من قطع ارتباط کرد. خیلی برای من سخت بود.. ازش دلیل خواستم. گفت که سر این قضیه از چشم من افتادی و بعید میدونم دیگه ارتباطمون درست بشه. .منم برای همیشه باهاش خداحافظی کردم.
بچه ها من واقعا گیجم. از لحاظ ظاهری و مالی هیچ چیزی کم ندارم. به طوری که همیشه مورد تحسین دوستان و خانواده م بودم..
و اینکه این آقا اولش با علاقه جلو اومد..
با توجه به اینکه امسال سال کنکورمم هست خیلی ذهنم درگیره... همش با خودم فکر میکنم چرا؟! مشکلم چی بود؟
میشه کمکم کنید؟؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

چگونه سر صحبت را با دیگران باز کنیم ؟

با سلام
به نظرتون در باشگاه و محیط های اجتماعی چگونه سر صحبت را با دیگران باز کنیم و با آنها دوست بشیم؟ مثلا چه سوالی ازشون بپرسم یا درباره چی نظر بدیم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

فکر کنم نیمه گم شده زندگیمو پیدا کردم

سلام دوستای خوبم.

اولا تشکر میکنم از همتون. وجود شما دیدگاه منو نسبت به زندگی مشترک کلی تغییر داد. بهم نشون داد هنوز هستن ادمایی که اسیر سرعت و روزمرگی زندگی نشدن و زندگی با خدا، آرام و صیمیمی رو هدفشون قرار دادن و نه خیلی چیزای دیگرو . اسم نمیبرم که شرمنده شما بخاطر فراموشکاری نشم.

اما درخواستم چیه ازتون. اولا بگم من یکی از کاربرای نسبتا ثابت و شاید شناخته شده ایی براتون هستم. ولی فعلا اجازه میخوام به عنوان برادر ناشناستون باشم. خودم خیلی برای راهنمایی دوستای گلم البته اگر اطلاعات و سوادم اجازه بده ، پست گذاشتم.

دوستای خوبم من بعد از چند مورد آشنایی، فکر کنم نیمه گم شده زندگیمو پیدا کردم. نظر اولیه ایشون هم خدا رو شکر مثبته. دلم میخواد در ادامه حداقل چند جلسه دیگه برا آشنایی وقت بذارم . البته نظر خانواده دختر اینه که یکم زود همه چیز و رسمی کنیم.
حالا از شما میخوام هر چیز مفیدی که به نظرتون و از تجربیاتتون پی بردین که در چند جلسه اول باید حتما بهش پرداخت رو ذکر کنید. دلم میخاد یه مشورت کلی از دوستای خوبم قبل شروع این موضوع بگیرم. بیشتر هدفم اینه که از مجموع نظراتتون به یه تعادلی برسم. وگرنه خودم حتی روی کاغذ میدونم که باید دنبال چی باشم.
ببخشید کارتون و سخت کردم. میدونم یکم روی سوالم مبهمه. شما فقط شاخص ترین مباحثو لطف کنید ذکر کنید. من جمع بندی میکنم تو ذهنم.
دعا هم برا برادر اشناتون یادتون نره. لطفا
همتون عاقبت به خیر بشین. آمین

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

با خواهر مرحومم رفتار خوبی نداشتم، الان عذاب وجدان دارم

سلام
من چند سالیه عذاب وجدان دارم. ماجرا بر می گرده به ده دوازده سال پیش. من یه خواهری داشتم که یک سال از من کوچکتر بود. ما اون موقع حدودا دوازده سیزده سالمون بود.

رابطه ی من با خواهرم زیاد خوب نبود و ما با هم خیلی نمی ساختیم و زیاد قهر می کردیم. و اکثرا هم تقصیر من بود و من خیلی به ایشون خوبی نمیکردم .

تا این که ایشون ناگهان به رحمت خدا رفت و من خیلی عذاب وجدان دارم. از همون موقع خیلی براش نماز و دعا و قرآن خوندم و از رفتار اون موقع هام پشیمونم به نظرتون اون منو بخشیده و این که برای این که این مشکلم بر طرف بشه چی کار کنم؟

"محمد"

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

با مادر زنم چه جوری رفتار کنم؟

با سلام خدمت همه دوستان

سوال من اینه که اگه خدا خواست من ازدواج کردم با مادر  زنم چه جوری رفتار کنم .؟  من خودم بشخصه دوست دارم  بغلش کنم ببوسمش  گاهی اوقات بهش بگم دوسش دارم  و .... به نظرتون  اگه این طوری رفتار کنم  بد نمیشه .؟ همسر آیندم ناراحت نمیشه ؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنید؟

این سوال مثل خوره داره مغز منو می خوره . 

با تشکر

مرتبط با مادر زن:

مادر زن عقده ایم زندگی ما رو خراب میکنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

اگه اعراب به ایران حمله نمی کردن ما الان چه دینی داشتیم ؟

سلام
سوالی همیشه ذهن منو درگیر کرده و اون سوال اینه :
 اگه اعراب در هزار و چند سال پیش به ایران حمله نمیکردند الان دین و مذهب ایرانیان به چه شکلی بود؟ آیا اون جنگها که با کشتار های فراوان و غارتگری های فراوان اتفاق افتاده مورد تایید خدا و پیغمبر بوده؟

لطفا فقط نظر خود را بگید و به کسی توهین نکنید.

پاسخ :

سلام

دو سوال مهمه این سوال کننده محترم :

1 - اگر اعراب به ایران حمله نمی کردند الان چه دینی داشتیم ؟

2 - آیا واقعا در حمله به ایران ، اعراب مرتکب جنایت شدند ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

چند وقت پیش آبله مرغون گرفتم، برای خواستگار مهمه ؟

سلام.

من یه دختره 22 ساله هستم کاردانی معماری دارم و اگه خدا بخواد از مهر میرم برای کارشناسی. ظاهرم مشکلی نداره فقط چند وقت پیش متاسفانه آبله مرغون گرفتم و چند جای صورتم علامتش موند.

شاید برای شما موضوع خنده دار باشه اما این خیلی اذیتم میکنه چون تا قبل از این موضوع صورتم هیچ ایرادی نداشت.

میخواستم بدونم به نظر شما این موضوع تا چه اندازه برای پسر ها و کسی که به عنوان خواستگار برام میاد میتونه مهم باشه. ؟ همش میترسم که نکنه توسط خود اون فرد یا خانوادش مورد تمسخر قرار بگیرم...

خواهش میکنم حقیقت رو بگید میخوام بدونم..  ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

نوع زندگی در عالم برزخ چگونه است ؟ (مباحث یاد مرگ)

کلاً در ارتباط با زندگی برزخی دست ما کوتاه است و تا زمانی که ما به آنجا نرویم نمی توانیم آن را درک کنیم . مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی نقل می کنند که استاد ایشان آیت الله سید احمد کربلایی که از عرفا بود زمانی که از دنیا رفت در یک حالتی ایشان را دید ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ایشان را گرفت و گفت از آن طرف چه خبر دارید؟

او با یک حالتی دست خود را کشید و گفت باید اینجا بیایی تا ببینی چه خبر است . شبیه همین مطلب را نیز مرحوم آیت الله گلپایگانی که از مراجع بزرگ تقلید و همزمان با آیت الله بروجردی بود نقل می کنند . ایشان مرحوم میرزای نائینی را در حالتی دید و از ایشان پرسید از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائینی فرمودند : یک چیزی می گوییم ، یک چیزی می شنوید و یک چیزی می شنویم . باید آن را ببینید .

این واقعیت مسئله است. اما آن چیزی که از اهل بیت به ما رسیده و ما به غیر از این سند دیگری نداریم این است که بعد از مرگ زندگی برزخی به این شکل شروع می شود که روح که تا به حال با این بدن سنگین ، خاکی و گوشتی و استخوانی کار می کرد ، زندگی خود را با یک بدن سبک آغاز می کند .

بدن سبک همان بدن برزخی است که به آن بدن مثالی هم می گویند. چون شکل و مثل این بدن است .

از امام صادق (ع) پرسیدند که بعد از مرگ چطور زندگی می کنیم ؟ حضرت در یک روایتی فرمودند : در یک بدن هایی مثل بدن های دنیایی . بهترین مثال شبیه همان چیزی است که در خواب می بینیم. در خواب بدن گوشتی زیر لحاف است و هیچ تحرکی ندارد ، اما آن بدن را می بینیم که کاملاً فعال است ، حرکت می کند ، می فهمد ، می خورد ، می آشامد ، درد می کشد و لذت می برد .

البته بدنی که با آن در برزخ هستیم این بدن که ما در خواب می بینیم نیست . هزاران بار متکامل تر از این بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنیا است . اما بدن برزخی ، ما از عالم دنیا بیرون رفته ایم و به عالم کامل تری رسیده ایم .

در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود که وقتی بعد از مرگ ما وارد عالم برزخ می شویم در یک شکل و قالبی مانند همین قالب دنیا هستیم . پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگینی ندارد . بدن برزخی می خورد ، می آشامد ، لذت می برد و درک و فهم دارد . لذت و عذاب او یا درک و فهم او به مراتب قوی تر از درک و فهم و لذت و عذاب هایی است که در عالم دنیا می برد چون کامل تر بوده و حجاب هایی دنیایی برداشته شده است .

شخصی از امام صادق (ع) پرسید که بعد از مرگ ارواح کجا می روند ؟ امام صادق (ع) فرمود : ارواح مومنین در یک اتاق هایی مربوط به بهشت برزخی از غذاهای آنجا می خورند . از نوشیدنی های آنجا می آشامند . البته خوردن و آشامیدن در بهشت مانند دنیا فقط تأمین غریزه نیست، آنجا قرب می آورد . در این دنیا بدن ما نیاز دارد و یک تأمین غریزه است . حیوانات نیز می خورند و می آشامند . اما در آن جا خوردن برای شخص قرب به همراه می آورد .

بعد حضرت فرمودند : مومنین در برزخ یکدیگر را می بینند ، می شناسند و با یکدیگر انس داشته و مراوده دارند . شخصی که از دنیا می رود اگر بهشتی باشد به دور او جمع می شوند . از او سوال کرده و راجع به فامیل می پرسند . البته نظام زندگی برزخی اجتماعی نیست و نظام فردی است . زندگی ما در عالم دنیا اجتماعی است .

در جامعه همه به یکدیگر احتیاج داریم. ما به مشاغل مختلف احتیاج داریم و به تنهایی نمی توانیم نیازهای خود را برآورده کنیم . احتیاج به نانوا، قصاب ، پزشک و .. داریم . اما آنجا دیگر اینگونه نیست . آنجا زندگی هر نفر فردی است . یعنی هر کسی در گرو اخلاقیات ، عقاید و اعمال خود است . زندگی اجتماعی به این معنا که به یکدیگر وابسته بوده و به هم کمک کنیم وجود ندارد . اما می تواند به صورت جمعی بوده و در کنار هم جمع شویم و یکدیگر را ببینیم .

یعنی خانواده ها می توانند یکدیگر را ببینند . جزو لذت های بهشت برزخی این است که افراد یکدیگر را دیده و با هم انس بگیرند . این یک لذتی است که شامل حال مومن می شود . از طرف دیگر شخصی که دچار جهنم و عذاب برزخی می شود هم خوردن و آشامیدن دارد اما این خوردن و آشامیدن برای او عذاب است .

در زندگی برزخی تکامل و رشد وجود دارد . اما تکامل برزخی ، تکامل عملی نیست . یعنی آنگونه نیست که ما آنجا بتوانیم اعمال انجام دهیم یعنی خیرات کرده ، نماز بخوانیم و بتوانیم کارهای خود را جبران کنیم . یعنی دار عمل و مزرعه همین دنیا است . اما تکامل معرفتی و علمی است . یعنی مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراری برای فرد کشف می شود . افرادی که اهل بهشت هستند با دیدن و فهمیدن لذت آنها بیشتر می شود . افرادی که اهل عذاب هستند ، حسرت و عذاب آنها بیشتر می شود .

در روایتی از امام موسی ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافی است که حضرت به یکی از افرادی که در کنار ایشان نشسته بودند فرمودند که دوست دارید در دنیا عمر شما طولانی شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دلیل؟ گفت خیلی سوره ی قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که این سوره را زیاد بخوانم . امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصی از مومنین که از دنیا برود اگر در دنیا قرآن را نیاموخته باشد ( البته به شرطی که برای آموختن کوتاهی نکرده باشد) در عالم قبر به او تعلیم می دهند . بنابراین تعلیم و رشد علمی در آنجا وجود دارد .

بعد حضرت فرمود : به این خاطر که درجه ی او را بالا ببرند . چون درجات بهشت به اندازه ی آیاتی است که خوانده اید و بر جان شما نشسته است ، به شما می گویند بخوانید و بالا بروید . لذا در آن دنیا به او تعلیم می دهند .

در روایاتی است که بچه ها ی کوچکی که هنوز بالغ نشده و از دنیا می روند و یا حتی سقط شده و از دنیا رفته اند در یک روایت است که حضرت ابراهیم (ع) آنها را در عالم برزخ تربیت کرده و از جهت معرفتی آنها را رشد می دهد .

پیامبر فرمود: من در معراج دیدم که بچه های زیادی به دور او نشسته بودند. در روایت دیگری است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شیعیان ما که از دنیا می روند حضرت زهرا (س) تربیت می کند. اینها همه تکامل های برزخی است . به همین خاطر است که شما در دعاها صلوات برای اهل بیت فرستاده و ترفیع درجه برای آنها می خواهید . در تشهد نماز شما می گویید که خدایا درجه ی پیامبر را بالا ببر. دعا برای ترفیع درجه نشان می دهد که درجات هنوز وجود دارد .
در بهشت برزخی این رشد و تکامل می تواند وجود داشته باشد ، آیا در جهنم برزخی نیز ممکن است رشد و تکاملی بوجود بیاید که فرد دیگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟

کسانی که حداقل های شرایط ورود به بهشت را دارند یعنی اصل ایمان را دارند اما در دنیا گناهان زیادی مرتکب شده اند . کسانی که اصل ایمان ، اعتقاد به پیامبر و ولایت اهل بیت را دارند یعنی عقائد را دارند ولی عمل نداشته یا معصیت زیاد دارند، باید در مراحلی پاک شده و کفاره ی اعمال بدی را که انجام داده اند ببینند .

این پاک شدن یا در فشار هنگام مرگ است ، یا شب اول قبر است و یا در مراحل برزخ است . لذا در روایتی داریم که عذاب های برزخ برای مومنین کفاره ی گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند .

اما برای کافران و کسانی که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند . یعنی مستضعف فکری نبوده اند که حق به آنها نرسیده ، رسیده اما قبول نکرده اند . این افراد در جهنم برزخی هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است .

یعنی مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بیشتر به باتلاق فرو می روند . هر چه قدر حجاب ها بیشتر برداشته شود حسرت و پشیمانی آنها بیشتر می شود .

خیلی از افراد می پرسند برزخ کجا است ؟ فکر می کنند برزخ در آسمان ها است . یعنی یک گمان عوامانه ای در اذهان شکل می گیرد که گویی برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است . به هیچ وجه اینگونه نیست . تمام آسمان ها و کهکشان ها که با میلیاردها سال نوری با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنیا هستند . فاصله ی عالم برزخ با ما فاصله ی مکانی نیست . فاصله ی زمانی هم نیست که چند میلیون سال دیگر به آن برسیم . فاصله ی رتبی است .

مثلاً اگر الان یک حیوانی در یک مکان و یک زمان کنار ما باشد، ما چیزهایی می فهمیم که او نمی فهمد . چون رتبه ی ما متفاوت است . پس الان رتبه ی ما پایین تر از برزخ است که نمی توانیم بشنویم و درک کنیم . همین الان اینجا برزخ است . یعنی در باطن این عالم برزخ وجود دارد اما نباید به سراغ بعد زمانی و مکانی برویم. و اگر بخواهیم باطن را بفهمیم اینگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن می رویم .

" مباحث یاد مرگ - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا - http://samtekhoda.tv3.ir "

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مباحث یاد مرگ (۷۹ مطلب مشابه)

بگین چطور آرامشم رو بدست بیارم؟

سلام من دختر گرمی هستم که اهل خودارضایی نیستم. گرم بودنم خیلی آزارم میده به طوری که من در شبانه روز فقط چند ساعت نیاز ندارم. فعلا شرایط ازدواج ندارم یعنی خانواده ام اجازه نمیدن. نیاز من از گرم بودن دیگه گذشته و مدام مجبورم حواسم رو پرت کنم ولی بازم نمیشه و گاهی گریه ام میگیره وقتی نمیدونم باید چیکار کنم. همه بهم میگن گوشه گیر و بد اخلاق شدی ولی هیچکس درکم نمیکنه.

با توجه به اینکه مدام نیازم داره سرکوب میشه احتمال داره به مرور زمان سرد بشم؟ من دوست ندارم سرد باشم پس راهکار ندین که فلان چیز رو بخور. میترسم از اینکه سرد بشم. دوست دارم وقتی ازدواج کردم به همین شدت گرم باشم.

ضمنا نگین نماز بخون و... آخه مگه شما تشنتونه نماز بخونین تشنگی رفع میشه؟؟ بگین چطور آرامشم رو بدست بیارم؟؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

میترسم بعدا پشیمون بشم که چرا باهاش ازدواج کردم ؟

سلام
دوستان من یه دانشجو هستم عاشق همکلاسیم شدم اول درخواست ازدواج و با واسطه بهش رسوندم ولی شرط گذاشت که باید محل زندگیمون شهر اون باشه ولی بعد کلا قبول نکرد و گفت اصلا نرم حتی خواستگاری.برا همین من مجبور شدم خودم رفتم جلو و بهش گفتم البته از طریق پیام چون رو در رو خجالت میکشیدم. الان اونم تقریبا قبول کرده ولی خب شرط اولشو هنوز داره  و منم تقریبا مشکلی با رفتن به شهرشون ندارم چون فاصلش دو سه ساعته تا شهرمون.
اون یکم بی حجابه ولی به خاطر  من حاضره چادر سرش کنه اما من دوست دارم خودش به این باور برسه و با اینکه نماز و روزه هم میخونه و میگیره ولی الان احساس میکنم شاید یکم از لحظ اعتقادی فاصله داریم چون من واقعا پسر مذهبی هستم و تا اونجایی که میتونم به اسلام و احکامش پایبندم  ولی گوشه وبلاگ خوندم زنان محجبه و پاکدامن نصیب مردان خوب میشن تعریف نباشه ولی انقدر از خودم مطمئن هستم که  حداقل خیلی از کثافت کاری هایی که میشده رو انجام ندادم بازم میگم حمل بر تعریف از خود نشه و یه ترس و استرسی وجود منو گرفته نمیدونم چه باید بکنم
از طرفی یه کوچولو دماغش روش انحنا داره ولی خب کوچولوئه میترسم بعدا همین باعث دلسردی بشه ولی واقعا احساس میکنم دوستش دارم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

راه حل بدید که از این بحران خارج بشم

سلام دوستان

متن یه کم طولانیه ، اگه حوصلشو داشتید کامل بخونید. البته خیلی مختصرش کردم.

شماها منو نمیشناسید، و من هم شما رو نمیشناسم. اینو گفتم تا بدونید که دارم راستشو میگم و دلیلی هم ندارم که بخوام دروغ بگم. اگه میخواستم به خودم دروغ بگم دیگه اصلأ اینجا نمی نوشتم و با خودم حلش می کردم.

ماجرا از این قراره که من یه دختر عمو دارم که حدود 2 سال پیش بهم ابراز علاقه کرد. ولی من هرگز این ابراز علاقشو قبول نکردم و بهش میگفتم ببین من این اس ام اساتو نادیده میگیرم، ولی اجازه نده روابط دختر عمو پسر عمویی مون بهم بخوره چون من خیلی از این جریانا رو دیدم تو دوستام که رفتن سراغ عشق و عاشقی از فامیل و الان بخاطر گذشته دیگه کلأ با هم در ارتباط نیستن، بخاطر روابط احساسی بی عاقبت.

دلیل بعدیش اینکه از من 6 ، 7 سال کوچیکتر بود. ( بابا وقتی این ابتدائی رو تموم کرده بود، من داشتم دیپلم میگرفتم!! واسش روزنامه دیواری درست میکردم!!! انشاء مینوشتم واسش!! اومده بود میگفت من لیلی تو ام مجنون من!!! )

راستش من به این قضیه سن خیلی حساسم و دوست دارم همسرم بین یک تا سه سال از من کوچیکتر باشه. دو سال پیش تو دوران چهارده پانزده سالگیش بود و من هم که میدونستم دخترا و همینطور پسرا تو این سن و سالها تریپ عشق و عاشقی برمیدارن، ردش میکردم. دلایل زیادی داشت. همینطور یکیش هم این بود که میدونستم هیچ تضمینی نیست که آدم با دوست دخترش یا اونی که دوستش داره بهش میرسه یا نه.

باور کنید انقدر عاشق و معشوق دیدم که به هم نرسیدن به دلایل مختلف! ازدواج رو یه جور قسمت میدونم. روز ازدواج با کسی پای سفره عقد میشینی که اصلأ باورت نمیشد یه روزی با این خانم یا آقا بخوای ازدواج کنی. بعد از اونهمه روابط و ...

دختر عموم هی بهم زنگ میزد، شمارمو از گوشی مامانش برداشته بود. تا سه چهار ماه همیشه کارش این بود. منم شمارشو تو لیست رد میذاشتم، اس ام اساشو تو بلاک میذاشتم ولی دست بردار نبود. راستش منم داشتم یواش یواش عاشقش میشدم. مطمئن شده بودم که واقعأ منو دوست داره که اینقدر سمجه.

تا اینکه یه روزی اومد که هر چی از دهنم در میومد بهش گفتم. بعد از چهار پنج ماه که بهم ابراز علاقه کرده بود فهمیدم که به داداشم هم اس ام اس میده و بهش شارژ میفرسته و بهش میگفته عشقم، دوستت دارم و این حرفا. ولی داداشمم هم بهش اهمیت نمیداد. بعد از اونهمه جنگ و دعوا همشو انکار کرد. با اینکه همه چیز مثل روز روشن شده بود، ولی بازم داداشم که میترسید وارد رابطه عاشقانه باهاش بشم منو با همسایه عموم اینا آشنا کرد که اون پسره هم باهاش دوست شده بود و حتی رفته بود خونشون و باهاش بوسیدن و بغل کردن بوده. من مات و مبهوت شده بودم! من هم همه این حرفا رو بهش میگفتم و باز زیرش میزد.

من حرفای اون پسره رو باور میکردم چون احساس میکردم که راست میگفت. بعد از اینکه دستاش هر روز واسم بیشتر رو میشد، هربار بهم میگفت نه ببخش، من نبودم، غلط کردم و اینا...

بعد بازم میرفت با اون پسره حرف میزد که آره من میخوام جوانی کنم و بعد تو فامیلمون یکی هست که قول و قرار ازدواج با هم گذاشتیم. این پسره هم هر چی این میگفت رو میومد به من میگفت! از بس تو فامیل راست میرفتم راست می گشتم دیگه فکر میکرد منم یه آدم ساده ام و هیچی حالیم نیست. چرا دروغ بگم؟ دختر خواستنی بود، خوش رو. خیلی از فامیلا اونو واسم پیشنهاد میدادن واسه ازدواج، منم تو دلم میگفتم که خودش بلیط خودشو سوزوند...

تو روزای سخت زندگیم بودم که دیدم باز دست از سرم برنمیداره و باز هم حرفاش به گوشم میرسید. حدود یکسال از ابراز عشقش بهم میگذشت که منم تصمیم گرفتم زهرمو بهش بریزم تا ببینه با کی طرفه. منم گفتم آره عزیزم منم عاشقت شدم، و باهاش ... برقرار کردم. رابطه کامل نبود و ... به پایین تنه هم کاری نداشتیم. دو سه بار اینکارو کردم و بعد بهش گفتم که دیدی؟ منم میتونم مثل همه پسرای دیگه باشم و باهاش خدافظی کردم.

یکسال از اون ماجرا میگذره و من بعد از اون ماجرا حس میکنم دیگه یه آدم دیگه شدم. هیچوقت و هیچوقت حتی به انگشت یه دختر هم دست نزده بودم. قبلش سه، چهار سال عاشق دختری بودم که اونم عاشق منم بود ولی حتی ناخنم رو هم بهش نزده بودم. من با دخترای زیادی حرف زدم ولی قسم به این ماه عزیز به هیچ دختری تا حالا نه شماره دادم و نه یادم میاد که سر راه بهش متلک انداخته باشم. حتی اون عشقم که حالا دیگه نیست و ازدواج کرده هم اوایل که فهمید عاشقش شدم خودش شمارمو پیدا کرد. ولی الان همیشه احساس گناه میکنم که اگه دخترعموم راه اشتباهی رو بره، مسئولش منم.

 

دروغ چرا؟ بعد از رابطه حس میکنم تازه عاشقش هم شدم. آدمی نیستم که بخاطر روابط گذشته یه دختر، این موضوع تو ازدواج با اون منو تحت تأثیر قرار بده، ولی چون با داداشم هم رابطه داشته هیچوقت نمیتونم باهاش ازدواج کنم. این دختر هرگز چنین موجودی نبود که تو این سنش با چند نفر همزمان حرف بزنه، یه دوست ناباب داشت که اون اینو به بیراهه کشوند.

از پارسال تا به حال خیلی داغون تر و خرابتر شدم. بعضی وقتا میگم حقش بود، بعضی وقتا خودمو سرزنش میکنم که اگه حتی اون هرچی بود نباید تو خودتو خراب میکردی. البته نباید نقش اون حس شیطانی رو هم نادیده بگیرم، تو دوران سختی بودم و میخواستم از زیر بار اون فشار در بیام. حس شیطانی و حس انتقام دست به دست هم دادن تا اون اعمال از من سر بزنه.

الان باز هم همدیگه رو میبینیم میان خونه ما، ولی دیگه سعی میکنم گذشته رو فراموش کنم و باهاش مثل دختر عمو پسر عمو سلام و احوالپرسی میکنم و صحبت میکنم. اون قضیه عین خیال این نیست، منم میخوام عین خیالم نباشه ولی تو درون وقتی این فکر سراغم میاد داغونم میکنه.

من میخواستم اگه میشه کمکم کنید و راه حل بدید که از این بحران خارج بشم چون خیلی عذاب وجدان دارم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)

انجام کارهای بد به نظر شما سخت است یا آسان ؟

سلام
سوالی داشتم که خواستم روش دقت بشه بعد پاسخ داده بشه.
مثلا فردی به دلیلی دروغی میگه. خوب برای اینکه دروغش فاش نشه و رسوا نشه مجبور میشه دهها دروغ دیگر هم سر هم ببافه. در ضمن اضطراب و نگرانی که مبادا دروغش افشا بشه و آبرویش بریزه مرتب آزارش میده. به نظر شما انتخاب دروغ کار آسانی بوده یا سخت ؟
اگر اون شخص راست بگه به نظر شما کار اسانتر را انتخاب نکرده دیگر دچار استرس هم نیست.
حالا این موضوع در گناهان دیگر هم صادق است. مثلا رابطه های پنهانی دوست شدن دختر و پسر. اون قدر سختی فشار را تحمل می کنند که کسی متوجه این قضیه نشه و ابروش نره. و مواردی از این قبیل مانند دزدی و خیانت و غیره...
شما فکر نمی کنید اگر هر چیزی طبق موازین شرع یا عرف انجام بشه اسانتر نیست. مثلا جوانی که از طریق خانواده با دختری نامزد بشه. ایا دیگر دغدغه ای خواهد داشت آیا راحت و آسان با یکدیگر سخن نخواهند گفت.
سوال من اینه که با توجه به اینکه راحتی در صداقت و درستی و صفات پسندیده و دوری از گناه است. پس چرا خیلی ها کار سخت تر را انتخاب می کنند و اون راه ناصواب و خطا را که هم باعث از بین رفتن وجهه اجتماعی و هم خانوادگیشون میشه. و دیگر مورد اعتماد کسی نیستن.
لطفا نظرات خود را بیان کنید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)