سلام
اصلا اعتماد بنفس ندارم ، خداییش قیافم خوبه . من شیرازیم و کلا آب و همه ی شیرازیا تقریبا فنچن ، من 18 سالمه وزنم 45 قدمم 160 اما چون فنچم روم نمیشه داخل جمع حضور پیدا کنم. بنظرتون من چکارکنم ؟؟؟ لطفا راهنمایی کنید .
این سایت درامد از اینترنت با نام پارس پا قانونیه ؟ صلاح میدونید عضو شم ؟ حرفایی که میزنن واقعیته ؟ چه کارایی باید انجام بدم . میشه این برادری رو در حقم کنید کامل راهنماییم کنید که روش کارشون چیه . چیش به اونا میرسه ؟
پاسخ :
سلام
پارس پا یک سایت کسب درآمد از اینترنت هستش که همزمان به چند روش کار می کنه . اگه اشتباه نکنم از عمر اولیه ی پارس پا حدود 2 سال میگذره . اوایل فقط به روش پاپ آپ کار می کرد و کم کم دامنه فعالیتش رو گسترش داد .
در حال حاضر به چند روش میشه از پارس پا کسب درآمد کرد :
1 - پاپ آپ و همکاری در فروش که قبلا توضیح داده شد .
2 - فروش فایل :
به جرات میشه گفت اگه دولت روی این قسمت کار کنه و مجلس هم قوانین سفت و سختی رو در حمایت از فعالان این قسمت تصویب کنه شاید بشه گفت بخش زیادی از معضل بیکاری کشور حل میشه !
فرض کنیم شما دانشجوی فلان دانشگاه هستید که از شانس خوبتون با فلان استاد مطرح واحد گرفتید . از اول ترم شروع می کنید به جزوه نویسی یا ضبط صدای استاد . در پایان ترم میاید از جزوه ها اسکن می گیرید و در سایت هایی که در بخش فروش فایل فعال هستند عضو میشید و اسکن ها رو در یک فایل قرار میدید و در سایت به معرض فروش میذارید .
فرض کنیم برای این فایل 5000 تومان قیمت میذارید . 1000 تومان از هر فروش رو به بازاریاب و 1000 تومان رو هم به سایت میزبان ( مثلا پارس پا ) اختصاص میدید . برای خودتون از هر فروش 3000 تومان می مونه .
اگه این فایل شما رو 1000 نفر بخرن ، 3.000.000 تومان به حساب شما واریز میشه . به احتمال 99.99 درصد میشه به پارس پا اطیمنان کرد .
چه هنر و دانشی داری ؟ اگه بتونی دانشی که داری رو به صورت یک فایل در بیاری می تونی از اون کسب درآمد کنی . آشپز خلاقی هستی ؟ در خیاطی مهارت داری ؟ در فلان رشته ورزشی حرفه ای هستید و ... ! می تونی تجربیاتت رو به صورت یک جزوه یا کتاب دربیاری و بفروشی .
هیچ هنری ندارم ولی وقت تا دلت بخواد !
بازم میشه از این روش کسب درآمد کرد ! بگرد تو سایت های مختلف ، مثلا جوک ها رو جمع کن و بفروش ! مقالاتی با فلان موضوع رو آرشیو کن و بفروش !
کسانی که با اندروید سر و کار دارن احتمالا سایت کافه بازار رو میشناسن ! یه خوش ذوقی اومده مطالب جالب و سرگرم کننده سایت بیتوته و ... رو جمع آوری کرده و اونا رو به صورت یک نرم افزار اندروید درآورده ! اسمش رو هم گذاشته "خر کیف" !
تا حالا بالای 200.000 بار این نرم افزار رو خریدن ! اگه از هر خرید 1000 تومان صاحب "خر کیف" بمونه ، این بنده خدا تا حالا 200.000.000 تومان به جیب زده !!!
یکی دیگه اومده قوانین مختلف رو به صورت اندروید در آورده و تا حالا بالای 20.000 تا 6000 تومان فروش کرده ، یکی دیگه اومده کد های مختلف اندروید رو جمع کرده و تا حالا بالای 50.000 تا 2000 تومان فروش داشته !
پس شما هم اگه چیزی دارید که فکر می کنید برای بقیه جالب باشه می تونید در یکی از سایت های فروش فایل عضو بشید و اون رو بفروشید . البته تا جایی که امکان داره باید حجمش کم باشه .
موفق باشید
سلام دوستان
یه راهنمایی ازتون می خوام
من یه دختر *2 ساله هستم. خانواده من با خانواده یکی از دوستان مادرم رفت و آمد دارن. خانواده آنها یه پسر ۱۶-۱۵ دارن که پسر خیلی خوبیه. هر موقع که به خونشون می رفتم با من راجع به درس و مدرسش صحبت می کرد. علاقه زیادی نسبت به من پیدا کرده بود به طوری که مادرمم متوجه شده بودن.
با پولاش برای من کادو می گرفت. از این کاراش زیاد خوشم نمی یومد. وقتی احساس کردم دیگه داره زیاده روی می کنه تصمیم گرفتم جواب اس ام اساشو ندم. حالا فکر نکنید ما با هم اس ام اس بازی می کردیم نه گاهی اوقات اون یه دونه می فرستاد منم کوتاه جوابشو می دادم اونم فقط برای اینکه دلش نشکنه. وقتی دید جواب نمی دم شروع به زنگ زدن کرد تا اینکه برادرم فهمید. عصبانی شد و گفت بیخود می کنه بهت زنگ می زنه. شمارشو بلوک کرد.
دیگه خونشون نرفتم تا چندین ماه . اونم دیگه زنگ نزد. تا چند وقت پیش به اصرار مادرم رفتیم. منم دلم برای اون خانواده تنگ شده بود البته فقط به شرطی رفتم که تا قبل از اینکه پسرشون بیاد از مدرسه برگردیم. موقع رفتن فقط دیدمش بهم سلام کردیم. تا الان که دوباره اس داده.
چیکار کنم جوابشو بدم؟ اصلا منظورش چیه از این اس دادنا ؟ من که چند سال ازش بزرگترم.
کمک میخوام از دوستان عزیز
سلام من دختری 19 ساله هستم یک ماهی میشه که اتفاقی با این سایت اشنا شدم و تا حدودی مطالبش رو خوندم من بین دو راهی قرار گرفتم دوست دارم کمکم کنید.
من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم دو تا برادر و یه خواهر بزرگ تر دارم خودم بچه اخر خانواده و به قول بابام نی نی محسوب میشم چون با این که از نظر فکری و جسمی بزرگ شدم اما همیشه نقش یه بچه کوچیک برا پدرم داشتم خانوادم رو ازدواج خیلی احساسن مخصوصا رو سن و درس خوندن خودم هم همین طور تازه یک ماهی هست که خواهرم تو سن 30 سالگی عقد کرده البته اون خودش خواستگاراش رو رد میکرد ولی الان خدا رو شکر راضی هست.
من خودم رشته ریاضی هستم و برادرام مهندس اونا و پدرم رو من خیلی حساسن باورتون میشه من تافل زبانم رو گرفتم هشت سال قلم چی میرفتم الانم درس دارم امسال اولین سال کنکورم بود قبول شدم ترم بهمن هستم میخواستم بگم من همیشه با ازدواج فامیلی مخالف بودم اصلا با ازدواج مخالف بودم هیچ کس حق نداشت اسم منو بیاره بابام و برادرام عصبانی مشدن خودمم میگفتم نههههههه ولی خواهر و مادرم موافقن با فرد مناسب.
یک ساله که پسر داییم ازم خواستگاری کرده البته اونا مرکز استان هستن ولی خیلی در ارتباطیم اونم چهار سال چون ما قبلا یه شهر دیگه بودیم دور از فامیل. خلاصه من تعجب کردم که چرا اون از من خواستگاری کرده چون واقعاااا ادم خوبیه یعنی همه ملاک های اولیه من رو داره با ایمان هست اخلاقش عالیه درک داره و قابل اعتماد هست شدید من اول باورم نمیشد با کلی التماس اومد رسما باهام صحبت کرد گفت سه ساله که عاشقتم ولی به خاطر اینکه مطمین بودم خانوادت شاید قبول نکنن جلو نیومدم کلی از رفتارهای من که تازه برا کسی نمیگم باخبر بود میگفت اول از این که پاک و با حجاب هستی خوشم میاد و بعد در مورد درکم و رفتارای خاصم صحبت میکرد .
واقعا چشمام چهار تا شده بود اون همش میگه من با توکل به خدا و حضرت فاطمه پیش اومدم خلاصه سرتون درد نیارم از همه نظر عااالی هست با روحیات من خلاصه من عاشق داداشام هم هستم اونا میگن ما خیلی با پسرا بودیم رو خوبی این پسر شک نداریم حتی دست رو قران میزاریم ولی زوده منم همین رو میگم که زوده و درس دارم اما اون قبول کرده و میگه من تا یک سال دیگم صبر میکنم بابام که همیشه جوش میاورد ولی رو این دهنش بسته شده تاحالا صد دفعه گفتم نه .
اما باز هفته قبل اومد و دیشب هم گفتم نه به خاطر خانوادم و شرایط خودم گریه کرد دلم کباب شد اون میگه من موقعیتت میدونم صبر میکنم من ناامید نمیشم به حضرت فاطمه و ائمه توکل کردم دیشب بهش گفتم باشه یه بار دیگم فکر میکنم. در ضمن بگم چون ما فامیل هستیم اول که نه اوردیم بهانش گزاشتیم رو اینکه ما فامیل هستیم شاید ازمایش ها به هم نخونه برا همین رفتیم ازمایش که اگه نخورد اون بره کنار ولی هم ازمایش خونی و هم ژنتیک مشکلی نداره خودش گفت من توکل کردم اگه جور نبود پایه و اساسش هم جور نمیشد از یه طرف بحث برادرام و بابام هست از یه طرف خودم میگه به خدا من باهات میمونم درست بخون هر کاری خواستی واسه پیشرفتت میکنم تازه خودش رفته برا ترم بهمن که دانشگاه دارم دنبال خوابگاه نمیدونم این دفعه چه جوابی بهش بدم تو رو خدا اقای نجفی شما هم به من جواب بدید و دوستان دیگه من چیکار کنم؟؟؟
چه جوابی بدم اصلا نمیتونم فکر کنم
سلام
من یک دانشگاه خوب میرم و یک رشته مهندسی میخونم
مانتوی ام ولی بسیار سرسنگین موهامو بیرون نمیزارم الکی بلند بلند نمیخندم اهل دوست پسر نیستم و درسمو میخونم
حالا چند وقته یکی از شرترین بچه های کلاس به من گیر داده هی اذیت میکنی
همه دختر های کلاس اذیتم میکنن فکر میکنن من کاری کردم که این آقا پسر منو اذیت کنه
هی تیکه میندازه بهم هرجا هم میرم دنبالمه تو اتوبوس دانشگاه سرکلاس هی نگام میکنه
از یکی از بچه ها تازه شنیدم بین خودشون منو دوست دخترش میدونه!!!!
واقعا اعصابم خورد شده چیکار کنم که تیکه انقدر بهم تیکه نندازه و دنبالم راه نیافته آبروم رفته
بهنام :
سلام خدمت کسایی که واقعا قصد راهنمایی و کمک دارند.
من پسری حدودا 26 ساله هستم..حرفایی که میزنم جز واقعیت چیزی نیست. و از شما دوستان توصیه و راهنمایی جز واقعیت و کارامدی نمیخوام.
مشکل اصلی من حول مسایل جنسی میگرده .. و به خاطر این با مشکلات عدیده ای مواجه شدم که اگر بخوام رو راست باشم دیگه واقعا نمیتونم به تنهایی حلش کنم و نه شوقی دارم نه انرژی .. من اولین بار حدود شانزده سالگی استمنا کردم و تا الان قریب به ده سال میگذره.. اگر در هر سال دویست بار اینکارو کرده باشم یعنی تا الان دو هزار بار این عمل رو مرتکب شدم.. گر چه خودم مطمئنم این رقم خیلی بیش ازین حرفاست..
وقتی وارد دانشگاه شدم یکی از دوستان گفت کشیدن سیگار برای رفع عطش جنسی بسیار موثر است..من هم که خیلی مغموم و ناراحت از اون شرایط بودم اقدام به استعمال سیگار کردم... از حق نگذریم اوایل واقعا تاثیر داشت و حتی فکر اینطور چیزها هم به ذهنم نمیومد.. اما کم کم همنطور که همه میدونن تاثیرش موقتی بود و من موندم با اعتیاد به سیگار و استمنا... این رویه چند سال حتی در دوران خدمت سربازی و بعد از ان ادامه داشت تا اینکه وارد مخمصه دیگری شدم..
سلام
چند وقته دچار روزمرگی شدم. شما این وقتها چیکار میکنید؟ هفت روز هفته یا دانشگاهم یا سر کار. فقط ظهرا دو سه ساعت خونه ام که اونم حوصله تو جمع خونواده نشستنو ندارم میرم یه اتاق دیگه حتی سرسفره نشستن هم با اکراه میرم.
چند ماهه کلافه شدم از اینکه همه روزام تکرار روزای قبله. چند وقت پیش همینجوری شدم یکماه همه چی رو تعطیل کردم و رفتم سفر. اما الان تا عید نمیتونم هیچ تغییری تو برنامه ام بدم. جمعه هام کلاس دارم.خیلی بی حوصله شدم. چیکار کنم به نظر شما که تا 4 ماه دیگه دووم بیارم ؟
من از بچگی عادت به کل کل کردن با پسرا داشتم بعضی وقتا میشود که یکدفعه انگار خل وضعا عاشقم میشدن و قسم میدادن و تنهاشون نذارم منم دلم براشون میسوخت باهاشون میموندم اما کم کم حتی واس اذیت کردنم ازشون بدم میومد و بیخبر ولشون میکردم.
الان چند تا کیس ازدواجی عالی دارم اما بخاطر عادت بدی که پیدا کردم قادر به تصمیم گیری نیستم سنمم 17 و اوج شیطنت . لطفا راهنماییم کنید.
من واقعا سر در گم شدم. رابطم با پسرا فقط در حد اس و زنگ بوده اونم نه رو حساب دوس داشتن فقط رو حساب اذیت . اما میترسم بعد از ازدواج خدای نکرده وسوسه بشم
با سلام
من یک مرد ۳۳ ساله هستم از دوران جوانی بدلیل اینکه قد و قامت کوتاه و اندام ظریفی داشتم همواره ناراحت و افسرده بودم از اینکه در دانشگاه و محیط کار میدیدم از بیشتر خانمها کوتاه تر و کوچکتر هستم اعتماد به نفسم را از دست داده ام حتی زمانی که به استخر میرم با مشاهده هیکل نوجوانی که شاید ده سال از من کوچکتر ولی از من قد بلندتر تنومندتر است حس بدی به من دست میدهد بدتر از همه اینها اینست که می بینم حتی آلت تناسلی بچه های نوجوان از من بزرگتر است . به طور کلی قید ازدواج را زده ام تمام دخترها از مردان قد بلند یا قوی هیکل خوششان میاید تا بحال یک دوست دختر نداشته ام و تنها یکبار توسط یکی از دوستانم با یک خانم برای یک شب صیغه کردم البته با پرداخت پول . که ان خانم هم با مشاهده الت تناسلی من از سر دلسوزی گفت اگر خواستی ازدواج کنی حتما یک دختره ریز بگیر چون التت خیلی کوچک است . میخواستم ببینم اگر عدالت خدا وجود دارد چطور یکی مانند من از بزرگترین لذت یک مرد محروم است؟
مجردها، به جای سرکوب میل جنسی، آن را مدیریت کنید
نحوه مدیریت سریع و بدون آزار فشار جنسی
دختری هستم که انرژی زیادی رو صرف کنترل فشار جنسی می کنم
آه و فغان های ناشی از فشار جنسی رو نتونستم باور کنم
تکلیف پسری که از شدت فشار روحی و جنسی به ستوه اومده چیه ؟
بعد از ترک خودارضایی ، دیگه فشار جنسی ندارم
راحت بگم دارم از فشار جنسی میترکم
با فشار جنسی دوران مجردی باید چکار کرد ؟
راز موفقیت شما در کنترل میل جنسی چیه ؟
چیکار کنم که بتونم میل جنسی خودم رو کنترل کنم ؟
بحث در مورد دارو و تغذیه برای کاهش فشار جنسی ...
استفاده از دارو برای کاهش میل جنسی
معرفی داروی گیاهی برای کاهش میل جنسی
داروی گیاهی برای افزایش میل جنسی خانمها
بررسی تاثیر تغذیه روی میل جنسی در انسان
سارا** :
آخه وقتی خود دخنر میگه دوست دارم ازدواج کنم،پسر میگه نیاز دارم ازدواج کنم،منه بزرگتر چرا باید جلوش رو بگیرم؟
شاید همه جوانها قدرت کنترل نداشته باشن.اصلا وقتی خدا راه حلال گذاشته چرا باید کنترل کنن.
مگه چه ایرادی داره که توقعات بیاد پایین و ازدواج زود انجام بشه؟مگه چه ایرادی داره زن و مرد ازدواج کنن و باهم درس بخونن و نخوان نیازهاشون روسرکوب کنن؟مگه چه ایرادی داره زندگیشون رو با هم بسازن و با هم رشد کنن.
مگه منی که در سن 15 سالگی ازدواج کردم،الان پشیمونم؟
به والله من خودم رو یکی از خوشبخت ترین زنهای این دنیا میدونم.
بعد از ازدواج درس خوندنم ادامه پیدا کرد.همسرم کاردانی میخوند و من دبیرستانی بودم.
شاگرد اول بودم و رشته م ریاضی بود.دخترای فامیل بین 18 تا 22 ازدواج میکردن.
هنوز کلاس سوم راهنمایی بودم برام خواستگار اومد.خیلی پیش پدرم خجالت کشیدم.بعدش به مادرم گفتم میخوام فیزیک بخونم تا دکتری.مادرم گفت اگه مورد خوبی بعد از دیپلم گیرت اومد باید ازدواج کنی ولی الان هم زوده.خلاصه بعد از کلی بحث بهش گفتم من سنت شکنی میکنم و بالای سی سال ازدواج میکنم.
اون روز گذشت.یک روز حدود ساعت سه بعد از ظهر که هیچ کس خونه نبود،پدر و مادرم سر کار بودن،خواهرم مدرسه بود،داداشم که دانشجوی شهر دیگه ای بود،اومد خونه در زد و من سر نماز بودم و چادرم رو دور سرم پیچونده بودم.نماز رو سلام گفتم و با همون حال رفتم جلوی در و در رو باز کردم.دیدم داداشم تنها نیست و با دوستش اومده.احوالپرسی کرد و منم بعداز سلام و احوالپرسی اومدم داخل.داداشم اومد کتابی رو از کتابهاش برداشت و بهش داد و دوستش رفت.
یک هفته ای دوست داداشم میومد دنبالش و با هم میرفتن کتابخونه.و من از همه جا بی خبر...
همش سرم توی کتاب بود ولی متوجه شدم انگار پدر و مادر و برادرم پچ پچ میکنن.
بالاخره پدرم یک روز اومد توی اتاقم و شروع کرد به صحبت:
راستی دوست داداشتو دیدی؟ گفتم نمیدونم کدومش؟وادامه داد :همون که اونروز اومد جلوی خونه،چند روزه میاد.گفتم آره.دیدمش
گفت تو رو از داداشت خواستگاری کرده و بعد پیش من اومده و اجازه خواسته.
خشکم زد.سرمو انداخته بودم پایین
فقط اشک میریختم بیصدا.
گفت:بهش گفتم جوابت منفیه.گفتم ما تو این سن کم دخترمون رو شوهر نمیدیم.اما پدرش رو واسطه کرده و پدرش هم با من صحبت کرده.
داداشت خیلی ازش تعریف میکنه پسر خوبیه اما منم جوابم نه هست.هر چه کردم قانع نشدن. پدرش اجازه خواست فقط یکبار بیان و همینجا ما به پسرشون نه بگیم.با این حرف دلم کمی آروم شد.گفت پنج شنبه دارن میان.شما هم آماده باش.
منم گفتم:امتحان دارم نمیام.خودتون نه بگین.
اونا اومدن و من موندم توی اتاقم.پدرم هر عذری میاورد،اونا راهی میذاشتن و قانعش میکردن.پدرم در نهایت گفت خودش راضی نیست.چون هم سنش کمه وهم میخواد درسش رو ادامه بده.دوست داداشم اصرار کرد که با خودم صحبت کنه.پدرم اومد پشت در و من در رو قفل کرده بودم و گریه میکردم.پدرم کلی اصرار کرد تا در رو باز کردم و با همون اشکهام چادر سر کردمو ایشون اومدن توی اتاقم وباهام صحبت کردن.کلی حرفهای قشنگ.
حالا که فکر میکنم میبینم چه قدر پخته و خوب حرف زد برام.
حرفا تمام شد و رفتن.
پدرم گفت:حالا که جواب منفیه،همین فردا زنگ میزنم و میگم.من سرم پایین بود و گفتم:حالا شاید خیلی هم منفی نباشه.
و خیلی سریع رفتم اتاقم.
ظاهرا با اون چادری که دور سرم واسه نماز پیچونده بودم،توی همون نگاه اول عاشق شده بود.و بعد از یکسری تحقیقات با داداشم و بعد پدرم صحبت کرد.
خیلی خوب تونست منو قانع کنه
مادرم سر به سرم میذاشت و میگفت چه قدر خوب سنت شکنی کردی.فقط به جای ازدواج در سی سالگی،پانزده سالگی ازدواج میکنی.
کمتر از دوماه بعد من سر خونه زندگی خودم بودم و اصلا حواسم نبود دیگه سر کلاس خودممیتونم بشینم و باید برم کلاس بزرگسال!
وقتی بهم گفتن فقط خدا میدونه چه حالی شدم.اینقدر گریه کردم و به شوهرم گفتم تقصیر توست که باید با زنهای سن بالا بشینم.الان دوستم جای من شاگرد اول میشه و کلی غر زدم.
همسرم با مهربونی اومد پیشم و گفت اینا مهم نیست.مهم اینه که از الان اگه جایی مشکل درسی پیدا کردی من خودم کمکت میکنم.مهم اینه که وارد دانشگاه بشی مهم اینه که تو یک خانوم بزرگ شدی که مسوولیت زندگی رو به عهده گرفتی.کاری که خیلی از دوستات نمیتونن انجام بدن.
ما با هم درس خوندیم.تغییر رشته دادم به تجربی بعد دانشگاه قبول شدم در حالی که پسرم حدود سه سالش بود وارد دانشگاه شدم.
زندگی خوشی داشتیم.همسرم تا دکتری خوند و من تا ارشد.واسه دکتری شوهرم به یکی از کشورهای اروپایی رفتیم با دو تا بچه.سخت بود من مجبور شدم قید ادامه تحصیل رو بزنم.ما با محبت همدیگه رو سیراب کرده بودیم.
هر دو گرم و پر شور بودیم هردو سرشار از انرژی بودیم.
من با پسرم فقط 16 سال تفاوت سنی دارم. کجای این بده؟ خیلی هم خوبه... کاملا همدیگه رو درک میکنیم.
در سن سی و شش سالگی من مادر بزرگ شدم.چی از این بهتر؟...
ترجیح دادم این تجربه خوشایند رو فرزندانم هم داشته باشن.
دخترم در پانزده سالگی ازدواج کرده و یک جفت پسر دوقلو داره.پسرم هم بعد از ماه صفر به امید خدا ازدواج میکنه.
فقط الان بدترین قضیه از دست دادن همسرمه.مردی که از ابتدا نمیخواستم باهاش زندگی کنم ولی او منو مجذوب خودش کرد و جوری زندگی کردکه عاشقش شدم.
حالا هی بگین ازدواج نباید در سن کم باشه.
من میگم اگه معیار ها درست باشه و هر دو طرف بلوغ فکری و جسمی رسیده باشن،خیلی هم خوبه در سن پایین ازدواج کنن.
سلام
من یه مسئله ای هست که حسابی درگیرم کرده اونم اینه که من با هر مردی حرف میزنم اون تحریک میشه. من قیافه زیبایی دارم ولی ارایش نمیکنم هیکلم هم توپر متمایل به چاقه . من سر و زبون خوبی دارم و خوب برخورد میکنم ولی سنگین و بدون عشوه هستم الان چندین ساله من سر کلاسهای دانشگاهم از استاد پیر و جوون و دانشجو و غیره تا به یکیشون نگاه میکنم کلا یه رفتاری میکنه که مربوط میشه به اینکه تحریک شدن .
اوایل نمی فهمیدم تا اینکه چند نفر بهم گوشزد کردن یا توی کلاس جمعیت بچه ها توضیح دادن. مثلا امروز من داشتم با دوستام میخندیدم یه دفعه دیدم یه پسر داره نگاه میکنه سریع خودمو جمع و جور کردم و کنار رفتم اونم ببخشید همینطور اومد نزدیک من در حالیکه داشت ... . میشه دلیلشو بهم بگید .اصلا یه مدت بین دخترا مسایقه بود که کدوم استاد با حرفای من بیشتر تحریک میشه !!!!!!! در ضمن من درسخون هستم و تقریبا همیشه سر کلاس جواب میدم خواهش میکنم ازتون اگه توهمه منو از این مسئله اگاه کنید یا اگه واقعیته بگید چیکار کنم اخه این کار گناهه !!!
ای فرزند آدم ،
هر روز که می گذرد
از ایام عمرت کم می گردد و تو خبر نداری
هر روز ، روزی من به تو می رسد ولی تو شکر آن را به جای نمی آوری
نه به کم قانع می شوی و نه به زیاد سیر می گردی
ای فرزند آدم ،
هیچ روز جدیدی نیست مگر اینکه از ناحیه ی من روزی جدیدی به تو می رسد
و هیچ شبی نیست مگر این که ملائکه من ، عمل قبیحی از ناحیه ی تو به من گزارش می کنند
رزق مرا می خوری و نافرمانی مرا می کنی و هر وقت مرا بخوانی درخواست تو را اجابت می کنم
خیر من به سوی تو سرازیر است و حال آن که شر تو به سوی من بالا می آید
چه خوب مولائی هستم من و چه بد بنده ای هستی تو .
(هرگاه) از من خواسته ای داشتی به تو عطا کردم و بدی های تو را یکی پس از دیگری می پوشانم
من از تو خجالت می کشم ولی تو از من حیا نمی کنی !!!
منبع : کتاب یابن آدم از سید محمد حسن مشکوه
سلام
لطفا آقایون جواب منو بدید
جدا همه ی شما دوس دارین که همسرتون با حجاب باشه؟ اینطور که من میبینم شماها اینجا همش از باحجاب بودن خانوما تعریف تمجید می کنید اما نمیدونم جرا تو خیابون که میام می بینم خانمه با وضع نامناسب اومده بیرون شوهرشم با افتخار داره شونه به شونش قدم میزنه. به نظر من بین حرفا و عمل شما تناقض هست
من یه ماهه عقد کردم ... خیلی گرمم ، ولی همسرم خیلی خجالتیه و کم رو ... تنها جایی م که تنها شدیم تو ماشینه و فقط دستمو میگیره ، حتی منو نبوسیده هنوز ... میترسم که سرد مزاج باشه ... واقعا کنترل کردن خودم برام سخته ... چرا هیچ کاری نمیکنه ؟