سلام
خانواده برتری های عزیزم من امسال دانشگاه شهرستان قبول شدم و باید از خانواده م دور بشم!، با اینکه تا الان نه آشپزی کردم، نه کارهای خونه رو انجام دادم و کلا دختر مستقلی نبودم اما با همه ی سختی های خوابگاه کنار میام به جز یه سختی که شب و روزم رو مختل کرده و ناخودآگاه با فکر کردن بهش اشکم در میاد! اونم دوری از خونواده ست! این نه تنها فقط برای خودم سخته، برای خونواده م هم سخته و این ناراحتی منو بیشتر میکنه. من بیش از حد به خونواده م وابسته م، از فکر دوری ازشون دارم نابود میشم.
مامانم که خودش هم ناراحته اما سعی میکنه ناراحتیش رو کنترل کنه تا من متوجه نشم اما خب من که میفهمم، داداشم ولی گریه میکنه و میگه یعنی تو میخوای بری اونجا دلت واسه من تنگ نمیشه!؟، بابام هم که مجبوره بخاطر مامانم و داداشم به روی خودش نیاره تا اون ها رو بیشتر ناراحت نکنه.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) زندگی دانشجویی (۳۹ مطلب مشابه)