سلام
دخترم، اومدم در مورد یه تجربه شخصی بنویسم، البته از این دست تجربیات تو همین وبلاگ زیاد خوندم ولی خواستم تجربه خودم رو هم بنویسم.
راستش من زمانی که ۲۳ سالم بود و اواخر دوران کارشناسی بودم به صورت جدی احساس نیاز به ازدواج پیدا کردم ، البته قبلش هم غالبا خیال پردازی هایی در مورد ازدواج و همسر آینده داشتم ولی چون شرایط خانوادگیم مساعد نبود خیال پردازی ها در حد تخیل و آرزو بود ولی از این سن به بعد خیلی حالت جدی به خودش گرفت مخصوصاً که درسم داشت تموم می شد و من برنامه ای برای آینده نداشتم و حس بلاتکلیفی خیلی بدی داشتم، از طرفی هم خواستگارهایی که معرفی میشدن همگی به دلایلی نافرجام بودن، و این قضیه خیلی منو اذیت می کرد.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
عشق یک طرفه (۴۴ مطلب مشابه)