سلام

مشکل من مادرمه، نمیدونم چطور رفتار کنم احترامش حفظ بشه.

وقتی بچه بودم خیلی ذوق داشتم، میدیدم دختر خاله م ظرف میشوره، خونه جارو میکنه، میگفتم منم میخوام ظرف بشورم، میگفت نمیتونی خودم باید بشورم، (البته یکم وسواس داره) اگه می شستم ذوق میکردم می بردم نشونش بدم دعوام میکرد که چرا دست زدی انگار جنایت کرده بودم، منم زده میشدم.

یه کم بزرگتر شدم دختر خاله م مستقل تر شد من وابسته، خاله م همه ش از دخترش تعریف میکرد مادر منم همه ش منو با اون مقایسه میکرد و می گفت ببین اون رو، از هر انگشتش یه هنر می باره ولی تو هیچی بلد نیستی. در حالی که هیچ وقت بهم هیچی یاد نداده بود، وقتی اعتراض میکردم میگفت خودت باید یاد می گرفتی. وقتی کسی میاد خونه مون تمام نقاط ضعف مو میریزه رو دایره و تحقیرم میکنه، اگه چیزی هم بگم میگه خفه شو .

الان هم گیر داده با پسر یکی از فامیل هامون ازدواج کنم، میگم اون برام مناسب نیست ولی هیچی سرش نمیشه، به گذشته خودم که نگاه میکنم 180 درجه تغییر کردم، درسم خیلی خوب بود، اونم به شدت افت کرد، الان میخوام برم آب هم بخورم یه چیز تو مغزم تکرار میشه نمیتونی نمیتونی بعد منصرف میشم.


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) افزایش اعتماد به نفس (۳۸ مطلب مشابه)