سلام خدمت دوستان
پسری هستم 28 ساله . اکثرا اوقات تو تنهایی به سر میبرم . اهل رفیق بازی نیستم .چون تنهام گشت و گذر و مسافرت هم نمیرم . همین باعث شده همیشه یه افسردگی داشته باشم .
با دختری 3 سال ارتباط داشتم خیلی خیلی دوسش داشتم چون منو درک میکرد . رابطه مون فقط در حد پیامک بود اونم برا اشنایی همین . بعضی وقتا هم تلفنی حرف میزدیم 2 بار زنگ زدیم برا خواستگاری که خانوادش قبول نکردن بعدش خودش گفت برو پی زندگیت خانوادم قبول نمیکنن با ازدواج ما .منتظر من نمون.زندگی تو خراب نکن .
بعد سر یه موضوعی بحث کردیم گفت کلا برو .که جدا شدیم بعد چند روز پیام داد که بی معرفتی .این 3 سال بازیم دادی .حلالت نمیکنم خوب من باید چیکار میکردم .خانوادش قبول نمیکردن .خودش میگه برو .
بعد جدایی مون حال روزم خیلی بد شده دیگه زندگی ایم بی روح و سرد شده .برام معنی نداره .غم و شادی برام فرقی نداره .روز رو شب میکنم شب رو روز .هدفی ندارم .دچار افسردگی شدیدی شدم .کلا زندگی برام بی معنی هست .
راستش بعد جدایی خواستم ازدواج کنم ولی یه جورایی ترس داشتم .همش خاطرات 3 سال میاد ذهنم عذاب وجدان میگیرم .میگم نکنه نفرینش بگیره منو . نکنه به خاطر ازدواج من روحیاتش بد بشه افسرده بشه .الان رابطه ای ندارم ولی فکر زیاد میکنم .
مرتبط:
میدونم که اگه باهاش ازدواج کنیم آخرش طلاقه، اما نمی خوام دلش بشکنه
چیکار کنم که ازش جدا بشم ولی دلش رو نشکنم
چطوری از دوست پسرم جدا بشم که دلش نشکنه؟
نمیدونم چطور رابطه رو تموم کنم دلش رو نشکنم
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ← قطع رابطه با جنس مخالف (۷۴ مطلب مشابه)
- ۳۷۱۴ بازدید توسط ۲۷۲۶ نفر
- پنجشنبه ۶ خرداد ۹۵ - ۱۰:۲۸