28 تیر 95 :

سلام
من نویسنده این پست هستم خواستم بگم حدود سه روزی هست که عقد کردم با همون آقایی که توی این پست نگران اختلاف سنیمون بودم 
تو این مدت که نامزد بودیم و سعی کردیم همو بشناسیم و سعی کردم همه جوانب رو بسنجم و جواب آخر رو بدم خواستم از همه ی دوستانی که لطف کردند و جواب سوالتمو دادند تا بعضی مسائل برام روشنتر بشه تشکر کنم . 

انشاء الله برای همه بهترین ها اتفاق بیفته.
----------------
25 فروردین 95 :

سلام

من یه خواستگاری دارم که دو سال و هفت ماه ازم کوچکترن من دارم میرم توی 27 سالگی و ایشونم هنوز 25 سالشون نشده

من فوق لیسانس گرفتم و ایشون دانشجوی دکترا هستن. آشنایی مون به این صورت بود که پدرشون استاد من بودن و معرف منم بودن جایی که کار می کنم آقا پسرشونم من رو اونجا دیدن و همه چیزم رسمی پیش اومد. ما سه تا جلسه حضوری حرف زدیم و یه جلسه تلفنی

یه جلسه راجع به اعتقادات مذهبی  حرف زدیم و خیلی خیلی نزدیک بودیم جلسه دوم راجع آرزوهامون و چیزی که از زندگی میخوایم که بازم خیلی نزدیک بودن به چیزی که من می خوام

از نظر فرهنگ خانوادگی خیلی نزدیکیم و از نظر مالی هم همینطور . از نظر قیافه ام خوب من شاید یه کم دراز باشم توی دخترها ولی ایشونم قد بلند هستن . و نه من نه ایشون هیچکدوم رابطه ی دوستی در هیچ حدی نداشتیم

در کل من چیزی بیشتر از ایشون ندارم  کلا همه چی مون بهم می خوره بجز سنمون . از نظر من ایشون هم آدم پخته ای هستن  که بشه بهشون تکیه کرد هم شور و شر جوونی که من دوست دارم رو دارن چون خودمم خیلی کودک درونم فعاله.
چند نکته وجود داره یکیش اینکه من پدربزرگم از مادربزرگم پنج سال کوچکتره و تقریبا 67 ساله دارن باهم زندگی می کنن خیلی هم خوشبختن یعنی کلا توی شهر پدریم معروفن و هم اینکه پسر عمومم از زنش یکسال و نیم کوچکتره و شش سال ازدواج کرده و بچه ام داره .

اولین چیزی که من ازش خیلی می ترسم اینکه این دو تا مورد بالا بخصوص پدر بزرگ مادربزرگم که خوب خیلیها حسرت زندگیشون دارن این موضوع رو برای من عادی کرده باشه و خوب برای ایشون نباشه و بعد پشیمون بشن.

اینم بگم که ایشون گفتن چند ماهی بود به فکر ازدواج بودن ولی به یکسری رفتارها حساس بودن و وقتی رفتار منو با آقایون توی محیط کار دیدن خوششون اومده و دو هفته منو زیر نظر داشتن که مطمین شن رفتارم همیشه اینطوره و از چهره ام هم خوششون اومده و بعد این دو هفته با پدرشون حرف زدن.

من صورتم بیبی فیس هس ولی ایشونم همینطورن و صورتشون کمتر از سنشون نشون نده بیشتر نشون نمی ده.

اما از اون طرف خوب همه چیز از طریق خانواده بوده و چون استادم این کار رو برام پیدا کردن و همه ی مدارکم دستشون بود فک کنم قبل از اینکه خواستگاری کنن این مسایل رو مطرح کرده باشن.

و من یه بار  با مادرشون هم یه صبحت کوچولو داشتم و نظرشون رو پرسیدم ایشون گفتند که نه تو که صورتت می خوره 18 اینا باشی و مهم اینکه دو تا ادم کنار هم احساس خوبی داشته باشن.

البته این 18 سال و اینا فقط یه تعارفه اما منظورم اینکه  مادرشون بدجنسی ندارن که بعدا بخوان اذیت کنن.  و من شخصا دوس دارم با خانواده همسرم رابطه خوبی داشته باشم و رفت و آمد داشته باشیم.

آخرین باری که حرف زدیم از ساعت تقریبا 9 و نیم  صبح حرف زدیم تا حدود 4 که مامانم اومد گفت تا حالا ندیده بودم وسط ظهر نمازت قضا بشه  که من تازه فهیدم چقدر زمان گذشته

رفتارشون بچگانه نیس اصلا توی همین حرف زدن به پدرم زنگ زدن اول و ازشون اجازه گرفتن بعد به خودم زنگ زدن و از اینکارش خیلی خوشم اومد.

و این حرف زدن طولانی نشون می ده کلا من کم حرف یه جورایی داره دلم می لرزه به خاطر همین بهشون گفتم به خاطر کاری که باید تحویل بدم چند روز باهم حرف نزنیم که البته کلا حتی نتونستم برم سمت کارم حتی درست حسابی نتونستم بخوابم از استرس

مشاورم رفتم البته تنهایی ازم یه تستی گرفتن و گفتن به نظرشون مشکلی نداره چون روحیاتم خیلی جوونه و یه عالمه پرونده ام نشونم دادن گفتن اینها می خوان طلاق بگیرن از نظر سنی هم فقط یکشون همسنن بقیه آقا چند سال بزرگتره کسی که فکرش بهت نزدیک رو از دس نده و البته خواستن که حتما با ایشون یه بار برم پیششون البته پشیمونم که کاش پیش مشاور مرد رفته بودم ولی خوب خیلی سختم بود.

با همسر پسرعمومم حرف زدم و اون می گفت اصلا مهم نیس ولی خوب باید خیلی به خودت برسی که کسی نتونه بهش بگه زنت ازت بزرگتره و اینا  و گفت کلی دعوامون شده ولی هیچ کدوم مربوط به سنمون نبوده.

پدرمم می گه زن و شوهری لباس نیستن که بشه عوضشون کرد شبیه پوست آدم می مونه که باید اندازه آدم باشه حالا یه کم چروک باشه می شه یه کاریش کرد اما اندازه بودنش مربوط به نوع تفکر ادم به زندگیه.

بابام می خواد دعوتشون کنه که یه مسافرت بریم (خانواده ما با خانواده اون ها ) شهر پدریم برای یه مراسمی که داریم هر سال و تقریبا 12 روز دیگه اس چون می خواد توی مسافرتم بشناسنشون.

البته اینم بگم توی پرانتز من  می دونم وقتی از همسرم بزرگترم باید خیلی به پوستم برسم  نذارم اضافه وزن داشته باشم الانم حتی یه گرم اضافه وزن ندارم و قضیه شکستگی چهره بعد از زایمانم با یه دکتر مطرح کردم البته توی تلگرام و ایشون گفتن کلی ورزش هست که از اول حاملگی باید انجام بدی تا بعد از شیردهی و اگه همه رو مراعات کنی این اتفاق نمی افته

حالا چند تا سوال دارم

اول از خانمها اگه یه دختری که همه چیش به برادرتون یا پسرتون بخوره ولی ازش بزرگتر باشه مخالف می شین اگه از اول مخالف نباشین بعدا هر کدورتی رو ربط می دن به سنش؟

از آقایون مجردم می خوام بپرسم که سن چقدر توی تصمیم گیریشون مهمه؟آیا بوده از کسی خوششون بیاد از رفتار و چهره اش  و خانواده و بعد بفهمن بزرگتره  وفقط به خاطر سن پشیمون بشن؟

از آقایون متاهل می خوام بپرسم اگه از همسرشون کوچکترن یا همسنن آیا این فقط همین موضوع باعث می شه ازش خسته بشن ؟

ببخشید متنم طولانی شد ولی لطف کنید حتی اگه خیلی نظر نمی دین جواب منو بدید این تصمیمی نیس که بتونم توش اشتباه کنم نه می خوام کسی رو که انقدر احساس خوبی بهش دارم رو از دس بدم نه با یه تصمیم اشتباه خودم و ایشون رو اذیت کنم

مرسی بابت وقت تون


مرتبط:

یه خواستگاری دارم که 1 سال از من کوچکتره

پسری رو که از لحاظ سنی و تحصیلی پایین تره رد کنم؟

زنی 36 ساله هستم که عاشق پسری 25 ساله شدم

با وجود مخالفت خانوادم با یه پسر کوچکتر و تحصیلات پایین تر ازدواج کردم

در 28 سالگی خواستگار پاسداری دارم که یک سال ازم کوچکتره

پسر مورد علاقم یک سال ازم کوچکتره

خواستگار دلخواهم یه سال ازم کوچکتره، جواب رد بهشون بدم

نظر دخترها در مورد ازدواج با پسری که 6 سال کوچکتره چیه ؟

دختری هستم که عاشق همکارم که 7 سال ازم کوچکتره شدم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ازدواج با پسر کوچکتر از خود (۲۱ مطلب مشابه)