خانواده برتر

من الان 25 سالمه به خیلی از چیزهایی که ارزو داشتم و تواناییش رو هم داشتم نرسیدم

وقتی به عقب نگاه میکنم زندگیم پر از اشتباه بوده و کسی هم راهنماییم نکرده

البته من خودم هم خیلی قد بودم و اگه راهنماییم هم میکردن باز راه خودم و میرفتم

میخوام اشتباهاتمو بگم تا شاید کسی عبرت بگیره

من یه دوره هایی از زندگیم دچار نا امیدی و رکود شدم و دست از تلاش برداشتم

و میتوونم بگم واسه این نا امیدی ها فرصت های بزرگی رو تو زندگیم از دست دادم

اگه الان به عقب برمیگشتم هیچ وقت امیدم رو از دست نمیدادم

الان میفهمم که تو زندگی بمبستی وجود نداره و همیشه راهی هست و هیچ مشکلی نیست که حل نشه فقط باید به خدا ایمان داشت و بهش اعتماد کرد

اشتباه دیگه من اضافه وزن تو سال کنکورم بود اگه الان به عقب برمیگشتم

هیچ وقت حاضر نمیشدم به خاطر کنکور یا هیچ چیز دیگه ای هیکلمو بهم بزنم

اشتباه دیگه هم این بود واسه رشته ای که دوست داشتم همه تلاش و نکردم

سال کنکورم یه اتفاق باعث شد اون نتیجه ی که میخوام نگیرم ولی من انتخاب رشته کردم

دانشگاه رفتم والان بعد از 4 سال درس خوندن از انتخاب رشتم پشیمونم و حسرت

میخورم چرا دوباره تلاش نکردم تا به چیزی که علاقه دارم برسم

اشتباه دیگه من اینکه دوران نوجوونیم به بطالت و رفیق بازی گذشت اگه الان به اون موقع برمیگشتم حتما زبان انگلیسی یاد میگرفتم و وقتم رو هدر نمیدادم

اشتباه دیگه من دهن بینی بود بدون اینکه تحقیق و ازمایش کنم صرفا به خاطر حرف دیگران

چیزی رو رد یا قبول میکردم

مثلا تو یه مقطعی از زندگیم دچار ریزش مو شده بودم تو یه تایپیکی که درباره ریش مو بود یکی از کاربرای سایت نوشته بود که یکی از فامیلاشون با استفاده از راز موهاش پر پشت شده من اون لحظه کنجکاو شدم که این راز چیه  ولی وقتی نظر پایینی رو خوندم نوشته بود اینا همش خرافاته و واسه ما  جواب نداده منم رو حرف همین کاربر دیگه دنبال اون راز نرفتم

الان که 3 سال از اون موقع گذشته میفهمم چه حماقتی کردم  اگه زودتر با راز اشنا شده بودم الان خیلی از مشکلاتم رو نداشتم و خیلی از زندگی جلوتر بودم

متاسفم واسه خودم که که بدون تحقیق و مطالعه دست رد به یکی از فرصت های بزرگ زندگیم زدم البته نه اینکه هرکس فیلم راز رو دیده یا کتابشو خونده به همه چی رسیده

ولی اون فیلم باعث شد تو مسیری بیفتم که خیلی از حقایق جهان هستی برام روشن

بشه و بفهمم که افریده نشدم تا نقش یه ادم قربانی رو بازی کنم و تسلیم روزگار باشم

ولی چه حیف که این اتفاق دیر افتاد

هیچ چیزی مهم تر از خود شناسی نیست

پیشنهاد من به دوستان اینه که خودتون و خداتون رو بشناسید و بدونید که فقط غیرممکن غیرممکنه همانطور که در قران نوشته خدا بر انجام هرکاری تواناست

پیشنهاد دومم اینه که زبان انگلیسی رو اگه بلد نیستید حتما یاد بگیرید تا با علم روز دنیا اشنا باشید و بدونید تو دنیا چه خبره انگلیسی زبان بین المللیه و اگه بتونید سایت ها و کتاب های جوامع پیشرفته رو مطالعه کنید یک برگ برنده بزرگ در زندگیتون دارید

ما اگه انگلیسی بلد باشیم میتونیم از  تجربه های مردم دنیا استفاده کنیم

سلام

ممنون از اینکه پست های آموزنده خیلی خوبی میزارین. این کارتون خیلی ارزشمنده ، تا جایی که بتونم همراهی میکنم.

به صورت کلی میگم خیلی افسوس گذشته رو نمیخورم چون خیلی هاش دستخوش شرایط بود و من تا جایی که میتونستم سعیم رو کردم و خدارو شکر درکل راضیم.

حالا در مورد تجربه هام :

به جای اینکه بخوام هر چیزی رو خودم تجربه کنم ، حتما از تجربه دیگران استفاده میکردم و نمیذاشتم به قول معروف سرم به سنگ بخوره و بعد پشیمون بشم.

پنهون کاری از خانواده ، جزو بدترین کارهاست ، اگه بابات بزنه زیر گوشت بهتر از اینه که روزگار بزنه زیر گوشت.

همیشه فکر میکردم وقت زیاده ، در صورتی که باید زمان رو مدیریت کنیم.

اگه از اول اعتماد بنفس الان رو داشتم ، خیلی موفق تر بودم.

سعی میکردم از افراد انرژی منفی دوری کنم و به جاش با افراد انرژی مثبت ارتباط داشته باشم.

اگه میشد زودتر سربازی میرفتم زودتر دانشگاه و .. .

زودتر استعدادهام رو کشف میکردم و کلی ازشون استفاده میکردم.

موفق و پیروز باشید.

من اگه به گذشته بر میگشتم اول از همه حرف ها و نظرات همه اطرافیانم رو یکجا جمع میکردم میریختم تو سطل زباله یه کبریت هم میکشیدم روش بعدش با خیال راحت و بی توجه به همه چیز و همه کس سعی میکردم علایق خودمو شناسایی کنم و رشته مورد علاقمو بخونم تا بتونم وارد شغل مورد علاقم بشم که وقتی مثل الان به سن 34 سالگی رسیدم تبدیل نشم به یه آدم بیکار ازدواج نکرده حسرت به دل که تمام کسانی که حرف ها و نظراتشونو سرلوحه کارهام قرار دادم شب و روز بهم سرکوفت بزنن و مدام در حال سرزنش کردنم باشن.

خدایا قلبم خیلی درد میکنه.......! :`-(

اگه برگردم به گذشته سعی میکنم کمتر گناه کنم و دوستای مذهبی بیشتری پیداکنم.

برا عقدو عروسی اینقد خرج رو دست شوهرم نذارم.اشپزی و خونه داری خوب یادبگیرم.زودتر بچه دار میشدم.به جای پزشکی دندون یا داروسازی انتخاب میکردم

به ابراهیم

خیلی بامزه نوشتی ، خوشم اومد 

من اگه برگردم به 18 سالگی ، پشت کنکور نمیمونم و سریع  میرم دانشگاه حتی شده پیام نور و حتما هم  رشته مدیریت میزنم  نه کامپیوتر ،  تو دانشگاه هم واحد هارو سریع پاس میکنم که درسم زود تموم بشه ، به هیچ کسی هم علاقمند نمیشم و ذهنم رو با این چیزهای بیخودی درگیر نمیکنم و فقط به پیشرفت و منفعت مالی فکر میکنم  ،

اگه به گذشته برمیگشتم

نمیزاشتم خواهرم ازدواج کنه داد میزدم تهدید میکردم هر کاری بگی میکردم تا این ازدواج سر نگیره

درسمم بهترو با جدیت بیشتری میخوندم

اگر به گذشته برمیگشتم...دوست داشتم در کنار درس کار اجرا هم انجام میدادم کلا دوست داشتم مجری برنامه نوجوان باشم وبعدش گوینده خبر البته ناگفته نماند اینقدر به این کار علاقه دارم که اگه سمیناری بخوام ارائه بدم مثل گوینده خبر میشم و همین حرص همه رو در میاره البته سمینارای کلاسی چون اگه بخوام برا اساتید گرام به این شیوه ارائه بدم پوستم کندست.

گذشته که گذشت مهم این است که آینده ازآن ما باشد.

گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی !

سلام

چه پست خوبی بود! چقدر بار آموزشی داشت.

راستش خواستم یه چیزایی بگم که در گذشته بهتر بود انجام میدادم یا نمیدادم ولی بعد پشیمون شدم.

مثلا میخواستم بگم کاش بهتر درس میخوندم و سال اول کنکور قبول میشدم بعد دیدم نه الان که می بینم همینجوری خیلی بهتر شد چون از نظر شخصیتی خیلی آدم ساده و زودباوری بودم اگه 18 سالگی وارد دانشگاه میشدم معلوم نبود چه اتفاقاتی بیفته.

میخواستم بگم کاش بین لیسانس و فوق لیسانسم انقدر فاصله نمینداختم بعد دیدم اونجوری با یه سری آدم که واقعا زندگیم رو تحت تاثیر قرار دادن آشنا نمیشدم.

میخواستم بگم ای کاش سر اون کاری که خیلی توش اذیت شدم نمیرفتم بعد دیدم تمام موقعیت های شغلی خوبی که الان برام پیش میاد به خاطر همون سختی هایی که اون موقع کشیدم.

میخواستم بگم کاش توی 25-24 سالگی ازدواج میکردم بعد دیدم واقعا اون موقع آمادگیش رو نداشتم و شاید خودم و یه نفر دیگه رو بدبخت میکردم!

میخواستم بگم کاش یه سری اشتباهات رو مرتکب نمیشدم بعد دیدم انجام دادن اون اشتباهات کوچیک برام درس عبرت شد تا اشتباهات بزرگتری رو مرتکب نشم.

الان که نگاه میکنم میگم خدا رو شکر! واقعا از زندگیم و گذشته م همینجوری که هست راضیم. و خدا رو خیلی شاکرم که مسیر زندگیم رو اینجوری قرار داد. در حالیکه اگر چند سال پیش و در میانه مشکلات ازم میپرسیدین شاید از دست خدا خیلی شاکی بودم.

به میتی کمان:

اون چیزی که درباره برنامه ریزی مالی گفتین خیلی خوب بود! ممنون

 منم باید این کار رو بکنم. حتما براش برنامه ریزی میکنم خیلی کار خوبیه.

هر چند خیلی آدم ولخرجی نیستم ولی تازگیا فهمیدم خیلی خرجهای غیرضروری دارم. مثلا هر وقت با مترو به جایی میرم معمولا از دستفروش ها یه چیزی میخرم و بعدا میبینم واقعا نیازی بهش نداشتم.

من اگه بر میگشتم به 7سال  پیش واسه امتحان نهاییم تودبیرستان بیشتر میخوندم...

اگه برمیگشتم به 3سال پیش ....هیچوقت به نامرد دل نمیبستم....

هیچوقت ناامیدنمیشدم.....

حالا دیگه نمیشه به گذشته برگشت......اماقسم خوردم که دیگه انقدر متکبر باشم که هیچ مردی نتونه دلمو ببره.....

قسم میخورم که ناامید نشم وقوی باشم

میتونم بپرسم منظورتون ازینکه الان ادای آدمهای فمیده رو در میارین تادر مشکلات بشه به خودتون تکیه کنین و...چیه؟میشه بیشتر توضیح بدین؟

احساس میکنم ممکنه بتونم چیزی ازتون یاد بگیرم

ممنون

فکرکنم فهمیدم حرفتونو..خودمم تو بعضی مسایل مثل رفتارم با نامحرم همیشه مورد انتقاد خانواده قرار میگرفتم و حرفاشون اذیتم میکرد درحالیکه از نظر خودم رفتارم معمولی بود وفقط خشکه مذهبی نبودم.واصولا خانواده مذهبی هم نبودیم .فقط سنتی هستیم ومادرمم نماز میخونه.....همیشه ناراحت بودمونمیدونستم مشکل رفتارم چیه...آخه نمیشه که آدم به فامیل محل نذاره ....مرز بین احترام به مردا وحفظ شان خودمو کسی بهم یاد نداده بود فقط ازم ایراد میگرفتن..از یه جاتصمیم گرفتم در مورد نامحرم خیلی خشک ومغرور باشم.و ادای این مذهبیارو در بیارم...وفکر احترام به مردا رو از سرم بیرون کنم...اوایل خانواده اعتراض میکردن که مثلا چرا  باشوهر دختر عموت اینقد سرد رفتار میکنی زشته...اگه نماز خون بودی یه حرفی...نه به اون روزات نه به الانت.منم میگفتم همینه که هست من همچین آدمی هستم.

خدا کی گفته یا نماز بخون یا اگه نمیخونی پس وظیفته با مردا خوش وبش کنی.؟

..ولی ادادر آوردن بهم ساخت  الان واقعا توبرخورد بانامحرم مغرورم...الان حتی تو مهمونیا ی خانوادگیمون که مختلط هستن کسی ازم نمیخواد تو پذیرایی  کمک کنم چون میدونن من جلو هیچ مردی خم نمیشم چایی تعارف کنم.کم کم نمازخونم شدم...البته کم وبیش.

ولی چه جالب که شما دونسته اینکارو کردین اما من ندونسته.

جالب بود برام.پس واسه مسایل مختلفی میشه ازین راهکار استفاده کرد.

ممنون ...چیز مهمی یادم دادین

اگه به گذشته بر میگشتم.....

فقط 2 سال و نیم به عقب برمیگشتم.....

فقط و فقط به دخترخالم میگفتم که چقققققدرر عاشقشم❤❤

یه بار غیر مستقیم بهش گفتم ولی بعدش جا زدم و بهش نگفتم و اون بعد اینکه فهمید من سمتش نمیرم رففففت پی یکی دیگه و با پسری که 9 سال از خودش بزرگتره ازدواج کرده😢😢

مث سسسگ پشیمونم از اینکه مث ترسو ها جا زدم

اگه ماشین زمان داشتم 2 سال بر میگشتم عقب و میشتم جلوش و میگفتم ...

بهار من عاشقتم!!!

میخوام دستاشو بگیرم و بگم که همیشه تا ابد باهات میمونم!!!

میخوام تو همسرم باشی!!

ولی حیف که همه اینا برام شده رویا!

من قدر لحظاتمو ندونستم

ولی شما بدونین. اگه عاشق دختری بودین برین جلو بهش بگین و نترسین.

مطمئن باشین اگه اون شجاعت شمارو تو ابراز علاقه ببینه میاد سمتتون!!

قدر لحظاتتون رو بدونید.

کااااش زمان دکمه ی reverse داشت!!!!

سلام عزیزان.

من امسال پایه دوازدهم هستم و رشته‌ی تجربی،در مدرسه نمونه دولتی میخونم.من خیلی درسم خوب بود.توی شهرمون بهترین رتبه رو میاوردم... ولی از وقتی کرونا اومد،من بهم ریختم،خیلی ناامید شدم،درست و حسابی مثل قبل نماز هم نمیخونم،اصن انگار یه آدم دیگه شدم...نمیدونم چه مرگم شده...نمیتونم برم سمت کتابهام...و وقتم هم همینطور داره از دست میره‌...از طرفی خانواده هم بشدت غر میزنن ک چرا مث قبل نمی‌خونی و من روز به روز ناامید تر میشم و حجم درسها هم می‌ره بالاتر...

من هدفم پزشکی بود.عاشق پزشکیم.ولی الان خیلی ناامیدم و احتمالا بمونم برا کنکور ۱۴۰۱ 😭 خودم،خودم رو بدبخت کردم... راست گفتن که ناامیدی بزرگترین گناهه... من ناامیدم شدم،نجنگیدم و الان هم از لحاظ روحی داغونم... برام دعا کنید. و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت ناامید نشید...

الان هم نمیشینم که دکتر شدن بقیه رو تماشا کنم.

از همین امروز می‌جنگم برا هدفم.

اگه امسال هم نشد،سال بعد میتونم.

توکل بخدا...

سلام اقای مدیر

میشه این پست به روز بشه؟

تنها جایی ک تغییرش میدادم صادق بودن راجع به احساساتمه 

من احساساتم درون ریزه 

همه رو تو خودم نگه میدارم 

انگار فکر میکنم بقیه منو میفهمن 

ولی نه ، از کجا بفهمن ؟ 

نمیدونم چرا ولی از کسی خوشم میومد هم برعکس رفتار میکردم 

بعد میشستم گریه میکردم ک چرا اینطور گفتم

کلا قلبم یه چیزی میگه ، مغزم یه چیزی ، نهایتا بدن و زبونم یه چیز دیگه 

خودآگاهی و مطالعه ام رو در زمینه خودشناسی زودتر شروع میکردم 

وقتی احساساتت رو تو خودت بریزی ، انکارشون هم کنی ، توی یه مِه گم میشی ، یه حالت ابریِ نپتون گونه ، پس باید کتاب بخونی ، خودشناسی و خودکاوی کنی ، باید احساساتت رو حداقل جلوی خودت بریزی رو دایره ، با خودت صادق باشی 

بگی ببین ، من اینما 

بقیه به من زخم نزدن ، شایدم زدن ، اما من خودِ اون زخمم ، من خودم خودم رو زخم میزدم 

بفرما ، حتی اهنگی ک الان دارم گوش میدم اینه : 

خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم

درا رو بستم روت تا احساس آرامش کنم 

😐

👍 حتی به ورودی های ذهنتون توجه کنین 

تا خودتون رو بشناسین 

اینجوری بقیه رو بهتر میشناسی 

البته من بقیه رو خوب میبینم ، اینقدر بهشون خوبی میکنم که در آخر ضربه میبینم 

اگه به گذشته برمیگشتم 

اونقدررررررررررر احساساتی نبودم 

اونقدر آدما رو خوب نمیدیدم

اونقدر از خودم نمیگذشتم

فقط به فکر خودم بودم 

خودمو خیلی بیشتر قبول داشتم 

خودمو خیلی بیشتر دوست داشتم 

از پوستم خیلی بیشتر مراقبت میکردم 

از وزنم خیلی بیشتر مراقبت میکردم 

با دنیای معنوی و ماورایی بیشتر ارتباط میگرفتم 

شهودم رو بیشتر باور میکردم 

اونقدر به شهودم بی اعتماد نبودم 

وقتی عشق در خونمو میزد با لجاجت پرتش نمیکردم 

با خودم و احساساتم صادق تر بودم 

میگفتم ببین تو همین آدم احساساتی درونگرایی ، بپذیر 

بپذیر بعضی وقتا خیلیا دوستت ندارن ، حتی مادرت ، و این اصلا اشکالی نداره ، تو خودت خوبی ، نیاز به محبت بقیه نداری 

میگفتم حسادت بقیه رو باور کن ، چشاتو باز کن و ببین بقیه چطورین ، اونقدر عینک خوش بینی روی چشات نزن ، واقع بین باش ، خودتو گول نزن 

خودتو گول نزن 

میگفتم به فکر عشق و نیمه ی گمشده اونقدر نباش ، نیمه خودتی ، خودتو باور کن 

میگفتم اونقدر عاشقانه و رویایی فکر نکن 

به دنیای واقعی بیا ، و مردم و واقعیت رو ببین 

میگفتم قدر خودتو و پتانسیلهایی ک خدا بهت داده بدون 

میگفتم خودت رو ببین 

فقط برای یک بار 

من جرات زندگی کردن نداشتم ، میگفتم زندگی کن 

هر جرعه ی زندگی رو زندگی کن 

میگفتم خودت رو تو دام خودت ننداز 

میگفتم برای خودت دردسر نساز 

به آدما بی اهمیت باش 

کاش میتونستی کامل خودت باشی 

کاش میتونستی خودتو کامل زندگی کنی

ولی وقتی به گذشته نگاه میکنم نمیتونم حسرت بخورم ، چون بی معنیه ، گذشته ای دیگه وجود نداره ، فقط خودمونیم ک اون اتفاقات رو در زمان حال زنده میکنیم و چون حالا زنده ان و تو ذهنمون تکرارشون میکنیم فکر میکنیم گذشته ای بوده ، زمان بی معناست 

زمان فقط تعریفی است برای تفسیر رویدادها 

در انتظار آینده هم نیستم ، چون معلوم نیست بهتر باشه 

حس میکنم تو یه جبر مطلق گیر افتادیم و همینه ک هست 

فقط میتونیم یکم تو این درد و رنجی ک هستیم 

دقایقی لذت ببریم 

فقط دقایقی 

مثل این که از لای کوهای صعب العبور ، عبور میکنی و لحظاتی هوای تازه بهت میخوره 

از اون هوای تازه استفاده کن و لذت ببر و اون لحظات رو به تمامی زندگی کن 

زندگی همینه 

حس میکنم بین سطور اهنگ *** ***** گیر افتادم 

همین 

بیشتر از همسنای خودم اشتباه کردن داشتم تو زندگیم...

ولی علاقه ای به تغییر دادنشون ندارم

بنظرم چیزی که باید ادم انجام نده،رکود و یکنواختیه،ن اشتباه

اگه به گذشته بر میگشتم به پدرم(که متاسفانه الان نیستش)میگفتم ۸ نه تا پراید بخره و برای امروز من ذخیره کنه😁😁جدای از این شوخی تلخ،اگه به گذشته میرفتم اون شب که ۱۸ سالم بود سوار موتور نمیشدم و بیرون شهر تو اون چاله بزرگ نمی افتادم که باعث شد زانوم آسیب شدید ببینه و تا هفت ماه به حالت عادی برنگشتم،دوستان من در سال اول و دوم نوجوانی دوبار اعزام خارجی داشتم ولی اون حادثه باعث شد مسیر زندگیم عوض بشه و از همه بدتر دیدن گریه شدید مرحوم پدرم بود که برای من آرزوهای بزرگی داشت که با ندانم کاری خودم اشکشو درآوردم،سه سال بعد از اون حادثه پدرم هم تصادف کرد و به رحمت خدا رفت،زانوی من کاملا خوب شد ولی جای زخم اون گریه بابام هنوز تو قلبمه و احساس گناه میکنم.

سلام 

 من اگه به گذشته برگردم 

 زمان بیشتری را برای دیدن و بودن با ادم های مهم زندگیم که الان نیستند می گذلشتم .

 و شایدآخرین خاطراتم با یک تماس تلفنی نبود 

اگه میتونستم به عقب برگردم ** *** *** *** ******* ***** ****** ** ***** **** *****

تلاشمو میکردم مسیر زندگی یکی از فامیلامون رو تغییر بدم چون روی خانواده من اثر منفی داره

بیشتر دوست و رفیق پیدا میکردم و یه عالمه سفر میرفتم. هرروز میرفتم گردش و خرید و خوش گذرونی.

سعی می‌کردم ** **** **** و به خودم سخت نگیرم. ** ***** *** ** **** ****** ***** ** ***** *** ***** ** **** *****

رانندگی و آشپزی یاد میگرفتم و برای خودم ماشین میخریدم

جوابا چقدر تلخه

منم چندتا بهش اضافه میکنم

به صرف احساساتی که نسبت به آدمها داشتم هر حرف و رفتاری رو تحمل نمیکردم کمی بی رحمی نسبت به کسایی که دوست شون داری باعث میشه خودت قدر خودتو بیشتر بدونی (اونا هم اگه دونستن که دونستن ندونستن مشکل ما نیست)

اگه به گذشته بر میگشتم اونی که بیشتر از همه برام عزیز بود رو زودتر از دست دادن خودم رها میکردم اینطوری به صلاح بود

و اینکه کمتر به خودم سخت میگرفتم نیومدم به این دنیا که کلی فشار به خودم بیارم یا چیزی رو به کسی ثابت کنم بیشتر برای خودم زندگی میکردم گور بابای بقیه

آها اینو یادم رفت بگم

دانشگاه یه دختره از من خوشش میومد خوشگلم بود منم از خوشگلیش خوشم میومد از شانس **** استاده هم از این دختره خوشش میومد خوده دختره هم یکم شیرین میزد رسما برای 6 ماه دهنم سرویس شده بود اگه به گذشت برمیگشتم حتماً به دختره میگفتم ترو جون مادرت سمت من یکی نیا !

منم میخوام اشتباهاتم رو بگم. من دوران ۲۶ سالگی زندگی خوبی داشتم و داشتم قرآن حفظ میکردم. ۱۵ جز حفظ کردم ولی بعدا مشکلاتی بوجود اومد که خودم ناخودآگاه بوجود آوردمشون. دیگه نتونستم رو قرآن تمرکز کنم و کنار گذاشتم. همین الان که دارم اینو مینویسم تو دلم پر از حسرته. بعضی وقتا گریه میکنم. اگر زندگی خوبی دارید یا برای هدفی تلاش میکنید و موفقیتهایی داشتید، الکی خرابش نکنید و سعی کنید با تمام وجود حفظش کنید. هیچ چیزی تضمین ۱۰۰ درصد نیست.

اگر تو خانواده خوبی بزرگ شدید پدرومادر خوب خواهر و برادر خوب یا هر چی، خیلی قدر بدونید. خیلی خداروشکر کنید. مطمئن باشید فقط یک دهم ثانیه لازمه که زندگیتون از حالت خوب به حالتی که تصورش رو نمیتونید بکنید عوض بشه. امیدوارم زندگیتون پر از تصمیمات درست باشه.

سلام 

به سلامتیم، تغذیه و ورزش بیشتر اهمیت میدادم ...

نه می‌گفتم. 

بیشتر درس می‌خوندم. 

ارزش خودم رو میدونستم. 

خانواده‌ام رو بیشتر دوست داشتم.

سلام

اگه به گذشته برمی گشتم، 

اون روز غروب که داداشم با اصرار منو از بیمارستان به خونه فرستاد ، تا یکم استراحت کنم، حرفش رو گوش نمی دادم،

برگشتنی که بیشتر از یک ساعت طول نکشید و یک ربع قبل اینکه برسم ، بابام برای همیشه رفته بود...

کاش به گذشته بر می گشتم...

به هلما 

خدا بهت صبر بده

ظاهرا تازه فوت کردن

اما یه مطلبی که هست تو که نمیخواستی اینطوری بشه

شده دیگه دست تو نیست پس خودت رو اذیت نکن 

اگر به دو سال پیش بر میگشتم نمیزاشتم پدرم به خاطر اون پول لعنتی بره بیرون کرونا بگیره و فوت کنه :((( این بزرگترین حسرت زندگیه منه و هنوز نمیتونم باور کنم که نیست و کاش بیشتر باهاش وقت میگدروندم.

دوم اینکه حتما زود ازدواج میکردم و لحظات زندگیم رو تنها سپری نمیکردم و الان که دیگه رفتم بالای سی سال میدونم که دیر شده و لحظات خوبی که میتونستم با شریک زندگیم داشته باشم از دست دادم.

الان از نظر شغلی و مالی به ثبات رسیدم ولی کاش هیچ کدومو نداشتم ولی پدرم بود. قدر والدین رو بدونین.

به آقای پسر ایرانی

سلام

خیلی متشکر.

تقریبا دو ساله، ولی برای من همیشه تازه ست، هر روز و هر لحظه اتفاقات اون موقع توی ذهنم مرور میشه،

آدم حتی اگر بهترین فرزند هم برای پدر و مادرش باشه،  بعد رفتنشون ، حسرت یک عالمه کارهای نکرده و حرفهای نگفته روی دلش سنگینی می کنه.

دست خود آدم نیست.

سلام به دوستان 

آزمون و خطا،  یکی از راه های تجربه و کسب دانش است. 

خیلی راضی ام،  خدا رو شک. ولی شاید ازدواج میکردم،  تا بتونم امایاز و اجازه ش یه شبه خانواده با چندین بچه را از بهزیستی بگیرم و هم دخترم ک ب فرزند خواندگی پذیرفتم حسرت پدر را نداشته باشه. 

پستی بود که آتیشم زد!

کاش میشد برگردم به سن 18-20 سال ..

حتی حاضرم بقیه عمرم هرچقدر هست را بدم و فقط 5-6 ماه برگردم به اون دوران و بعد بمیرم تموم.

نمیگم به چه دلیل ولی دلیل خاصی داره که میگم.

کاش میشد...

کاش 5-6 ماه هم نمیشد لااقل 2-3 ماه به اون دوران برمیگشتم و تموم و ادامه زندگی را یا همون عطاش را به لقاش میبخشیدم.

سلام به همه دوستان 

اول از همه برای اونهایی که عزیزی از دست دادن شادی روح در گذشتگانشون یه فاتحه قرائت کنیم 

پست خیلی تلخیه و بعد خوندنش ادم نیاز به ریکاوری داره. ولی یه چیزی که هست اینه که این راهی رو که اومدیم اگر این راه و نمیاومدیم این تجربیاتم نداشتیم که بگیم اون کارو میکردم یا این کارو نمی کردم  یه چیز دیگه هم هست که بعضی  اتفاق ها و جریاناتی که برامون رخ میده خیلی مواقع دست خود آدم نیست و پیش میاد یا ازطرف دوستان، آشنایان، خانواده ،جامعه ووو..   که ادمو از اون مسیری که برای خودش ترسیم کرده خارج میکنه .حتما تاحالا براتون پیش اومده که اومدیم برای خودمون برنامه ریزی کردیم مثلا کلی زحمت کشیدی کارگاهی دایر کردی کلی هزینه کردی و خیلی مصمم و مطمئن حساب کتاب کردی که اگر تا ۵ سال آینده سخت تلاش کنم وپولامو جمع کنم میتونم یه خونه بخرم ولی نمی دونستی که چه اتفاقاتی قراره بیفته مثلا کارگاهت دچار اتش سوزی شد یا دولت جنس چینی وارد کرد و با خاک یکسان شدی یا نه اصلا موفق شدی ولی یه مشکلی برای خوانوادت پیش اومد که مجبور شدی اون پول و اونجا خرج کنی یا بیماری ویا تصادفی برات اتفاق افتاد و اون برنامه ریزی و اون برهه عمرت رو بدون اینکه بفهمی از دست دادی 

حالا این اتفاقات هم به کنار و موفق بودی ولی نمیدونستی قراره ۵ سال دیگه قیمت اون خونه ده برابر بشه و تو الان میتونی اون خونه رو رهن کنی.

این مثال و زدم که خیلی از اتفاقات و مسائلی که برامون رخ میده دست خودمون نیست و هزاران هزار از این پیامد ها وجود داره که ممکنه برای هرکسی پیش بیاد ودرگیرش بشه و اونو از مسیر و اهدافش دور کنه و به اون ایده ال هاش نرسه 

اینو بر اساس تجربیات خودم و دوستان و اطرافیانم میگم که با چشم دیدم 

شاید تو این مسیری که اومدیم باید امتحان پس میدادیم 

به نظرم هر چی که برامون تا حالا گذشته تو سرنوشتمون  بوده و قرار بوده برامون رقم بخوره  

البته تو بعد مادی و دنیوی

مهم اینه که ما تمام تلاشمونو کرده باشیم و به وجدانمون بدهکار نباشیم 

نداند بجز ذات پروردگار 

که فردا چه بازی کند روزگار 

ولی تو بعد معنویتش کاملا برعکسه و همه چی دست خودمون بوده اگر بخواهیم قصه بخوریم  مال این قسمته 

که خدا کنه زیاد ضرر نکرده باشیم و از این به بعد حواسمون باشه و بقیه عمرمونو در یابیم و به بخشندگی خداوند امیدوار باشیم 

تا حالا که گذشته انشا الله که آینده خوبی برای همه دوستان رقم بخوره و تلخیها و ناکامی های گذشته قویترمون کرده باشه و عشق، امید، سلامتی،سعادت و نیک بختی روزیمون باشه و خداوند آخر و عاقبت هممونو ختم به خیر کنه

خدایا چنان کن سرانجام کار 

تو خوشنود باشی و ما رستگار