خانواده برتر

دختر عزیزم من یه مادرم که مشکل شما رو تو خونه خودم هم داشتم.پدر و مادر یه واسطن که گاهی از روی دوست داشتن زیاد و اطلاعات کم ممکنه نقش خاله خرسه رو بازی کنن.حتما داستانشو شنیدی.این که یه واسطه از گلستان گل بسیار زیبایی رو بد بدست مشتری میرسونه یا یه واسطه میوه خوش طعمی را با بسته بندی نادرست و شرایط بد نگه داری خراب بدست مشتری میرسونه,دلیل بر بد بودن گلستان یا باغ میوه نیست.سعی کن خودت خالقت و ائمه را بدون واسطه بشناسی و عبادت کنی.
برای پدرت امرزش بخواه.سعی کن اشتباهات او تو را در مسیر غلط نیندازد.اینطور که پیداست رشد مذهبی تو از پدرت بیشتر است.سعی کن به برادرت هم راه زیبای خداپرستی رو نشون بدی.
امیدوارم در پناه خدا همیشه موفق باشی و با سن کم و دل بزرگت پدرت را هم ببخشی.

خدا هم گفته درانتخاب دین آزادی

سلام 

من عین خودتم

میدونید ماها چرا مسلمونیم؟

نه سالت بوده بزور چادرت سرت کردن؟؟ من از اول دبستان و قبل از اون همیشه با چادر و روسری بوئم. کجای کاری؟؟ گاهیم بهشون گفتم نمیبخشمتون که توی اون سن که حتی واجبم نبوده چادر سرم کردین. منم مثل تو از چادر زده بودم و یه مدت گذاشتمش کنار. ولی دیدم چادر یه چیز دیگست. تو ام میتونی امتحان کنی. شاید ز بی چادر بودن بیشتر لذت بردی... نمیدونم

نمیگم مادر و پدرم کار درستی گردن از شیش سالگی چادر سرم کردن ولی خوشحالم که الان چادری ام
در مورد نمازم بنظرم اینا هیچ توجیهی نداره. شیطون داره هزار تا دلیل برات میاره که نخونی. اینو بدون نماز ادم همه چی و اصل دینه اگه نخونی هیچیت قبول نمیشه.
همینکه دلت میخواد نماز بخونی ینی خدا تو دلته هنوز
سعی کن بیشتر فکر کنی. و وقتی نماز میخونی خدا رو جلوت تصور کن. خدا خودش میگه وقتی یه بنده نماز میخونه من اینقده بهش توجه میکنم که انگار غیر از اون بنده ای ندارم و وقتی بندم نماز میخونه انگار هزار تا خدا داره...

و سعی کن نمازاتو سر وقت بخونی. برات مهم نباشه کی چی میگه اینا همش حقه های شیطونه بخدا. سعی کن نادیده بگیری

سلام .. منم تو ی موردی بهم تحمیل شد اونم چادر بود البته نه نه سالگی راهنمایی بودم اما خب ادم وقتی به ی چیز اجبار میشه دوست داره لج کنه و انتفاقا از اونچه که بهش اجبار میشه متنفر میشه ما دقیق نمیدونم از کجا شد ولی الان عاشق چادرم و خیلی ارامش دارم وقتی سرمه با اینکه سخته جمع و جور کردنش اما واقعا باهاش عشق میکنم ... به قول نظرات بالا پدرت روشش اشتباهه و شایدم نمیدونه که اشتباهه .. بهترین راه اینه که بری خودت تحقیق کنی روایات مختلف بخونی و با دوستان مذهبی واقعی بشینی و کم کم خودت به این چیزها متمایل بشی و از خدا هم بخوای خودش عشقش رو تو دلت بندازه ... و اینم بگم تا جایی که میتونی نفرتت رو نسبت به پدرت کم کن و سعی کن خاطرات بدت رو فراموش کنی منم وقتی فراموش کردم ذهنم ازاد شد و راحت شدم  چون الان تویی که داری اذیت میشی نه پدرت پس به خاطر خودتم شده همه گذشته تلخت رو فراموش کن و یا حداقل کم رنگش کن ... ان شاالله ی روزی بیاد که با تمام وجود به عقایدت پایبند باشی ..

عزیزم این شرایط شما رو خیلی از ماها تجربه کردیم.من هنوزم که میرم خونه ی پدرم شب میمونم صبح انقدر برای نماز آدمو صدا میکنن آدم میخواد از حرص مهرو بکونه تو حلق خودش.در حالیکه وظیفه دارن فقط یه بار صدا کنن اونم اگر بهشون سفارش کرده باشیم.اصلا آدم لجش میگیره.البته شما کتک خوردی خیلی شرایطت سخت تره.دلت شکسته ولی نه از خدا  بلکه از خانواده از پدرت .حالا در نظر بگیر شما نمازو برای کی میخونی برای پدرت یا برای خدا.ببین خدا چه مهربونه هیچ وقت رو اعصاب آدم نیست.بهمون اختیار داده ولی هشدار هم داده.فرصت داده برای نماز خوندن.برای حجاب بهمون آزادی عمل داده .سخت نگرفته .بخدا خدا خیلی خیلی مهربونه.پاشو نمازتو بخون.حجابتو رعایت کن ولی برای خدا.رفتار پدرت اشتباه هست اما شما حق فرزندی رو ادا کن.به پدرت احترام بذار.قبول دارم که سخته ولی اینم یه جور معامله با خداس.منتظر نباش که پدرت چوب اشتباهشو بخوره.شما بچشی برلت دلسوزی میکنه  ولی از راه اشتباه.فقط خدا رو در نظر بگیر اعمالتو به خدا تقدیم کن.اگر پدرت فکر کنه از ترس ایشون نماز میخونی گناه کرده و  خود خدا باهاش حساب میکنه.این کار شیطونه با این خصلت بد در پدرت شما و برادرت رو از نماز خوندن انداخته.حالا هم یه گوشه نشسته به این دعوای پدر فرزندی و نماز نخوندن و همه ی عواقب کتک زدن پدرتون میخنده.روی شیطونو کم کن بر شیطان لعین لعنت بفرست.نیتت رو خالص برای خداوند قرار بده.به بزرگترت احترام بذار هر چند سخت باشه.نتیجه ی عمل نیکت رو خواهی دید.احترام به بزرگتر و صبوری در برابر سختی شاید تو این دنیا مثل خوردن زهر تلخ باشه ولی اون دنیا نتیجش میشه یه ظرف عسل.فدات شم.مواظب خودت باش

مشکل بیشتر خانواده های مذهبی و مسلمون همینه هیچ حق انتخابی برای بچشون قائل نمیشن اجازه نمیدن بچه در مورد ادیان مختلف تحقیق کنه و بعد انتخاب کنه به زور یه دین موروثی رو فرو میکنن تو سر بچه اونم با زور و اجبار و تعصب جالب اینجاست که اکثرشونم بدون تامل و تفکر مسلمون شدن فقط یه دین شناسنامه ای داشتن و از اجدادشون پیروی میکردن ممکنه بعضیا بگن همه ی مذهبی ها این طور نیستن ولی من تا حالا هر چی مذهبی اطرافم دیدم همین طوری بودن تازه کاش فقط مشکلشون اجبار و تحمیل عقاید دینیشون بود خیلی ایراد های دیگه ای هم دارن مثلا به اسم حیا اصلا سعی نمیکنن با بچه هاشون دوست باشن و در مورد مسائل مختلف با بچشون حرف بزنن یه همسایه داریم فوق العاده مذهبی یه دختر داره همسن خواهر من یعنی دوازده ساله بد یه روز داشت با مامانم حرف میزد مامانم میگفت مسائلی مثل پرید و بلوغ رو باید برای بچه هامون توضیح بدیم ولی اون میگفت نه بین بچه و مادر باید حیا وجود داشته باشه پریدو مدرسه باید توضیح بده یکی نیست بهش بگه پریدو مدرسه توضیح بده بزرگتر که شد و خواست ازدواج کنه کی باید براش در مورد کیفیت رابطه توضیح بده؟حتما فضای مجازی؟کاش فقط این بود بین خودش و بچش انقدر مرز و محدوده مشخص کرده که بچش مثل چی ازش میترسه در مورد هیچی باهاش نمیتوته حرف بزنه بچش داشت با خواهرم بازی میکرد به خواهرم گفت از مدرسه که میام یه افغانیه منو اذیت میکنه همش میگه تو قراره زن من باشی هی دستمو میگیره منو اذیت میکنه میگفت یه بار بهش فحش دادم اونم گفته تلافیشو سرت در میارمخواهرم بهش گفت برو به مامانت بگو این یارو اذیتت میکنه دختره گفت نه مامانم منو میکشه خواهرم گفت حداقل جوابشو نده دختره گفته مثلا چی کارم میخواد بکنه؟انقدر بچشو نا اگاه بار اورده بچش نمیدونه مزاحمت یه مرد بالغ با یه بچه ی کم سن و سال میتونه به کجا ختم بشه در صورتیکه مادر من به خواهرم گفته بود با مردای غریبه حرف نزن چون ممکنه اذیتت کنن و به نقاط ممنوعت دست بزنن اگرم کسی اذیتت کرد بیا به خودم بگو و  انقدرم با خواهرم رفیق بود که خواهرم همه چیزو بهش میگفت ولی این دختر در معرض خطره ممکنه مزاحمت این مرد به جاهای باریک بشه که بعیدم نیست ولی خوانواده ی مذهبیش نمیفهمن! انقدرم بچه رو ازجن و اتیش جهنم ترسوندن بچه جرئت نداره تو خونشون روسریشو در بیاره شما تنها کسی نیستی که از مذهبی بودن خوانوادت اسیب دیدی هر کی که خوانوادش مذهبیه یه جور به خاطر عقاید خوانوادش اسیب دیده(حداقل اونایی که من دیدم این طوری بودن)خود منم یه زمانی به خاطر اینکه حاضر نبودم برم مسجد از پدرم کتک خوردم و پدرم اصرار زیادی داشت عقاید خودش و اجدادشو به خوردم بده اما نتونست و نخواهد توانست شما برو در مورد ادیان مختلف تحقیق کن و همشونو بشناس کاری که باید تو سن کم میکردی و هر دینی راضیت کرد همون دینو از ته دلت برگزین و نه نفرتت از دینی به خاطر لجبازی با پدرت باشه و نه مسلمون بودنت به خاطر مسلمون بودن پدرت.

:)  راسش همه ناراحتیتو درک میکنم! گرچه همچین مشکلاتی نداشتم!   ولی ب نظرم نباید ناراحت شی ! :)  اسلام و قرآن این اجازه رو بهشون داده! مقاومتم فایده ای نداره!   اینجا ایرانه .... شما نمیتونی بخاطر کتک و رفتار بد پدر و مادرت شاکی باشی ! :)   شما دختری  حق نداری  اونطوری ک خودت دوس داری لباس  بپوشی...! :)    عزیز من شما حق نداری حتی دین اونارو با تحقیقات خودت قبول کنی...! :) چون 9 سالگی سنی نیست ک عقلت کامل باشه و بتونی  بری دنبالش ....! :)      شما موظفی طبق فرموده ی اسلام بزرگ  از 9 سالگی با همون چثه ی کوچیک.... تو همون دوران کودکی و بازی های بچگی  حجاب داشته باشی ! :) ب زبون جاهل ترین های دنیا  با خدات راز و نیاز اجباری کنی ! :) و روزه بگیری....! :)   شما موظفی  واسه ازدواجت هم از همین پدر اجازه بگیری ! :)  و گاها دیده شده یه پدر ب زوووور دخترشو داده ب کسی ک خودش صلاح میدونسته! :)      تو این کشور شما اگ شیعه نباشی نمیتونی ب مدارج بالا برسی ! :) نمیتونی  بین این مدردم ب راحتی زندگی کنی ! :)      عزیزم ب پدرت حق بده :) اینجا اگ بدحجاب باشی بت میگن ...... یا شیطان و کلی لعن و نفرینت میکنن! :)   اینجا حق نداری خودت تصمیم بگیری و حرف دلتو بزنی ! :)           آقای نجفی خواهش میکنم بدون سانسور تاییدش کنید !   هیچ توهین و حرف بدی نززدم!    

لایک به یه پسر

دوست خوبم! احساس میکنم شما با برخی از اطرافیانت رابطه خوبی نداری اما با خدا رابطه خوبی داری

این کلیپ 5 قسمتی خیلی به شما کمک می کند انشاءالله

http://bayanmanavi.ir/post/56

متأسفم برای تو و خودم و تموم این دخترهایی که مشکل مارو دارن. خوش به حال اونایی که پدر و مادرشون قبل از چادر ، چتر اخلاق و انسانیت رو بر سر دخترشون باز میکنن. اون پدر و مادرهایی که با عقل و درک ،تنها راه یه دختر را محدود به خودکشی نمی کنن. 

بنظر من با خدا معامله کن بهتر از خدا تو معامله ندیدم یقّرونم سرت کلاه نمیذاره:)

من خودمو کشتم به زور ۱۱ساله ام بود چادر گرفتم !!

بحث حق و حقوقی که خدا به گردن هر بنده داره جدا...هرکس خودش میدونه با خدای خودش چجوری حساب کتاب میکنه...

سلام خدمت شما
ببینیدشمااول به مقصودماازخوندن نمازپی ببرید.نمازکمترین کاریه که مابرای خدامیتونیم انجام بدیم.شمایادت باشه خداهمیشه چشم انتظاره که شمابه طرفش بیاین ونمازبخونین درحالی که هیچ نیازی به نمازشمانداره.اصلأاین رفتارنامعقول پدرتون روبه نمازربط ندین.پدرشماکارش ازاساس اشتباهه منم قبول دارم.شمانمازتواول وقت چه تنها چه توجمع بخون وبه حرف هیچکس اهمیت نده.اگه میخوای نمازتووجودت اثرکنه حتمأبایداول وقت بخونی
دوم درباره حجاب وچادر
بذارین یه مثال براتون بزنم
شماوقتی بچه بودین ومریض میشدین دارونمیخوردین ولی پدرومادرتون به زوروحتی باکتک داروروبه خوردشمامیدادن.الان شمافکرمیکنیدمیگین کارخوبی کردن که به زورداروبه خوردم دادن چون اگه دارورونمیخوردم شایدهمون موقع ازدنیامیرفتم
خواهر من اون دارو مال جسمتون بودکه سالم بمونه،حجاب هم مال روح پاک شماست.بخاطراینکه روحتون خراش برنداره شماحجاب میکنیدکه زیباترین وکامل ترین حجاب توچادرنمود داره
قبول دارم که اجباراصلأخوب نیست اماشمانگاه کن آیااین اجباربه نفع شماشدیانه؟

یاعلی مدد

لایک به scalzo

تو تازه 18 سالته .یه توصیه برات دارم تا به نماز خوندن ادامه بده و چادرت رو داشته باش تا چند سال  تا با عقل و تجربه خودت خوب بودن یا بد بودنش رو بفهمی

وقتی رابطه خوب بعضی پدرهای عاقل و دوست داشتنی و وخوش رفتار را با دختراشون میبینم از ته دلم حسودیم میشه.  اونقدر زیاد که دوست داشتم اون مرد پدر من بود. پدر خودم . مال خودم بود . بهش میچسبیدم و بوسش میکردم. اونقد باهاش راحت بودم که حرفای دلمومیزدم. راحت شوخی میکردم باهاش . بازوشو محکم میگرفتم و باهم صمیمی راه میرفتیم. اما پدر من خیلی خشک و بد اخلاقه. با این حال بهش احترام میذارم. بد حرف نمیزنم. اونم با اینکه خیلی خشکه اما توی دلش میدونم که خیلی قبولم داره.  اینو از اطرافیان شنیدم. عاطفی بودن من روی اون تأثیر گذاشته وخیلی نرم شده. حتی برای یک لیوان آب یا چایی کلی تشکر میکنه.  

سلام

سلام

با عرض سلام و خسته نباشید.
من امروز موضوع این دختر خانم را خواندم.
و این انگیزه در من ایجاد شد که از شما خواهش کنم سوالات اینچنینی را که واقعا نسل آینده ما تحت تاثیر خشکه مذهبی بعضی از پدر ها و مادر ها و یا کلا بزرگتر ها قرار میگیرند,رسانه ای کنید و از روحانیون مجرب و خوب کشور ما راه حلی اصولی و فرهنگ سازی غنی و خوبی از طریق رسانه برای این گل های بهشتی که تحت تاثیر اینجور رفتار ها پر پر میشوند,بخواهید.

با تشکر.

بابت آیه ای که نوشتید یک دنیا ممنون. این آیه را ندیده بودم شاید هم قبلا دیده بودم دقت نکرده بودم به هر حال بسیار ممنون صراحت این آیه بسیار برام جالب بود.

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام
من واقعا ممنونم از شما ها ک اینقدر دلسوزانه با من هم هم دردی کردین هم راهنمایی کردین منو...
کامنتای بعضیاتون آرامش عمیقی توی من ب وجود اورد ...
+فک می کردم توی این زمینه منم ک این قدر زجر می کشم ولی دیدم مثه من زیاده! یه سری دوستان گفته بودن بابامو ببخشم ...نمی گم حرفتون اشتباهه ولی یه فرزند وقتی ب نا حق کتک بخوره  به نا حق فحش بشنوه (هر چند اونا هم مشکلات خودشونو دارن)هر چند هم بخواد ببخشه بازم نمی تونه با اون طرف مقابل ارتباط صمیمیشو مثه خیلی قبل تر ها حفظ کنه!!
+مریم خانوم دقیقا حرفای دل منو زدن!!!!!!! اصلا انگار کپی پیستی از منن ایشون...منم دقیقا در اینده دوست ندارم مادر بشم چون این دنیا خییییلی بی رحمه و این یه خودخواهی ب تمام معنا عه ک من میدونم این قضیه رو ولی بخوام پای بچه ی دیگه ایو ب این دنیا باز کنم ...
مثه من کم هست ک این نظرشون باشه پس خواهشا از ادامه ی نسلو ... نگین چون اینقدر احساس می کنم توی این دنیا روحم مورد ازار قرار گرفته ک حاضر ب این کار نیستم...
+یکی از دوستان گفته بودن ک ب پدرت بگو خدای من با خدای شماها فرق داره ...عزیز من ب نظرت منطق میدونن چیه ب نظرت تا حالا بهشون نگفتم؟؟؟ فک می کنی چی جوابمو دادن ؟؟؟ جوابشون فحشو بد دهنی بوده و کتک!!!
میدونی پدرم و خانوادشون ذهنیتشون از امثال من چیه؟؟؟اونا فک می کنن اگه کسی نماز نخونه کافره!!!توی چشم خودم نگاه میکننو می کن کافر البته غیر مستقیم!
دفعه ی اخری ک  بازم باهاشون دعوام شد سر قران خوندن بود چون بابام می گفتت چرا من تا حالا ندیدم تو قران بخونی؟؟!!!! بهش گفتم مگه تو باید ببینی ؟!! من اعمالم برای خودمه!!
توام برای خودت! در صورتی ک من قران می خونم ولی اصلا نمیزارم کسی بفهمه چون حس بدی بهم دست میده!!!به خاطره کارای اینا<<
من بر عکس اینکه از نمازو چادر متنفر شدم و خیلی چیزای دیگه ولی ب نظر خودم اعتقاد قلبیم خیلی بیشتر از امثال بابای خودمه چون بار ها شده با زبون خودم و ب فارسی نشستم با خدای خودم حرف زدم و حس خیلی خوبی بهم دست داده تا نمازی ک نمیدونم چیه معنیش و فقط از روی ترس می خوندمش ...
قطعا میرم تحقیق می کنم برای نمازم و بعد از دلو جون می خونمش البته میدونم نفرتم نسبت ب خیلی چیزا از بین نمیره...مثل چادری ک مث یه کفن سیاه می مونه برام و ب خاطرش از خیلی خواسته هام باید بزنم توی زندگیم!
+و خیییییییییییلی خوشحال شدم ک اون مادر مذهبی متن منو خوند و درس گرفت از این متن من(هر چند من کوچیک همه ی مادرام)ولی واقعا خوشحال شدم چون شاید ایشونم توی این اشتباه قرار گرفته بودن و بی خبر بودن!!! ایشون گفته بودن توی یه خانواده ای بزرگ شده بودن ک مذهبی نبودن درسته؟باید بگم خانواده ی شما جاشون توی بهشته چون حق انتخاب ب شما دادن هر چند مقید ب این چیزا نبودن و شما خودتون این پوشش این دین و این نوع زندگی انتخاب کردین و تحمیل نکردن بهتون...همیشه ارزو داشتم توی یه چنین خانواده ای بزرگ می شدم ولی...
 ب هر حال مرسی از همتون چه خواهرا چه برادرا ...فک نمی کردم اینقدر دلسوزانه کمکم کنین واقعا مرسی از همتون.

سلام دوست عزیز منم خانواده خشکه مذهبی دارم میخوام اول از همه بهت بگم اصلا هیچ جوره بحث باهاشون کارساز نیست چون فقط از روی تعصب حرف میزنن نه تعقل بعضی اوقات با منطق و مطالعه گسترده ای که راجب دین دارم (با اینکه حالم از کل دین بهم میخوره)و جواب هایی که بهشون میدم واسه کارام کاملا قانع و تحت تاثیر قرار میگیرن ولی بازم واسه تعصبشون میگن نه اسلام گفته که گفته همین که گفته درسته با این که خودش پزشک هست کسی نشناستش باهاش صحبت کنه فکر میکنه بی سواده از بست که خشکه مذهبه همیشه باید موهام یه وری باشه و ساده عین بسیجی ها شدم حالم از خودم بهم میخوره ولی هرجا تو دانشگاهی یا جایی بحث اعتقادی بشه بدجور صریح نظر میدم همه کف میکنن و تقریبا هرکی باهاش دو دقیقه صحبت کنم حتما باید عباراتی مثل وای اصلا فکر نمیکردم اینطور باشی یا اصلا بهت نمیاد و ....... بگه و من همیشه ناراحت میشم که چرا نمیتونم شبیه خود واقعیم باشم تا راجبم قضاوت اشتباه نشه  حتی لباس و فایل های توی کامپیوتر و همه چی گیر میده حتی فضا خصوصی منم باید مذهبی باشه البته من اصلا اهمیتی نمیدم و مدت هاست کل دین رو گذاشتم کنار البته تاثیرات منفی زیادی هم شاملم شد و کلا داغون شدم از درون خالی و تهی شدم پیشنهاد میکنم مثل من نشو و خواهشا هیچ وقت رابطتو با خدا قطع نکن تاثیراتش وحشت ناکه البته اولاش کیف میده و حس آزادی داره ولی بعدش نفست روی تو سوار میشه و دیگه نمیتونی برگردی من که راه برگشت ندارم از بس که جلو رفتم دیگه نفس من از کنترلم خارج شده ولی تو خواهشا کار منو  نکن نمیخواستم اصلا چیزی بهت نگم ولی خیلی حیفم اومد و نخواستم مثل من بشی پس مثل من نشو

اقا مهدی کاملا می تونم درکتون کنم واقعا خدا صبر به امثال منو تو بده:|
منم دقیقا وقتی حرف میزنم با یه سریا همشون می گن فک نمی کردیم اینطوری باشیو....

خانواده منم قبلا خیلی سر چادر سر کردن باهام بحث میکردن،خصوصا مامانم،با خواهرمم همیجوری بودن،بازم من آروم تر بودم بهتر میپذیرفتم،دعوا که میشد میخواستم با شیلنگ!کتک بخورم آروم بودم و میگفتم دعوا چیه که دعوا میکنی،اون شیلنگ یا نی قلیون! رو از دستش میگرفتم میگفتم دعوا نداره،زورم نمیرسید از دستش درآرم ولی نمیتونست با اون بزنتم دیگه میزد تو گوشم و حتی لگد،حتی یه بار مامانم پاشو گذاشت رو سینه خواهرم و گردنش! هنوزم یادمه،یه بار زد تو گوشش که از صداش بلند شدم،رفتم گفتم چیه،باز دعوا؟چیکارش داری؟

من در نقطه مقابل توام. یعنی پدرم اصلا دوست نداره نماز بخونم. البته نه از روی کفر بلکه چون سواد مذهبی پایینی داره و این طور مسایلو حاشیه های من در آوردی مذهب میدونه. علناً با نماز و روزه و این کارهای من مخالفه. با من بحث و جدال هم میکنه. من مخفیانه این کارهامو میکنم. ولی هیچ وقت باهاش بحث نمیکنم بی احترامی نمیکنم. هم شرایط من خیلی بده هم شرایط تو. 

چه قد حرفات ون خوندم ناراحت شدم:(

من پدر مادرم نماز اول وقت و روزه شون بجا بود ولی به ما کار نداشتن...فامیلم مذهبی نبودن..
من تا دبیرستان بلوز شلوار روسری میرفتم بیرون بعد مانتو گرفتن برام... همیشه پدرم میگفت پدر مادر درست باشن بچه خودش درست میشه .. نمازم از ترم دو دانشگاه شرو کردم به خوندن حسرت یک بار کل ماه رمضون روزه گرفتن به دلم مونده الانم نهایت 17-18 روز زوره بگیرم.. از بس بچه بودم مامانم میگفت تو بنیه نداری بخور .. کله گنجشکی بگیر حتی دبیرستانی بودم!
میگم کاش از اول عادتمون میدادن به نماز و روزه که الان... الانم ارایش کنم یا هرچی در حد متعارف بم چیزی نمیگن ولی من ارایش نمیکنم.
ولی تو تفکر کاملا مذهبی هستیم..الانم مانتویی محجبم.. ولی  هیچ پسر مذهبی نمیاد با من ازدواج کنه.. عشقم اینه با ه پسر مذهبی ازدواج کنم باهم شبا بریم مسجد :(

به سوال کننده: اوایل این کار و کن شاید نفرتت رفت ..من که خیلی دوست دارم
مث مسیحی ها تو کارتونای بچگیمون شب قبل خواب سجده کن و با خدا حرف بزن و ازش تشکر کن ...باش حرف بزنی صمیمی میشی...خوشت میاد:) بعدم نفرتت میره...
نفرت از خونوادم با محبت و هدیه از بین میره بشون محبت کن...نفرتت کم میشه! اونا خونوادتن اگه مردم عادی بودن اینو نمیگفتم ولی اینا دیگه جزی از خودتن... محبت محبت:))

فرناز جان مثه اینکه درست حرفامو نخوندی عزیزم!!!
من نگفتم از خدا متنفرم ک تو می گی باهاش حرف بزن نفرتت تموم می شه من گفتم از نمازو روزو امسال اینا زده شدم حتی اشاره کردم ب این موضوع ک ب خاطره چی این اتفاق افتاده و گفتم ک میدونم خوبن ولی زده شدم دست خودم نیس!!!!!
+رویا جان میدونم شرایط شمام سخته ولی باور کنین شرایط من از اونی ک فک کنین سخت تره چون من با کارای اونا روز ب روز از دین خودم دور می شم ولی شما خودتون انتخاب ککردی و هیچ کسی نمی تونه تو رو ازش جدا کنه

سلام 

منم مثل شما چندتا هم خوابگاهی مومن نصیبم شد و بعدش دیگه...   رفتم توی دنیای شهود و عرفان و عشق الهی. نمیدونم چرا ولی بعضی انسانهای درونگرا خیلی به این جو و حال متعلق میشن. گاهی حس میکردم مثل مولانا که ارادت زیادی بهش دارم ، رفتم توی جذبه الهی و ازین مادیات لذت نمی برم. یا مثل مرتاضای هندی دوست داشتم روزها سکوت کنم و فقط به طبیعت نگاه کنم و فکر کنم  . 

اقا ی یه پسر مطلبی ک بهم معرفی کردین ک بخونم خیلی ب دلم نشست واقعا ازتون ممنونم:)

عالیه هیچی خدا نمیشه همیشه رابطتو با خدا خوب کن تا رابطت با خلق خدا خوب بشه
خوب شد نتیجه رو گفتی خیلی نگران بودم احساسی تصمیم بگیری و مثل من خودتو بدبخت کنی.

والا نمیدونم چی بگم!!

خداروشکر که نظرتون عوض شد
 واقعا اجبار در قریب به اتفاق موارد تاثیر بدی داره!
ولی یک نفر نوشته بود : "همیشه مشکل خانواده های مذهبی اینه که حق انتخابی برای فرزندشون قایل نمیشند "
من یه پدر مذهبی میشناسم واقعا نمونه بارز یک انسان مومنه این چه حرفایی هست که میزنید
وقتی پسرش  15 ساله بود بهش گفت اگر نماز بخونی چیزی رو از دست نمیدی و اگر نخونی حتی اگر 1 % درصد احتمال بدی که آخرتی وجود داره که حتما هم وجود داره  جواب خدا رو چی میدی ؟ حالا خودت مختاری دوست داری نخون ولی به ضرر خودته من صلاحتو می خوام همینو گفت و دیگه حرفی نزد 
جالب اینجاست پسرش خیلی ریلکس نماز خون شد هههه  لطفا در به کار بردن قید ها بیشتر دقت کنید

سلام عزیزم هزاران افرین رو نثارت میکنم و عاشق شدنت رو تبریک میگم ...........

و اما در مورد این درگیری جدید باید بهت بگم سخته و نمیشه ی شبه همه ی این نفرت کهنه رو پاک کنی ... من ی سوال دارم رابطه خودت با پدرت در چه حدیه ؟؟ مثلا خودت میری سمتش .. وقتی میاد باهاش گرم سلام علیک میکنی یا ی سلام خشک خالی امیدوارم جوابت رو ببینم ..
پیشنهادم اینه که تو واسه دوستی پیش قدم بشی .. یعنی خودت بدون توقع شروع کنی با پدرت خیلی گرم بگیری .. و وقتی پیششی راجع به ی موضوعی حرف بزنی .. اول با حرف زدن گرم سلام کردن براش چایی بردن ، شروع کن حتی اگه با دل نباشه بعد کم کم سعی کن با علاقه دلی این کار ها رو انجام بدی و اگه اون برخورد بدی داشت یا بی تفاوت بود ناامید ودلسرد نشی و به کارت ادامه بدی..و به مرور رابطه ات رو گرم تر کنی مثلا دستش رو بگیری این کارا سخته ها من خودم تجربه اش رو داشتم چون بدم میومد از پدرم اما پا رو نفسم گذاشتم و از خدا کمک خواستم اما خیلی فرق کرد رابطه ام با پدرم خوب شد اول هر کاری سخته اما ممکنه و همیشه اینو یادت باشه پدر و مادر حتی اگه بدترین باشن بازم خیر و صلاح خودشون رو میخوان منتها خیلی هاشون نمیدونن و یا نمیخوان خوب برخورد کنن .. تنها راهی که میتونه بهت ارامش بده اینه که رابطه ی صمیمی برقرار کنی و کم کم گذشته و رفتارهاش رو فراموش کنی ... این کار تو رضایت خدا رو هم در پی داره ... ان شاالله تو این موضوع هم موفق میشی عزیزم

توجه توجه

دوست عزیز من همیشه حتی وقتیم ک با بابام خیلی درگیری فجیهی داشتم ب ورودی ک بابام از در وارد می شه سلامش می کنم ب غیر از موقعیتایی خیلی خاااااااص! یعنی می خوام بگم احترامشو دارم...
من همیشه براش چایی می برم یعنی جزعه یکی از کارای روز مره ی منه  اینکار برای بابام!! حتی وقتی دعوامون شده!
بابا ی من از محبتای ادم سو استفاده می کنه ...چون وقتی یه کمی باهاش مهربون می شی احساس می کنه الان باید همه ی خواسته هاشو رو کنه!!!!!و منم باید قبول کنم!!!!
من با بابام اوج حرف زدنم سلام یا سه چار تا جمله بیشتر نیس چون من ب جایی رسیدم ک وقتی بابام توی خونه باشه من فقط توی اتاقمم و ب ظاهر دارم درس می خونم ...چون حوصله ی حرفاشو و حرفای ناامید کنندشو ندارم!!!!!
شما می گین باهاش مهربون باشم ؟ اتفاقا خودمم یه بار همین تصمیمو گرفتم و نشستم باهاش حرف زدم قبول کرد حر فامو ولی بعدش بازم همون اشو همون کاسه بود ب قول اقا مهدی خانواده های ما از روی تعصب تصمیم می گیرن ن از روی تعقل!
من همین الانش خیلی خوب باهاش برخورد می کنم ولی توی دلم و از ته قلبم کاراشو نمی تونم فراموش کنم و کار هر روزم شده گریه و غصه خوردم:(
اینا رو گفتم ک فک نکنین من نشستمو دست روی دست گذاشتم !!
+به یه پسر@@@
اقای یه پسر من امسال کنکور میدم چون رشتم فنیه و مطمعا باشین خیلی دلم می خواد یه دانشگاه خوب دولتی قبول بشم ولی ب خاطره شرایط پیش اومده یا شبانه می تونم بیارم یا غیر دولتی ! چون سال دیگه کتابای رشته ی من کامل عوض می شه سه تا از کتابای مهمش و مهم تر از اون اینه ک من کارو دانشم وباید کتابای فنیو خودم ب تنهایی بخونم بدون هیچ کلاسی !تا اونجاییش ک تونستمو خوندم ولی یه سری درسا مثه برنامه نویسیو نیاز ب این دارم ک کسی برام توضیح بده چون واقعا سختمه !!! و نمی تونم تست بزنم ازش!
از طرفیم سال دیگه باز کتابا تغییر می کنه ...
از طرف دیگه هم من بیرون از شهر اجازه ی دانشگاه رفتن ندارم و برای رشته ی منم فقط یه دانشگاه دولتی توی سطح شهرمون هست ک بیشتر افراد سهمیه دار رو می گیرن!و کسایی هستن بیشتر از من درس خوندن!
پس در نتیجه می شم یا شبانه یا غیر دولتی و ازادم نمی تونم برم!
پی در نتیجه دانشگاه دولتی خیلی خوب نمی تونم برم ولی با این وجود تلاش خودمو می کنم اگه نشد بعدمیرم غیر دولتی =غیر انتفاعی ک  بازم باید زیر منت باشم:(
امسالم کنکور دارم!
دعا کنین برام:|
بعضی اوقات واقعا کم میارم توی زندگی در برابر نفرتم نسبت ب بابام ...
چون واقعا نمیدونم چطوری کاراشو فراموش کنم بار ها هم شده ب سرم زده درسمو ادامه ندم تا نخوام خرجی بگیرم ازش ولی می بینم پای ایندهم درمیونه و نمی تونم بگذرم!:(
دعا کنین برام بابام یه کمی تعصباتشو بزاره کنار من خسته شدم از رفتاراش:(

یه راه اینه که بگردی و ایاتی که در مورد بخششو احسان به پدر و مادره رو بخونی ...خیلی بهت کمک میکنه من خودم امتحان کردم جواب داده...از تلقینم استفاده کن ...به طاهر توی ذهنت بگو بخشیدیش برات مهم نیست و اون اتفاقو فراموش کردی و مدام با خودت تکرار کن کم کم باورت میشه ...وقتی تونستی ببخشی و فراموش کنی میبینی که تا الانم بیخودی حرص خوردی چون حالت خیلی بهتر میشه ...با غصه خوردن فقط شما اذیت میشی...

سلام دوست عزیز...
سه تا فایل صوتی کوتاه(هرکدام 7-8 دقیقه بیشتر نیس)توی این سایت زیر گذاشتم که از سخنرانی در حرم امام رضا ضبط شده... نه تنها برای شما بلکه برای همه دوستان ، پدرها و مادر ها مفیده... .

روی من که خیلی تاثیر گذاشت... .

التماس دعا...

http://v.persiangig.com/va/?p=Namaz&msg=rZ1RahWOHJ2dWhUSw1ESLxGeXFWbClXT&err=rZ1RkpmVtpVdsdUSw1ESLxGeXFWbCNUT&no=1

" سلام دوست عزیز...
سه تا فایل صوتی کوتاه(هرکدام 7-8 دقیقه بیشتر نیس)توی این سایت زیر گذاشتم که از سخنرانی در حرم امام رضا ضبط شده... نه تنها برای شما بلکه برای همه دوستان ، پدرها و مادر ها مفیده... .

روی من که خیلی تاثیر گذاشت... .

التماس دعا...  "

عذر خواهی میکنم ... آدرس سایت رو اصلاح کردم...


http://hutelectrician.persiangig.com/Namaz/

فقط اینو بدون هر یه رکعت نمازی که با خلوص بخونی و نه از ترس بابات ، هزار برابر نماز ماها ارزش داره. این حجاب که با وجود اینکه ازش متنفری ، برای خدا میذاری هزار برابر اونایی که حجابو دوست دارن و میذارن ارزش داره . سخته ولی نتیجش چند برابر بقیه است. باباتو تحمل کن بخاطر خدا. من میدونم.یک اتفاقات عجیبی از این تحمل والدین برا آدم میوفته که اون سرش ناپیدا. به بابات بگو برات دعا کنه. بگو سر نمازش برات دعا کنه. بگو نماز میخونم اول وقت ،عوضش شما دعام کن که به دعات محتاجم بابا. یک کسایی دیدم که از دعای پدر مستشون به سقف دنیا رسیدن که گاهی به چشمام شک میکنم.

منم مشکل شمارو دارم
الان 16سالمه.از خیلی چیزها منع شدم خیلی چیزارو با حسرت نگاه کردم چون خانوادم مذهبی بودن و به قول بابای گرامی  در شان خاندان ما نیست این چیزا
دردام زیادن نمیتونم بگم همشو.منم نمازامو نمیخونم واس اینکه بابام از نماز زدم کرده.چون ریا کاره هم خودش هم خاندانش یه مشت ادم متظاهرن ولی با این وجود خیلی از قانون هاشونو شکستم و خیلی هم خوشحالم از این بابت
درسته که بابام میگه سلیطم ولی به نظرم ادم تا زنده هست باید زندگی کنه و تا خداهست هیچ بنده ای درحدی نیست که بهم امرونهی کنه
من ی نوجوونم که یواشکی با دوستام میخندم ولی تو خونه مثه برج زهرمارم درست مثل بابام و زبونمم خیلی تنده طوری که خیلی موادبانه و با احترام طرفمو یه جوری ضایع میکنم که تا مدت ها یادش بمونه
از من کوچولو به شما نصیحت...فقط شاد باشید و زندگی کنید.خدا همیشه هوامو داشته و ازش خیلی ممنونم و هیچ تکیه گاهی بهتر از خدا نیست.