یه سوال از شما کاربران خانواده برتر دارم
آیا ما برای همیشه نمیتونیم ازدواج کنیم؟ آیا سرنوشت ما همینه؟ باید تا ابد مجرد بمونیم؟
من یه پسر سی ساله هستم و تا این سن فکر درس و دانشگاه و سربازی و ... بودم و اعتقاداتم اجازه نداد با دختر دوست بشم، البته دروغ نگم که در این عمر درازم تقریبا ده سال پیش دوست شدم با یکی وقتی جوان بودم و در حد حرف و بعد بهم زدیم چون میدونستم کار غلطیه و هرگز به سمت این کار دیگه نرفتم همونم در حد حرف بود فقط و خیلی کوتاه .
به هر حال الان که به این سن رسیدم دوست دارم ازدواج کنم ولی وقتی میرم خواستگاری معمولا دخترهای هم نسل من توقعات شون بالا رفته، چون میگن خونه و ماشین و همه چیز باید فراهم باشه تا زندگی رو شروع بکنیم، من کار دارم ولی درآمدم زیاد نیست اوضاع مملکت رو هم که میبینید چطوریه.
یعنی واقعا خسته شدم، پنجاه جا خواستگاری رفتم هیچ دختری شرایط مالیم رو قبول نکرد، میگفتن دین و ایمان همه چی خوب فقط شرایط مالیت خوب نیست .
من به یک تضاد شدید برخوردم اگه این دختر خانم ها انقدر خوبن و دین و ایمان براشون مهمه، چطوریه که اولین سوال شون از دین و ایمانه و نماز و روزه هست، اما آخرش همش به پول ختم میشه و به خاطرش بهم میخوره؟ میدونم پول نیازه منم باید بتونم خرج زنم رو بدم ولی آخه شرایط مملکت و من رو هم باید در نظر بگیرن دیگه.
و چطوری اولش همه از دین و ایمانم میپرسن ولی اگه اینها انقدر خوب و با ایمان هستن، پس چرا داخل همون دین گفته که به خاطر فقر یک پسر خوب رو رها نکنید و اینطوری دارید اون پسر رو هم به فساد میکشونید و دعوت میکنید چرا اینجور چیزها و قبول ندارن؟
تضادی که بهش برخوردم همینه
من میگم از من سوال میکنن اول از نماز و روزه که نشون بدن خودشون دخترهای خوب و با ایمانی هستن و اینکه چقدر کم توقع هستن که اول از دین و ایمان پرسیدن یا اینکه میپرسن چون براشون واقعا مهمه؟
اگه مهمه پس چرا به پول میرسیم من بدبخت بیچاره رو قبول نمیکنن؟ وقتی به شرایط عروسی و طلا و ... میرسه بعد...
الان فکر میکنم من دیگه یه آدمی بودم که سوختم و تمام شد و تباه شد آینده ام، من سنم رسید به این حد و دخترهای هم نسل منم که در بعضی ها توقعات بالا رفته، وقتی من که به سی سال رسیدم چیز خیلی زیادی ندارم رو ببینن هزار تا ایراد رو من میدارن و هزار تهمت بهم میبندن من اگه یه جوون بیست ساله بودم ازم انتظار کمتری بود اما الان از من دیگه انتظار خیلی چیزها رو دارن، خوب من چیکار کنم زورم رو زدم خیلی کار کردم ولی هر چی در میاوردم هزینه میشد برای زندگیم، درآمدم به اندازه یک نفر بود.
بلاخره من که نمیتونم به قبل برگردم، الان فکر میکنم یه جایی هستم که هیچ کی دیگه حاضر نیست زنم بشه، مگر اینکه تلاش کنم پولدارتر بشم که اگه قرار بود بشم تا الان باید میشدم! فکر کنم مشکلم این بود که زن نداشتم و نتونستم پیشرفت کنم. من زن میخوام
الان یه جایی هستم که حتی دیگه دلم به گناه و دوستی هم نمیره، به نظر شما من سوختم ؟ منظورم نسل های منه ، ماها تباه شدیم و تجرد قطعی و باید بسوزیم و بمیریم، تنهایی آخه چرا خدا...
چرا دخترها زنم نمیشن چرا قبولم نمیکنن؟ چرا دلم رو میشکنن من بهشون میگم قول میدم کار بکنم بیشتر میگن تا حالا داشتی چیکار میکردی، میگم تلاشم رو بیشتر میکنم ازدواج کنم انگیزه میگیرم میگن وعده سر خرمن بدرد ما نمیخوره
من فکر کنم سرنوشت ماها اینه که کلا در قضیه ازدواج نابود شدیم رفت یعنی من و پسرای هم نسل خودم که به اینجا رسیدیم.
مرتبط:
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
پدر دختر مورد علاقم اعتقاد داره نمی تونم خرج یه زندگی رو بدم
خسته شدم، هر جا میرم همه میگن چرا زن نمیگیری ؟
یه پسر 30 ساله چه چیزایی باید داشته باشه برای ازدواج؟
پسرهای 35 به بالا معمولا چه معیارهایی واسه ازدواج دارن؟
چرا خواستگارم تا 35 سالگی زن نگرفته؟
پسر 32 ساله ی صفر کیلومتر بی عرضه است ؟
پسر 31 ساله ای که بهترین گزینه ی ممکن رو برای ازدواج می خواد
← ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه) ← ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) ← بررسی معیارهای ازدواج (۶۸ مطلب مشابه)
- ۱۴۵۴۰ بازدید توسط ۱۰۹۰۶ نفر
- سه شنبه ۱۳ فروردين ۹۸ - ۲۱:۳۴