سلام
دختری 22 ساله و پایبند به نماز هستم، حجاب و پوشش مناسبی هم دارم و حدود 5_6 سال پیش نامزدی کردم که ارتباطی با آقا پسر نداشتم، حتی طی نامزدی، حتی تلفنی و طی یک ماجرایی مشخص شد به شیشه اعتیاد دارن و نامزدی بهم خورد. طی این مدت خواستگار های زیادی داشتم که بخاطر مخالفت برادرم با اون ها از هر کدوم یه ایراد میگرفت و جواب رد میدادیم یا از طرف اون ها تموم میشد.
مدتی پیش از طریق تلگرام با پسری آشنا شدم که 6 سال ازم بزرگترن و اون هم مثل من نامزد داشته (عقد نه) و بهم خورده. حقیقتش من از روی شوخی با یکی از دوستانم (ماجرا داره) پیشنهاد دوستیش رو قبول کردم، یعنی قبول کردم چت کنیم.
من خودم از مخالف های رابطه دختر و پسر هستم، صرفا هم نه بخاطر بحث های مذهبی. خلاصه اینکه بعد از مدتی یه روز قبول کردم همدیگه رو ببینیم، وقتی هم رو دیدیم خواستن بهم دست بدیم که من عذرخواهی کردم و گفتم که حد و حدود ها باید رعایت بشه و ایشون هم گوش کردن.
بعد از چند روز گفتن چرا دست ندادی و منم کامل براش توضیح دادم که همچین باور هایی دارم حد و حدود و خط قرمز های رابطه رو اگه میخواد با هم در ارتباط باشیم، گفتم اونم گفت که مگه دست دادن چیه؟! چرا اینقدر بزرگش میکنی و ... (در واقع قصد امتحان کردن منو داشت) که همون شب گفت واقعا از آشنایی باهات خوشحالم و این هایی که گفتی برای منم خیلی مهمه و ...
خلاصه بهم پیشنهاد ازدواج داد و خواست تا با هم بیشتر آشنا بشیم و گفت فقط تا 5 سال دیگه باید صبر کنیم که اوضاع درآمدش بهتر بشه (که از نظرم این خیلی دلیل منطقی نیست چون شغلش آزاده و نمیتونه بگه قطعا پنج سال دیگه اوضاع درآمدش بهتره میگه وقتی روزی 200 درآمد داشته باشم! و اینکه دو سال پیش نامزد کرد اوضاع درآمدش بدتر بود و البته اون خانم هم دوستش بوده).
منم گفتم صحبت ازدواج نکن گفت باشه ولی همچنان تقریباً هر روز میگه که من یا با تو ازدواج میکنم یا دیگه زن نمیگیرم! راستش بخواین تا 2_3 ماه اول اصلا حسی بهش نداشتم حتی دوست داشتم بره به خاطر عذاب وجدانم. از اینکه با پسری در ارتباطم از خودم بدم میاد، بار ها سعی کردم تموم بشه، خیلی بد دعوا کردم بی محلی و... ولی اصلا نمیشه و قبول نمیکنه تمومش کنیم.
حالا با گذشت مدتی احساس میکنم دارم بهش علاقه مند میشم از طرفی هم میدونم تا 5 سال دیگه منتظرش نخواهم ماند و خانواده م این اجازه رو نمیدن که خواستگار ها رو خودم جواب رد بدم، اگه خواستگاری با موقعیت خوب داشته باشم قطعا مجبور به ازدواج میشم.
این آقایی هم که در ارتباطیم خیلی پسر خوبیه و قبولش دارم، اگه نمیشناختم و خواستگارم بود بخاطر ظاهر متوسطش جواب منفی میدادم ولی الان!
این آقا خیلی تغییر کرده، هم خودش میگه که طرز زندگیش عوض شده هم به عینه دیدم واقعا پسر خیلی خوبی شده و از رفتار های گذشته ش دست کشیده، (فقط ارتباط با دخترها و گرنه فرد پرحاشیه ای نبوده و الان هم اصلا) .
دلیل درخواست کمکم بخاطر عذاب وجدانمه و اینکه نمیخوام رابطه مون به این شکل ادامه داشته باشه، ولی هیچ راهی به ذهنم نمیرسه، نمیخوام آهش زندگیم رو بگیره چون همیشه میگه کسی که طرفش رو نمیخواد باید تو روزهای اول بگه، نه این که وارد زندگیش بشه و بعد تنهاش بذاره، لطفا متهمم نکنین و قضاوت نکنین فقط بهم راهکار بدین. ممنون
چطوری از دوست پسرم جدا شم که دلش نشکنه ؟
چرا بعضی از دختران و پسران ناگهانی رابطه دوستی رو قطع می کنند ؟
چطوری ازش جدا بشم که اذیت نشه ؟
چرا نمیتونم این پسر هرزه رو فراموش کنم ؟
تمایل خاصی به چت و ارتباط با جنس مخالفم پیدا کردم
نمی خوام دیگه کسی تو زندگیم به اسم دوست پسر باشه
تو سن کم اشتباه کردیم و اسم وابستگی رو گذاشتیم عشق
از اینکه بعد از جدایی غصه بخورم و نتونم فراموشش کنم میترسم
← قطع رابطه با جنس مخالف (۷۴ مطلب مشابه)
- ۳۵۴۶ بازدید توسط ۲۵۶۷ نفر
- چهارشنبه ۷ اسفند ۹۸ - ۲۱:۱۹