سلام
من یک دختر سی ساله هستم، از وقتی نوجوان شدم وجود مشکلی رو در خودم حس کردم که روند عادی زندگیم رو مختل کرد و از من یک آدم عجیب ساخت، همیشه فکر میکردم مشکلم اینه که از جنس مخالف خجالت میکشم، ولی تازگی ها یه نکته ای به ذهنم رسیده، اونم اینه که نکنه خجالتی در کار نیست، شاید من آدم هیزی باشم، شاید علت این که نمیتونم راحت و عادی برخورد کنم اینه که هیز هستم.
چون میدونید من وقتی دارم با یه جنس مخالف صحبت میکنم، نمیتونم مستقیم تو چشم هاش نگاه کنم، به طوری که انگار دو تا وزنه از پلک هام آویزون شده، همه ش چشم هام رو میندازم پایین، چون اون لحظه همه ش این فکر میاد تو سرم که من دخترم، اون پسره، زشته نگاهش کنم و همین افکار باعث میشه نتونم راحت نگاه کنم و هی مجبور میشم پایین رو نگاه کنم و خیلی ضایع ست.
خوب این افکار منفی شاید به این دلیل باشه که من هیز و چشم ناپاکم، وگرنه چرا باید این فکرها بیاد تو سر یه آدم نرمال؟
من به خاطر این مشکل خیلی سختی کشیدم، در دوران دانشجویی تمام اساتید خیال میکردن من عاشق شون هستم چون موقعی که درس میدادن من نه میتونستم استاد رو نگاه کنم نه میتونستم نگاهش نکنم، هی نگاه میکردم هی چشام رو مینداختم پایین، اون ها هم فکر میکردن عاشق شون شدم، در حالی که من با همه ی مردان همین جوری هستم.
مشکل فقط محدود به نگاه کردن نمیشه، اگه ناخودآگاه یه جنس مخالف بهم نزدیک بشه و من قبلش ندونم یهو میترسم و از جا میپرم، سر کار که بودم بارها این مشکل پیش اومد که مثلا برمیگشتم همکار مرد رو پشت سر خودم میدیدم یهو میترسیدم شونه هام بی اختیار میپرید بالا، بعد وانمود میکردم هیچی نیست و بی تفاوت از اون جا دور میشدم، و اون فرد هم هاج و واج منو نگاه میکرد.
همکاران آقا خیال میکردن این ترسیدن و کُپ کردن من مصنوعی و من درآوردیه، و میخوام ادا در بیارم که توجه شون رو جلب کنم، بعد اون ها هم هر دفعه که با من برخورد میکردن همون جوری وانمود میکردن از دیدن من هول شدن و دست و پاشون رو گم کردن، ولی مال اونا الکی بود، من واقعا هول میشدم.
خلاصه کار به جایی رسید که من اون قدر سوتی دادم و کلی از همکاران فکر میکردن عاشق شون شدم که منم کارم رو ول کردم، گرچه در ظاهر هیچ مسئله خاصی تو محیط کار پیش نیومده بود، ولی خودم فردی هستم که گرون برام تموم میشه کسی خیال کنه عاشقش شدم، چون واقعا خداییش مسئله علاقه نبود.
شاید خیلی ها شون به نظرم نامناسب بودن ، ولی از بیرون که به قضیه نگاه کنی این جوری به نظر میاد که عاشق شون شدم، تا حالا همه ش فکر میکردم مشکل از خجالتی بودنمه، ولی حالا دارم فکر میکنم شاید من هیزم، وگرنه چرا آدم نباید بتونه به جنس مخالف به چشم یه آدم نگاه کنه و همه چی براش عادی باشه.
من همیشه سعی کردم فرار کنم از این که با جنس مخالف چشم تو چشم بشم، حتی تو خیابون هم نمیتونم موقع راه رفتن راحت جلوم رو نگاه کنم، تا با یکی چشم تو چشم میشم سریع نگاهم رو میدزدم، ولی با همه تلاش هایی که کردم و میکنم، نتونستم از بروز سوء تفاهم پیشگیری کنم.
دارم فکر میکنم شاید من تو ضمیر ناخودآگاهم آدم منحرفی هستم، البته فکر میکنم این مشکل ریشه ژنتیکی هم داشته باشه، چون این مشکلم رو به مامانم گفتم گفت که اونم جوونیش همین طور بوده، فکر کنم برادرم هم همین طور باشه، چون تو خیابون دختر میبینه میگه از یه ور دیگه بریم.
شواهدی هست که به نظر میاد کلا خونواده مادریم همه شون همین طورن، حالا شاید مسئله من شدیدتره، شما چی فکر میکنید؟ من از نظر مالی امکان مراجعه به روانشناس رو ندارم.
مرتبط:
دخترم، نمیتونم تو صورت کسی نگاه کنم و حرفم رو بزنم
دلیل نگاه های خیره یه دختر به یک پسر چی میتونه باشه؟
نگاه کردن به صورت موقع حرف زدن با خانم ها
نگاه های یواشکی دخترا چه معنی میده ؟
آقایون ، اگه یه دختر محجبه موقع حرف زدن به چشماتون نگاه کنه بده ؟
علت این که نمیتونم عادی با آقایون برخورد کنم، اینه که هیز هستم؟
چطور بفهمیم دختری هیز هست یا نه؟
نحوه برخورد با نگاه های هیز همکار
برای اصلاح ویژگی هیز بودن چکار باید کرد ؟
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه)
- ۴۰۵۹ بازدید توسط ۳۱۷۹ نفر
- سه شنبه ۲۸ خرداد ۹۸ - ۱۲:۲۳