سلام

الآن که این متن رو خدمت تون مینویسم در سردرگم ترین حالت زندگی ام هستم و واقعا به یک نقطه ای رسیدم که نمیدونم چکار کنم و چه تصمیمی بگیرم. ممنون میشم راهنمایی ام کنید

دخترم با 21 سال سن، مدتی هست با آقایی آشنا شدم که از همون اول آشنایی قصدشون ازدواج بوده و هست. یعنی از همان روز اول که من رو دیدند تصمیم داشتند به خواستگاری من بیان. ایشون شرایط خوبی دارند و حقیقتا به دل من خیلی نشستند و احساس مون دو طرفه شده و همدیگه رو دوست داریم.ایشون چند روز دیگه وارد 30 سالگی میشن.

از همون اول که  شماره منزل میخواستند تا به خواستگاری من بیایند، من بهونه های مختلف می آوردم و ازشون میخواستم صبر کنند. هر روز که میگذشت ما میفهمیدیم چقدر مشترکات زیادی داریم و به همدیگه میخوریم.من تو این مسئله احساسی زیاد پیش نرفتم.

و همه جوانب در نظر گرفتم بعد که دیدم واقعا همون فردی هست که میخوام و علاقه هم ایجاد شد. اما مشکلی که این وسط هست اینکه من خواهر بزرگتر مجرد دارم، خواهرم رو خیلی دوست دارم برام مادری کرده تو شادی و غم هام شریکم بوده، با هم مثل دو تا دوست هستیم، همیشه درد و دل هام رو با خواهرم میکنم.باهاش کلی خندیدم و بعضی مواقع پیشش اشک ها ریختم.

من تا قبل آشنایی با این آقا تصمیم به ازدواج نداشتم و دغدغه ام فقط درس بود اما ایشون رو که دیدم تموم معادلاتم بهم ریخت و واقعا شیفته ایشون شدم.

ایشون مدام اصرار دارند که به خواستگاری من بیاین ولی به خاطر این موضوع نمیتونم بهشون چنین اجازه ای بدم.

یه کم که از آشنایی مون گذشت، من انقدر به این آقا علاقه داشتم که به مادرم جریان رو گفتم و گفتم که پسری با این شرایط تصمیم دارن به خواستگاری من بیان، مادرم مخالفت کردند و گفتند تو فعلا باید حواست به درست باشه و اصلا نباید به این مسائل فکر کنی.

برای من این حرف عجیب بود چون خانواده ای نیستیم که این سن رو کم بدونیم، خواهر من از 18 سالگی خواستگار داشت و خود خواهرم یکبار به من گفت که قصد داشته زیر 19 سالگی ازدواج کند.

بعد مخالفت مادرم حرفی نزدم و اصرارهای اون آقا هم ادامه داشت من هم واقعا از نظر احساسی بهشون وابسته شدم طاقتم تموم شد و مجددا با مادرم صحبت کردم و  به مادرم این بار گفتم که من این پسر رو میخوام. ولی مادرم مجدد مخالفت کرد و گفت تا خواهرت ازدواج نکنه تو حق نداری زودتر ازدواج کنی حتی اگه خدا هم بیاد بگه اینکار درسته ما اینکار رو نمیکنیم. 

با حرف های مادرم خیلی دلم شکست، خواهر من الان 33 سال سن داره و بخاطر سختگیری خودش و خانوادم تا الان ازدواج نکرده، خواهرم از هر نظر شرایط خوبی داره و به خاطر همین از 18 سالگی کلی خواستگار داشت و تعداد زیاد خواستگاراش باعث شد که صیر کنه. به هر حال نمیخوام وارد گذشته بشم و اتفاق دیگه افتاده و خواهرم تا به الان مجرد هست، الان موقعیت اجتماعی بالاتری نسبت به قبلش پیدا کرده ولی با این حال تعداد خواستگارانش خیلی کم شده و در سال شاید دو مورد که شرایط شون بدتر از مورد هایی هست که قبلا رد میکرده.

خواهرم چند سالی میشه که شاغل شده و مدام درگیر کارش هست و دوستان زیادی داره، هر چی که بیشتر میگذره احساس میکنم خواهرم نسبت به ازدواج بی میل شده و انگار گاهی مواقع یادش میره به این موضوع فکر کنه. الان استقلال مالی پیدا کرده از صبح تا 9 شب بیرون یا سر کار هست، بعد کارش هم با دوستاش میگرده، اون قدر زندگیش خوب شده که من فکر میکنم اتفاقا با ازدواج دیگه نتونه این شرایط الانش رو نگه داره.

اینکه دغدغه غذا پختن یا لباس شستن یا چه ساعتی رسیدن به خونه و بچه داری نداره و به کارهاش میتونه برسه خب ممکنه از ازدواج فاصله بگیره.

اما من الان تو شرایطی هستم احساس عاطفی ام شدید هست و دوست دارم یک تکیه گاه داشته باشم، این آقا هم که وارد زندگیم شد فهمیدم چقدر اینکه یک کسی داشته باشی میتونه زندگی رو زیبا کنه.

شرایط سنی این آقا هم جوری هست که نمیتونه چند سال صبر کنه تا خواهرم ازدواج کنه بعد بیاد خواستگاریم؛ هر دو مون داریم خیلی اذیت میشیم، ایشون گفتن که بیان با پدر مادرم صحبت کنند ولی من گفتم فعلا به صلاح نیست.

قصد داشتم چند باری با خواهرم صحبت کنم ولی هر بار روم نشده و بحث رو عوض کردم. من تمامی احتمالات رو در نظر گرفتم و خواهرم برام مهمه. اینکه ممکنه بعد ازدواجم بقیه فکر کنند خواهرم مشکل داشته که دختر کوچکتر ازدواج کرده یا دل خواهرم بشکنه و ...

ولی من و این آقا خیلی همدیگه رو دوست داریم و من نمیتونم ایشون رو فراموش کنم و شرایط شون هم جوری هست که دیگه فکر نکنم همچین موردی واسم پیدا بشه.

لطفا شما بگید من چکار کنم؟


مرتبط:

از ترس خواهر بزرگترم که مجرد هست، جرات نداریم بگیم خواستگار داریم

به خاطر اینکه خواهر بزرگتر دارم نمی تونم ازدواج کنم

از ترس واکنش های خواهر بزرگترم، دو دل هستیم که خواستگار راه بدیم

ازدواج خواهر کوچکتر با وجود داشتن خواهر بزرگتر مجرد

خواهر بزرگترم در ازدواج سختگیره ، من به خواستگارم چی بگم ؟

ازدواج با دختر کوچکتر با وجود خواهر بزرگتر

به دختری علاقمند شدم که دو خواهر بزرگتر مجرد داره

تحمل ازدواج خواهر کوچکترم رو ندارم

خواستگار خوبی دارم اما دو مانع جدی سر راهم قرار داره

خواهر کوچکترم ازدواج کرد، الان انگار سرخورده شدم

خواهر مجرد بزرگترم خیلی در حقم لطف کرده ولی مانع ازدواجم شده

ازدواج خواهر کوچکترم ، شانس ازدواج منو کم می کنه ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه) ازدواج خواهر کوچکتر (۱۴ مطلب مشابه)