سلام دوستان
من دختری ۱۸ ساله هستم که ...
باوقارم، شوخ طبعم ولی به جا، مهربونم، همیشه یه لبخند روی لبام میاد، برای خودم حد و مرز دارم، به کسی زل نمیزنم، تا کسی سر به سرم نگذاره خوش اخلاقم ولی اگه کسی رو مخم بره، خودم رو اذیت نمیکنم و با حرف و یا رفتار منطقی جوابش رو میدم البته با حفظ احترام... گاهی اوقاتم جواب شون رو هم نمیدم ( کسانی که قصد تحقیر کردن رو دارند ).
امشب خونه خالم بودیم و پسرخالم مثل یه برادر بزرگتر واسم میمونه و متاهل هستن، اونم خیلی شوخه ولی امشب در اومد بهم گفت: این حرف های خاله زنکی رو بنداز دور و چرت و پرت نگو ! آخه مگه من چه حرفی زدم که اینو به من میگه ؟! من عقیده ی اشخاص یه شهر رو گفتم، من که حرف بدی نزدم. خودشم میدونه عقایدشون همینه که من گفتم.
شاید از مهربونیم سوء استفاده میکنن (خودش و خانمش: چون خانمش هم گاهی اوقات لج من رو در میاره ... البته خودم متوجه میشم که قصد شوخی و اینا نداره و فقط میخواد لجم رو در بیاره ، و اگه هم نخواد ، یه جورایی جسارت میکنه و باریک میشه).
من شوخ طبعم ولی بجاش، نه اینکه همیشه بخوام شوخی کنم و این حرفها ، دختر سبکی نیستم. و الانم تصمیم گرفتم خیلی سرسنگین بشم... خیلی کم حرفم میشم ( البته پرحرف نیستم ولی تا حد لزوم حرف نمیزنم).
خواستم بگم هیچ وقت شخصیت کسی رو خورد نکنین !
به نظرتون راهکارم درسته ؟
واقعا برای افرادی که از مهربونی و سادگی آدم سوء استفاده میکنن و یا فکر میکنن اون فرد خنگه یا ساده ست ، براشون متاسفم.
حتی تصمیم گرفتم تو خانواده ی خودمم زیاد حرف نزنم، حتی با مامانم و خیلی سرسنگین باشم! چون یه ذره که مامانم ببینه میخندی میگه بهم سبک. آخه من که خنده هام قهقهه ای نیست، طولانی نیست، آخه آدمم چرا من نباید بخندم ؟!
بعدم که سرسنگین میشم یا کم حرف مامانم بهم میگه: چته لپاتو باد کردی؟! و بهم چیز میگه !
منم گفتم همین شیوه رو ادامه میدم چون همین سرسنگین بودن به نفعمه ... ولی به قرآن قسم من سرسنگینم، سبک نیستم، حاضرم قسم بخورم. یه بارم دوستم بهم گفت: سرسنگین هستی. و منو بچه مثبت میدونن ( و واقعا مثبت در مثبتم).
حالم از فامیل مون ( البته بعضی هاشون نه همه ) و خانواده م جز بابام بهم میخوره از اخلاقشون ! تازه بابامم نمیدونم چرا هر چقدر که باهام بداخلاقی کنه یا فحشم بده ولی چند وقت بعدش خیلی دلم واسش تنگ میشه و دوسش دارم، نمیدونم چرا... ولی مامانم و خواهرم رو اگه ۱۰۰ سال نبینم دلم واسشون تنگ نمیشه!
آخه بی احترامی تا چه حد ؟ فکر کنم به خاطر این مهربونی و سادگیمه که خواهرم و مامانم به خودشون اجازه میدن بهم فحش بدن حتی در موارد کوچیک یا بزرگ. فکر کنم خودم بهشون اجازه دادم که بهم جسارت کنن .
تازه این یک مثال کوچیک بود زدم، خیلی مثال ها دارم بزنم ولی اینجا جاش نیست!. من واقعا تنهایی رو حس میکنم، میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده ... ( اگه درست گفته باشم).
مرتبط :
در جمع های دوستانه، از چی حرف بزنیم که غیبت نشه ؟
دوست دارم که غیبت کردنم کم بشه اما نمیدونم چه جوری؟
گناه غیبت چه جوری بخشیده میشه ؟
موقع حرف زدن با دیگران، حرف کم میارم
دلم میخواد همه جا حرف برای گفتن داشته باشم
مراقب حرفها و گفته هایمان باشیم
چکار کنم راحت حرفم رو بزنم و تصمیم بگیرم؟
از روی سادگیم یه حرفی میزنم که نباید بزنم
چطوری به خاطر کم حرفیم مغرور به نظر نرسم؟!
مواظب حرف ها و رفتارهامون باشیم
قبل از هر چیزی اول یاد بگیریم چطور باید حرف بزنیم!
حرف های دیگران خیلی واسم مهم شده
عاقل اول فکر می کند سپس حرف می زند
حرف بقیه نسبت به من و رفتارم برام خیلی مهمه
دل شیر ندارم که حرفم را رک بگویم
هر حرفی باید در موقعیت خودش زده بشه
می خوام قوی بشم طوری که در مقابل حرف دیگران خودم رو نبازم؟
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← روابط اجتماعی دختران (۲۶۴ مطلب مشابه) ← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۵۳۷۹ بازدید توسط ۳۵۶۲ نفر
- جمعه ۱۶ آذر ۹۷ - ۱۹:۰۷